چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:6 عصر
سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا!.
چـنـانـکـه در شان نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جـاسـوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى شد, لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید)) (یـا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى وعدوکم اولیـا).
یـعـنـى ;? آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند, با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى کنید؟!.
سـپس مى افزاید: ((شما نسبت به آنها اظهار محبت مى کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شـمـا آمـده (اسـلام و قـرآن ) کـافر شده اند, و رسول خدا و شما رابه خاطر ایمان به خداوندى که پـروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى رانند)) (تلقون الیهم بالمودة وقد کفروا بمـا جـاکم من الحق یخرجون الرسول وایاکم ان تؤمنوا باللّه ربکم ).
آنـهـا هـم در عـقیده با شما مخالفند, و هم عملا به مبارزه برخاسته اند,و کارى را که بزرگترین افـتـخـار شماست , یعنى ایمان به پروردگار, براى شما بزرگترین جرم و گناه شمرده اند, با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهارمحبت کنید.
سـپـس براى توضیح بیشتر مى افزاید: ((اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کـرده ایـد)) پـیـونـد دوسـتـى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهــادا فى سبیلى وابتغــا مرضــاتى ).
اگر به راستى دم از دوستى خدا مى زنید و به خاطر او از شهر و دیار خودهجرت کرده اید, و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب بادوستى دشمنان خدا سازگار نیست .
بـاز براى توضیح بیشتر مى افزاید: ((شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرارمى کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى سازید از همه داناترم ))! (تسرون الیهم بالمودة وانا اعلم بمـا اخفیتم ومـا اعلنتم ).
بنابراین مخفى کارى چه فایده اى دارد با علم خداوند به غیب و شهود.
و در پـایـان آیـه , به عنوان یک تهدید قاطع , مى فرماید: ((و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است )) (ومن یفعله منکم فقد ضل سوا السبیل ).
هـم از راه مـعرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مى ماند, و هم از راه ایـمـان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته وهم تیشه به ریشه زندگانى خود زده اسـت کـه دشـمنش را از اسرارش باخبر ساخته واین بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه , بـراى تـاکـیـد و توضیح بیشتر, مى افزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى ریزید؟ با این که : ((اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنانتان خواهند بود, و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مى گشایند)) (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعدا ویبسطوا الیکم ایدیهم والسنتهم بالسؤ).
شـمـا براى آنها دلسوزى مى کنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشه دار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمى کنند.
و از همه بدتر این است که : ((دوست دارند شما (از اسلام ) به کفر باز گردید)) وبزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (وودوا لو تکفرون ).
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه پـاسـخـگـوئى افـرادى مـانـنـد ((حـاطب بن ابى بلتعه ))پرداخته , که درجـواب پیامبر(ص ) که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکه قرار دادى ؟ گفت : خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم !.
مـى فـرمـایـد: ((هـرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهندداشت )) (لن تنفعکم ارحـامکم ولا اولا دکم ).
چـرا کـه اگـر اولاد و بـسـتگان بى ایمان باشند نه آبرو و سرمایه اى براى این دنیاخواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت .
سپس مى افزاید: خداوند روز قیامت ((میان شما جدائى مى افکند)) (یوم القیمة یفصل بینکم ).
اهل ایمان به سوى بهشت مى روند, و اهل کفر به سوى دوزخ .
و در پـایان آیه , بار دیگر به همگان هشدار مى دهد که : ((خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه بمــا تعملون بصیر).
هم از نیات شما آگاه است , و هم از اعمالى که بطور سرى انجام مى دهید, و اگر درمواردى اسرار شـمـا را مانند ((حاطب بن ابى بلتعه )) فاش نمى کند روى مصالحى است , نه این که نداند و آگاه نباشد.
(آیه )ـ.
ابراهیم براى همه شما اسوه بود!.
از آنـجـا کـه قرآن مجید, در بسیارى از موارد, براى تکمیل تعلیمات خود ازالگوهاى مهمى که در جـهـان انـسـانـیت وجود داشته شاهد مى آورد, در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع ) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام , مخصوصا قوم عرب , بوده به میان مى آورد.مـى فرماید: ((براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با اوبودند وجود داشت )) (قد کـانتت لکم اسوة حسنة فى ابرهیم والذین معه ).
منظور از تعبیر ((والذین معه )) (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او رادر این راه همراهى مى کردند, هرچند قلیل و اندک بودند.
سپس در توضیح این معنى مى افزاید: ((در آن هنگامى که به قوم (مشرک )خود گفتند: ما از شما و آنـچـه غـیر از خدا مى پرستید بیزاریم ))! (اذ قــالوا لقومهم انابرا ؤا منکم ومما تعبدون من دون اللّه ).
مـا نـه شـمـا را قـبـول داریم , و نه آئین و مذهبتان را, ما هم از خودتان و هم ازبتهاى بى ارزشتان متنفریم .
و باز براى تاکید افزودند: ((ما نسبت به شما کافریم )) (کفرنـا بکم ).
الـبـتـه ایـن کـفـر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن برشمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است .
و سومین بار براى تاکید بیشتر افزودند: ((و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است )) (وبدا بیننـا وبینکم العداوة والبغضـا ابدا).
و ایـن وضـع همچنان ادامه دارد ((تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید))(حتى تؤمنوا باللّه وحده ).
و بـه این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خـدا کـردنـد, و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد,مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.
ولـى از آنـجـا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته , به دنبال آن مى فرماید: آنهاهرگونه ارتباطشان را با قوم کـافر قطع کردند و هیچ سخن محبت آمیزى به آنهانگفتند: ((جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [ عمویش آزر] گفت : (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مى کنم , و در عین حال در برابر خداوند بـراى تـو مالک چیزى نیستم )) و اختیارى ندارم (الا قول ابرهیم لا بیه لا ستغفرن لک ومــا املک لک من اللّه من شى ).
ابـراهیم (ع ) به این وعده خود عمل کرد: ولى آزر ایمان نیاورد, و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمى آورد دیگر براى اواستغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.
ابـراهـیـم و پـیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنهاسرمشق گرفت , و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تاسى است .
و از آنـجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا درزمانى که آنها از قدرت ظـاهـرى بـرخـوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست ,در پایان آیه مى افزاید: آنها گفتند: ((پـروردگـارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى توبازگشتیم همه فرجامها به سوى توست )) (ربنـا علیک توکلنـا والیک انبنـا والیک المصیر).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه یـکـى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که دراین زمینه , حساس و چـشمگیر است اشاره کرده , مى گوید: ((پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده )) (ربنـا لا تجعلنـا فتنة للذین کفروا).
ایـن تـعـبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال ((حاطب ابن ابى بلتعه ))باشد که گاهى از افراد بى خبر سر مى زند و کارى مى کنند که سبب تقویت گمراهان مى گردد در حالى که گمان مى کنند کار خلافى نکرده اند.
و در پایان آیه مى افزاید: ((پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش ))(واغفرلنـا ربنـا).
((چرا که تو عزیز و حکیمى )) (انک انت العزیز الحکیم ).
قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـار دیـگر روى همان مطلبى تکیه مى کند که در نخستین آیه تکیه شده بود, مـى فـرمـاید: ((براى شما (مسلمانان ) در زندگى آنها اسوه حسنه (وسرمشق نیکوئى ) بود, براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند)) (لقد کـان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کـان یرجوا اللّه والیوم الا خر).
نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر, بلکه دعاهاى آنها وتقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است .
بـدون شـک ایـن تاسى و پیروى نفعش قبل از هرکس به خود مسلمانان بازمى گردد لذا در پایان مـى افـزایـد: ((و هرکس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است ) زیرا خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است )) (ومن یتول فان اللّه هو الغنى الحمید).
زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى کند, و قوت آنها باعث شکست خود شماست .
هـمیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها, وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده اسـت , بـه هـمـیـن دلـیل , پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى دادند.
(آیه )ـ.
محبت به کفارى که سر جنگ ندارند:.
در ایـنجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى یابد, و از آنجاکه این قطع رابطه یـک نـوع خـلا عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى کرد,خداوند براى پاداش آنها و رفع این کـمبود به آنها بشارت داده , مى فرماید: ((امیداست خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشـمـنـى کردند (از راه اسلام )پیوند محبت برقرار کند)) (عسى اللّه ان یجعل بینکم وبین الذین عـادیتم منهم مودة ).و ایـن امـر سرانجام تحقق یافت , سال هشتم هجرى فرارسید و مکه فتح شد واهل مکه به مصداق یدخلون فى دین اللّه افواجا گروه گروه مسلمان شدند, و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت .
بـه هـرحـال اگـر کـسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جداشوند نباید از بـازگـشـت آنـهـا مـایـوس شد, چرا که خداوند بر همه چیز قادر است ,اوست که مى تواند دلها را دگـرگـون سـازد, و اوسـت کـه گـنـاهـان و خطاهاى بندگانش رامى بخشد, لذا در پایان آیه مى افزاید: ((و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است )) (واللّه قدیر واللّه غفور رحیم ).
(آیـه )ـ ایـن آیـه شرح و توضیحى است بر مساله ترک رابطه دوستى بامشرکان , مى فرماید: ((خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خـانـه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند)) (لا ینهیکم اللّه عن الذین لم یقـاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیـارکم ان تبروهم وتقسـطوا الیهم ).
((چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد)) (ان اللّه یحب المقسطین ).
(آیـه )ـ ((تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شـمـا را از خـانـه هـایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطه دوسـتـى داشـتـه بـاشـد ظـالـم و ستمگر است )) (انمـاینهیکم اللّه عن الذین قـاتلوکم فى الدین واخرجوکم من دیـارکم وظاهروا على اخراجکم ان تولوهم ومن یتولهم فاولئک هم الظالمون ).
از دو آیـه فـوق یـک اصـل کـلـى و اسـاسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى شود, نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است , و آن این که مسلمانان موظفند در بـرابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه باآنها داشته باشند و برضد اسلام و مسلمین قیام کنند, یا دشمنان اسلام را یارى دهندسرسختانه بایستند, و هرگونه پیوند محبت و دوسـتـى را بـا آنها قطع کنند اما اگر آنهادر عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند, مسلمین مى توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد که بابرادران مسلمان دارند, و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها درمیان مسلمین گردد.
آیـه ـ شـان نـزول : در شان نزول این آیه و آیه بعد آمده است که :رسول خدا(ص ) در ((حدیبیه )) با مـشـرکـان مـکه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند, اما اگر کسى ازمسلمانان اسلام را رها کرده به مکه بازگردد مى توانند را برنگردانند.
در ایـن هـنـگام زنى به نام ((سبیعه )) اسلام را پذیرفت , و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست , همسرش خدمت پیامبر(ص ) آمد و گفت : اى محمد!همسرم را به من بازگردان , چرا که این یکى از مواد پیمان ماست , و هنوز مرکب آن خشک نشده .
آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.
ابـن عـبـاس مى گوید;? امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنهابه خاطر کینه با شوهر, یا علاقه به سرزمین جدید, و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنهابه خاطر اسلام بوده است .
آن زن سـوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا(ص ) مهریه اى را که شوهرش پرداخته بـود و هزینه هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:طبق این ماده قرارداد تنها مردان را بازمى گرداند نه زنان را.
تفسیر:.
جبران زیانهاى مسلمین و کفارـ.
در آیـات گـذشـته سخن از ((بغض فى اللّه )) قطع پیوند با دشمنان خدا بود, اما دراینجا سخن از ((حب فى اللّه )) و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدامى شوند و به ایمان مى پیوندند.نخست از زنان مهاجر, سخن مى گوید, و جمعا هفت دستور در این آیه واردشده که عمدتا درباره زنان مهاجر, و قسمتى نیز درباره زنان کافر است .
1ـ نـخـسـتـیـن دسـتور درباره آزمایش ((زنان مهاجرات )) است , روى سخن را به مؤمنان کرده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند, آنـهـا را (از خود نرانید, بلکه ) آزمایش کنید)) (یـا ایهاالذین آمنوا اذا جـاکم المؤمنـات مهـاجرات فامتحنوهن ).
نـحـوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى دادند که مهاجرتشان جزبراى قبول اسلام نـبـوده , و یـا بـا پـیـغـمـبـر اسـلام (ص ) بیعت کنند که راه شرک نپویند, و گردسرقت و اعمال منافى عفت , و کشتن فرزندان , و مانند آن نروند, و سرتاپا تسلیم فرمان رسول خدا(ص ) باشند.
الـبـتـه ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیدبودن بسیارى از (مـردم ) حـتـى مشرکان در آن زمان به مساله بیعت و سوگند به خداسبب مى شد که افراد کمتر دروغ بگویند.
لـذا در جـمـلـه بـعد مى افزاید: ((خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتراست ))(اللّه اعلم بایمـانهن ).
2ـ در دستور بعد مى فرماید: ((هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها رامؤمن یافتید, آنها را به سوى کفار بازنگردانید)) (فان علمتموهن مؤمنـات فلا ترجعوهن الى الکفار).
3ـ در سـومـین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى کند: ((نه آنها بر کفار حلالند, و نه کفار براى آنها حلال )) (لا هن حل لهم ولا هم یحلون لهن ).
چـرا کـه ایـمـان و کـفر در یک جا جمع نمى شود, و پیمان مقدس ازدواج نمى تواند رابطه درمیان مؤمن و کافر برقرار سازد.
4ـ از آنـجـا کـه مـعـمـول عرب بود که مهریه زنان خود را قبلا مى پرداختند درچهارمین دستور مـى افـزایـد: ((و آنـچـه را هـمـسران آنها (براى ازدواج با این زنان )پرداخته اند به آنان بپردازید)) (وآتوهم مـا انفقوا).
درسـت اسـت کـه شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده , عدالت اسلامى ایجاب مى کند که خسارات همسرش پرداخت شود.
الـبـتـه این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه درحدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.
5ـ حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى فرماید: ((و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هرگاه مهرشان را به آنان بدهید)) (ولا جنـاح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن ).
باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى شود, ولى باید عده نگهدارد.
6ـ اما هرگاه قضیه برعکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفرباقى بماند, در اینجا نیز رابـطـه زوجـیـت به هم مى خورد و نکاح فسخ مى شود,چنانکه در ادامه همین آیه مى فرماید: ((و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید)) (ولا تمسکوا بعصم الکوافر).
7ـ در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بـپیوندند, مى فرماید;? اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلادکفر فرار کرد ((حق دارید مهرى را که پرداخته اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه کنند)) (وسئلوا مـاانفقتم ولیسئلوا مـا انفقوا).
و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است .
و در پـایـان آیـه به عنوان تاکید بر آنچه گذشت , مى فرماید: ((این حکم خداونداست که در میان شما حکم مى کند و خداوند دانا و حکیم است )) (ذلکم حکم اللّه یحکم بینکم واللّه علیم حکیم ).
احـکـامـى اسـت کـه همه از علم الهى سرچشمه گرفته , و آمیخته با حکمت است , و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى شود.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه در ادامـه همین سخن مى فرماید: ((و اگر بعضى ازهمسران شما از دستتان بـروند (اسلام را رها کرده به کفار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گـرفـتـید, به کسانى که همسرانشان رفته اندهمانند مهرى را که پرداخته اند (از غنائم ) بدهید)) (وان فـاتکم شى من ازواجکم الى الکفار فعـاقبتم فـاتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل مـا انفقوا).
و در پـایـان آیـه , همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده , مى فرماید: ((و از(مخالفت ) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید)) (واتقوا اللّه الذى انتم به مؤمنون ).
دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته هـمسران اعتماد مى شود, چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد, و امکان دارد وسـوسـه هـاى شـیـطـانى سبب شود که بیش ازمقدار واقعى ادعا کنند, لذا آنها را توصیه به تقوا مى نماید.
(آیه )ـ.
شرایط بیعت زنان :.
در تـعـقـیـب آیـات گذشته که احکام زنان مهاجر را بیان مى کرد در این آیه حکم بیعت زنان را با پیامبر(ص ) شرح مى دهد.بـطـورى که مفسران نوشته اند این آیه روز فتح مکه نازل شد, هنگامى که پیامبر(ص ) بر کوه صفا قـرارگـرفـتـه بـود از مردان بیعت گرفت , زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمتش آمدند, آیه نازل شد و کیفیت بیعت با آنان را شرح داد.
روى سـخن را به پیامبر(ص ) کرده , مى فرماید: ((اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تـو بـیـعـت کـنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند, دزدى و زنانکنند, فرزندان خود را نکشند تـهـمـت و افترائى پیش دست و پاى خود نیاورند, ودر هیچ کار شایسته اى مخالفت و نافرمانى تو نـکنند, با آنها بیعت کن و براى آنها ازدرگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان اسـت )) (یــا ایـها النبى اذاجـاک المؤمنـات یبـایعنک على ان لا یشرکن باللّه شیئا ولا یسرقن ولا یزنین ولایقتلن اولا دهن ولا یاتین ببهتـان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولا یعصینک فى معروف فبـایعهن واستغفر لهن اللّه ان اللّه غفور رحیم ).
در مورد چگونگى بیعت بعضى نوشته اند که پیامبر(ص ) دستور داد ظرف آبى آوردند, و دست خود را در آن ظـرف آب گـذارد و زنـان هم دست خود را در طرف دیگر ظرف مى گذاردند, و بعضى گفته اند: پیامبر از روى لباس با آنها بیعت مى کرد.
(آیه )ـ چنانکه دیدیم این سوره با مساله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و باهمین امر نیز پایان مى گیرد, مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید)) (یـا ایها الذین آمنوا لا تتولواقوما غضب اللّه علیهم ).
شما نباید آنها را به دوستى برگزینید و اسرار خود را در اختیار آنها بگذارید.
تعبیر ((قوما غضب اللّه علیهم )) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که همه کفار ومشرکین را شامل مى شود, و تعبیر به ((غضب )) در قرآن مجید منحصر به ((یهود))نیست , بلکه در مورد منافقان نیز آمده است (فتح /6).
سپس به ذکر مطلبى مى پردازد که در حکم دلیل بر این نهى است , مى فرماید:((آنان از (نجات در) آخـرت مایوسند همان گونه که کافران مدفون در قبرها مایوس مى باشند)) (قد یئسوا من الا خرة کمـا یئس الکفار من اصحـاب القبور).
زیرا مردگان کفار در جهان برزخ نتائج کار خود را مى بینند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بـکـلـى مـایـوسـند, این گروه از زندگان نیز به قدرى آلوده گناهند که هرگز امیدى به نجات خویش ندارند, درست همانند مردگان از کفار.
((پایان سوره ممتحنه )).
سوره صف [61].
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 14 آیه است .محتواى سوره :.
این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى زند:یـکـى بـرترى اسلام بر تمام آئینهاى آسمانى , و تضمین بقا و جاودانگى آن از سوى خداوند, و دیگر لزوم جهاد در طریق حفظ و پیشرفت این آئین .
اما در یک نظر مى توان به سه بخش دیگر نیز اشاره کرد.
1ـ دعوت به هماهنگى گفتار و کردار و پرهیز از سخنان بى عمل .
2ـ یادآورى از پیمان شکنى بنى اسرائیل و بشارت مسیح به ظهور اسلام .
3ـ اشاره فشرده اى به زندگى حواریین مسیح و الهام از آنها.
انتخاب نام ((صف )) براى سوره به خاطر تعبیرى است که در آیه چهارم این سوره آمده , گاهى نیز به عنوان سوره ((عیسى )) و یا سوره ((حواریین )) نامیده شده است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانیم :((هرکس سوره عیسى (سوره صف ) را بخواند حضرت مسیح بر او درودمى فرستد و تا در دنیا زنده است براى او استغفار مى کند و در قیامت رفیق او است )).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ آغاز این سوره نیز تسبیح خداوند است و به همین جهت آن را جزسوره هاى ((مسبحات )) (سوره هائى که با تسبیح خدا شروع مى شود) شمرده اند.
مـى فـرماید: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است , همه تسبیح خدامى گویند)) (سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
چـرا تـسـبیح او نگویند و از هر عیب و نقصى منزهش نشمرند با این که ((اوشکست ناپذیر, و حکیم است )) (وهو العزیز الحکیم ).
آیـه ـ شان نزول : جمعى از مؤمنان پیش از آنکه حکم جهاد نازل شودمى گفتند: اى کاش خداوند بـهـتـرین اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل کنیم , چیزى نگذشت که خداوند به آنها خبر داد که ((افـضل اعمال , ایمان خالص و جهاد است ))اما این خبر آنها را ناخوشایند آمد و تعلل ورزیدند, آیه نازل شد و آنها را ملامت کرد.
تـفـسـیـر: ایـن آیـه بـه عنوان ملامت و سرزنش از کسانى که به گفته هاى خودعمل نمى کنند, مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا سخنى مى گوئید که عمل نمى کنید))؟! (یـا ایها الذین آمنوا لم تقولون مـا لا تفعلون ).
(آیـه )ـ سـپـس در ادامـه هـمـین سخن مى افزاید: ((نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگوئید که عمل نمى کنید)) (کبر مقتا عنداللّه ان تقولوا مـالا تفعلون ).
آیه فوق هرگونه تخلف از عهد و پیمان و وعده , و حتى به گفته بعضى نذر رانیز شامل مى شود.
در حـدیـثى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : ((وعده مؤمن به برادرش نوعى نذراست , هرچند کفاره ندارد, و هرکس تخلف وعده کند با خدا مخالفت کرده , وخویش را در معرض خشم او قرارداده , و این همان است که قرآن مى گوید: ((یـا ایهاالذین آمنوا لم تقولون مـالا تفعلون )).
(آیه )ـ در این آیه مساله اصلى را که مساله جهاد است پیش کشیده ,مى فرماید: ((خداوند کسانى را دوسـت مى دارد که در راه او پیکار مى کنند گوئى بنائى آهنین اند)) (ان اللّه یحب الذین یقـاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیـان مرصوص ).
بـنـابـراین نفس پیکار مطرح نیست , آنچه مهم است این که پیکار ((فى سبیل اللّه ))باشد و آن هم با اتحاد و انسجام کامل همانند سدى فولادین .
از مهمترین عوامل پیروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پیوستگى صفوف در میدان نبرد است , نـه تـنها در نبردهاى نظامى که در نبرد سیاسى واقتصادى نیز جز از طریق وحدت کارى ساخته نیست .
(آیـه )ـ در تـعقیب دو دستورى که در آیات قبل درباره ((هماهنگى گفتار وکردار)) و ((وحدت صـفـوف )) آمـده بود در این آیه براى تکمیل این معنى به گوشه اى اززندگى دو پیامبر موسى و عـیـسـى (ع ) اشـاره مى کند که متاسفانه نمونه هاى روشنى از((جدائى گفتار و عمل )) و ((عدم انـسجام صفوف )) در زندگى پیروان آن دو دیده مى شود, با سرنوشت شومى که به دنبال آن پیدا کردند.
نـخـست مى فرماید: ((به یاد آورید هنگامى را که موسى به قومش گفت : اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهید با این که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شماهستم ))؟! (واذ قـال موسى لقومه یـا قوم لم تؤذوننى وقد تعلمون انى رسول اللّه الیکم ).
ایـن آزار اشـاره بـه نـسـبـتهاى ناروائى است که به موسى مى دادند و خداوندموسى را از آن مبرا سـاخت , در آیه 69 سوره احزاب مى خوانیم : ((اى کسانى که ایمان آورده اید همانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت )).
ولـى این عمل بدون مجازات نماند چنانکه در پایان آیه موردبحث مى خوانیم :((هنگامى که آنها از حـق مـنحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت , و خدافاسقان را هدایت نمى کند)) (فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم واللّه لا یهدى القوم الفـاسقین ).
از ایـن تـعـبـیـر استفاده مى شود که هدایت و ضلالت , هرچند از ناحیه خداونداست اما زمینه ها و مقدمات و عوامل آن , از ناحیه خود انسان است .
(آیه )ـ.
من بشارت ظهور ((احمد)) را آورده ام !.
در این آیه به مساله رسالت حضرت عیسى (ع ) و کارشکنى و تکذیب بنى اسرائیل در مقابل او اشاره کـرده , مـى افـزایـد ((و (بـه یـاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت : اى بنى اسرائیل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم , این درحالى است که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [ تورات ] مى باشم ))(واذ قـال عیسى بن مریم یـا بنى اسرائیل انى رسول اللّه الیکم مصدقا لمـا بین یدى من التوریة ).((و بـشـارت دهـنده به رسولى که بعد از من مى آید و نام او احمد است ))(ومبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد).
بـنابراین من حلقه اتصالى هستم که امت موسى و کتاب او را به امت پیامبرآینده (پیامبر اسلام ) و کتاب او, پیوند مى دهم .
گـرچه جمعى از بنى اسرائیل به این پیامبر موعود ایمان آوردند, اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند, و حتى معجزات آشکار او را انکار کردند ولذا در پایان آیه مى افزاید: ((هنگامى که او [ احـمـد] بـا معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: این سحرى است آشکار))! (فلما جـاهم بالبینـات قـالواهذا سحر مبین ).
عـجـب این که : طایفه یهود, قبل از مشرکان عرب , این پیامبر(ص ) را شناخته بودند, اما با این همه بسیارى از بت پرستان , ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود برلجاج و عناد و انکار باقى ماندند.
(آیـه )ـ در آیـه قـبـل خـوانـدیم که چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع ) درباره ظهور پیامبر اسلام (ص ), و على رغم توام بودن دعوت پیامبر اسلام (ص ) با ((بینات )) و دلائل روشن و معجزات , چگونه به مقابله و انکار برخاستند, در اینجا عاقبت کار این افراد, و سرنوشت آنها راتشریح مى کند.
نخست مى فرماید: ((چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى شود)) (ومن اظلم ممن افترى على اللّه الکذب وهویدعى الى الا سلا م ).
آرى ! چـنـیـن کسى که دعوت پیامبر الهى را دروغ , معجزه او را سحر و آئین اورا باطل مى شمرد ستمکارترین مردم است , چرا که راه هدایت و نجات را به روى خود و سایر بندگان خدا مى بندد.
در پـایـان آیـه مـى افـزاید: ((و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند)) (واللّه لا یهدى القوم الظالمین ).
(آیه )ـ.
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند!.
سـپـس بـراى این که نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آئین او را برچینندضمن تشبیه جالبى مى فرماید: ((آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مـى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند))!(یریدون لیطفؤا نوراللّه بافواههم واللّه متم نوره ولو کره الکـافرون ).آرى ! هـمـان گونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسـلام هـر زمان نسبت به گذشته وسیعتر مى شود, و آمارها نشان مى دهد که جمعیت مسلمانان جـهـان عـلـى رغـم تلاشهاى مشترک ((صهیونیستها)),((صلیبیها)) و دیگر دشمنان اسلام رو به افزایش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـراى تـاکـید بیشتر با صراحت مى گوید: ((او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا او را بر همه ادیان غالب سازد هرچندمشرکان کراهت داشته باشند)) (هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون ).
و سـرانـجـام اسـلام هـم از نـظـر منطق , و هم از نظر پیشرفت عملى بر مذاهب دیگر غالب شد, و دشـمـنـان را از قسمتهاى وسیعى از جهان عقب زد و جاى آنها راگرفت و هم اکنون نیز در حال پیشروى است .
الـبـتـه مرحله نهائى این پیشروى به عقیده ما با ظهور حضرت مهدى ـعج ـتحقق مى یابد که این آیات خود دلیلى بر آن ظهور عظیم است .
(آیه )ـ.
تجارتى پرسود و بى نظیر!.
یـکى از اهداف مهم این سوره , دعوت به ایمان و جهاد است , این آیه و سه آیه بعد نیز تاکیدى است به این دو اصل , با مثال لطیفى که انگیزه حرکت الهى را درجان انسان به وجود مى آورد.نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عـذاب دردناک رهائى مى بخشد))؟ (یـا ایها الذین آمنواهل ادلکم على تجـارة تنجیکم من عذاب الیم ).
(آیـه )ـ سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته , مى افزاید: ((و آن این که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید))(تؤمنون باللّه ورسوله وتجـاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ).
بـدون شـک خـدا نـیازى به این تجارت پرسود ندارد, بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مـى گیرد, لذا در پایان آیه مى فرماید: ((این براى شما (از هرچیز) بهتر است اگر بدانید)) (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ).
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]