سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند از روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خدا، پاداش بزرگتری دارد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:23 عصر

اشاره :

 

تأسی به سیره طیبه پیامبر اعظم (ص) موجب نزول برکات و سبب فلاح و نجات است . آنگونه که در کلام امیر مؤمنان علی (ع) است که : « فتأس بنبیک الاطیب الاطهر ـ صلی اله علیه و آله ـ فان فیه اسوه لمن تأسی و عزا لمن تعزی و أحب العباد الی الله المتأسی بنبیه و المقتص لاثره » .

پیروی کن از پیامبرت که پاک و پاکیزه تر از همه مخلوقات خدا بود . برای هر کس که بخواهد پیروی ( از کمالات ) نماید ، در آن وجود مقدس ، عالیترین کمال برای تبعیت است  و بهترین نسبت برای هر کسی که انتساب به او را خواهد و محبوبترین بندگان در نزد خدا کسی است که از پیامبرش تبعیت کند و دنبال کار او را بگیرد . (1)

از جمله صفات و خصایل وجودی پیامبر اعظم اسلام ، درس صبر و استقامت است . در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که « فان الله عزوجل بعث محمدا (ص) فامره بالصبر و الرفق » . خداوند ، حضرت محمد (ص) را مبعوث و او را امر به صبر و مدارا نمود . (2)

روز هائی بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است ؛ دشمنانی که برای نابودی او کمر بسته بودند تا آنجا که خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند . در کنار آن حضرت ، یاران و پیروان اندکش نیز انواع و اقسام شکنجه ها را متحمل می شدند .

دوران رسالت آن حضرت ، ترسیم کننده صفحه جدید و تابناکی فرا روی همه بشریت است . ایشان توانستند خرافات و تعصبات جاهلی را ریشه کن نموده و ندای توحید را در اکناف عالم طنین افکن ساخته و انسان ها را از ظلمات به سوی نور هدایت کرده و تمدن عظیم اسلامی را تأسیس نمایند ، که این مهم جز با صبر و استقامت میسر نگردید . آیات مبارک قرآن شاهدی صادق بر این مدعا است که رسول گرامی اسلام را به صبر و استقامت امر نموده است . از جمله آیه شریفه « فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل » می باشد . ( هود / 112 )

عارف نامدار و نادره زمان حضرت امام خمینی(ره) که خود احیاگر اسلام ناب محمدی (ص) در عصر جاهلیت مدرن است ، درباره این دو صفت مستجمع در وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) ، یعنی « صبر » و « استقامت » می فرمایند : « نفس که دارای ثبات باشد ، از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوار ها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد و شاید آیه شریفه « فاستقم کما امرت و من تاب معک » (احقاف / 35 ) اشارت به این مقام نخست باشد و البته تحصیل چنین روحی در جامعه از مهمترین امور است و در عین حال از مشکل ترین کار ها است و از این جهت در روایت است که رسول اکرم (ص) فرمود : « سوره هود مرا پیر کرد برای این آیه » (3) این آیه با آن که در سوره شوری نیز هست ، اختصاص به سوره هود شاید برای ذیل آن باشد که می فرماید : « و من تاب معک » ؛ در سوره شوری این ذیل را ندارد و از این جهت که تحصیل استقامت در امت ، امری است مشکل و سخت ، آیه این سوره را ذکر فرمود . » (4)

حضرت امام همچنین درباره لزوم تأسی به پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : « آن سختی هایی که به خود پیغمبر اسلام گذشته است آن وقتی که در مکه بودند و همان وقتی که در مدینه بوده اند ، اگر کسی تاریخ ایشان را ببیند ، می بیند که ایشان یک روز می شود گفت خوش نداشته است ـ البته خوش به اعتبار نظر های مادی ـ و هر روزشان اشتغال به اموری داشته اند و برای ایشان زحمت مهیا می کردند . آن وقت که در مکه بودند آن بساطی که قریش سر ایشان آوردند ، آن قدر اهانت ، آن قدر اذیت که نتوانستند ایشان بمانند در خود مکه و آنها هم ایشان را حصر اقتصادی کردند ، نمی گذاشتند چیزی به ایشان برسد . گاهی اینها با یک زحمت هایی (ثروت) گیر می آوردند ، مثل خدیجه که یک ثروتمندی بود و به پای پیامبر ریخت ، آنجا رسید که می گویند (هنگام محاصره در شعب ابیطالب) پوست خرما را می مکیده است که یک قوتی بگیرد . ما باید فکر کنیم که پیغمبر چه کرده است برای چی این کار ها را می کرده است . یک بشر است . اما می بینید وظیفه دارد یعنی بشری است که خدا برای او وظیفه تعیین کرده است . » (5)

در حدیثی از رسول خدا صلوات الله علیه روایت شده است که فرمودند : « ما اوذی نبی مثل ما اوذیت » (6) و نیز فرمودند : « ما اوذی أحد مثل ما اوذیت فی الله » یعنی هیچ پیامبری و هیچ کسی همانند من در راه خدا دچار سختی نگشت . (7)

رسول گرامی اسلام همان طور که در قرآن کریم به آن اشاره شده « رحمه للعالمین » ( انبیاء / 107 ) است . بر همین اساس آن حضرت همواره در پی هدایت بندگان و مردمان بوده است و از اینکه انسان ها و افرادی در اثر جهل و نادانی به سوی راه شقاوت و گمراهی می روند بسیار غمگین و ناراحت می شدند تا بدانجا که خداوند به آن حضرت می فرماید « لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین = گوئی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی آوردند » . ( شعراء /3)

وقتی در جنگ احد ، دندان های حضرت را شکستند و چهره آن حضرت خون آلود شد و پیشانی‌اش شکاف برداشت ، این صحنه بر بسیاری از اصحاب آن حضرت گران آمد، طوری که برخی عرض کردند ای رسول خدا نفرینشان کن تا به لعنت الهی دچار شوند اما آن حضرت در پاسخ آنها فرمود : من برانگیخته نشده ام تا انسان ها را لعنت کنم ، بلکه من مبعوث شده ام تا آنها را به سوی خدا دعوت کنم ، آنان را به سوی رحمت رهنمون گردانم ، برای آنان رحمت باشم نه لعنت ، خدایا این قوم مرا هدایت فرما ، زیرا که آنها نمی فهمند. (8)

سوء استفاده منافقان از دلسوزی پیامبر (ص)

مطلب بعدی که بسیار با اهمیت است اینکه شدت دلسوزی و رأفت پیامبر اکرم (ص) که توصیف ناپذیر می باشد ، دست آویزی برای منافقان شده بود که در قرآن مجید به این جریان اشاره شده است .

علامه شهید مرتضی مطهری (ره ) در این باره می گوید: « پیغمبر اکرم در عین اینکه استقامت فوق العاده داشت و وقتی که تصمیم می گرفت هرگز منصرف نمی شد ، در مسایل جزئی خیلی نرمش نشان می داد ، هر کسی که می آمد یک چیزی می گفت حرفش را گوش می کرد و چنان با مهربانی گوش می کرد که او راضی بر می گشت و می رفت . بعضی خیال می کردند که واقعا پیغمبر به حرف همه گوش می کند. « یقولون هو اذن » گفتند ما که رفتیم حرفمان را به پیغمبر گفتیم ، بعد مخالفین ما هم رفتند حرفشان را به پیغمبر گفتند ، حرف ما را گوش می کند ، حرف آنها را هم گوش می کند ؛ این که فقط گوش است . سر تا پا گوش است « قل اذن خیرلکم » ( توبه / 61 ) بگو ولی گوش خوبی است برای شما « یومن بالله و یومن بالمومنین » به خدا ایمان دارد و به نفع مومنین تصدیق می کند ؛ « ومن بالمومنین » یعنی اگر چیزی را تصدیق می کند به خاطر مصلحت مومنین است ، نه واقعا آن حرف را قبول دارد ؛ یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی کند ، نه این است که آن را قبول دارد و رد نمی کند ، او یک تصدیق می کند ، همان تصدیق به نفع شماست . شما خیال کرده اید پیغمبر هر که هر چه گفت حرفش را قبول می کند ، اینجور نیست . (9)

نکته ای که ذکر آن در اینجا ضروری می نماید این است که در عین حال که پیامبر اعظم بسیار رئوف و عطوف بودند اما شجاع‌ترین افراد نیز بودند . موسی بن عمران آن پیغمبر جلیل القدر ، چون مأمور شد که به جانب فرعون برود ، اظهار ضعف و ناتوانی کرد و گفت : می ترسم که مرا بکشند . پس برادر مرا با من روانه کن تا پشتیبان من باشد و پشت مرا با او محکم بگردان ( طه /48 ) ولی پیامبر(ص) چون مأمور به رسالت شد اظهار وحشت و ضعف ننمود و با صبر و استقامت در مقابل تمام دشمنی ها مقاومت نمودند و امر رسالت را به پیش بردند .

در سال های اولیه بعثت ، مشرکان از ابوطالب عموی پیامبر خواستند تا از آن حضرت بخواهد که خدایان و بت های آنها را دشنام نگوید و پدران آنها را گمراه نخواند و تهدید کردند که در غیر این صورت با تو خواهیم جنگید . اما پیامبر اسلام پس از شنیدن پیغام آنان فرمودند : ای عمو، به خداوند سوگند ، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند تا به ازای آن این امر را رها کنم از آن دست نخواهم کشید تا زمانی که خداوند اراده خود را چیره سازد یا در این راه کشته شوم . » (10)

امام صادق (ع) در توصیف شجاعت پیامبر(ص) در جریان جنگ احد می فرماید : چون خالد بن ولید از پشت سر مسلمین حمله ور شد و اصحاب عبدالله بن جبیر مرکز را رها کرده بودند ، مشرکان فراری ، پرچم افراشته خویش را دیده و به سوی آ ن برگشتند . خالد مشغول کشتن مسلمانان شد و اصحاب پیغمبر فرار کرده و بالای کوه رفتند و متفرق شدند . پیغمبر چون فرار اصحاب خود را مشاهده نمود ، کلاه خود را از سر مبارک خویش برداشت و فرمودند : به سوی من بیائید که من پیغمبر خدا هستم به کجا فرار می کنید ؟ آیا از خدا و پیغمبر او فرار می کنید . (11)

در آن لحظات دشوار نبرد و در عرصه کارزار ، جز عده اندکی از زنان و مردان انصار که همراه علی بن ابیطالب امیر مومنان به دفاع از جان مقدس پیامبر اعظم می پرداختند ، کس دیگری نبود .

توصیف شجاعت پیامبر (ص) از زبان علی (ع)

حضرت علی (ع) درباره شجاعت پیامبر(ص) می فرماید : « هنگامی که خطر شدید می گشت ، ما رسول خدا (ص) را سپر می گرفتیم ( با پناه بردن به او خود را حفظ می کردیم ) هیچ یک از ما نزدیکتر از او به دشمن نبود . » (12)

کفار و مشرکان که از استقامت پیامبر اعظم به ستوه آمده بودند به زعم باطل خود به دنبال به سازش کشاندن ایشان برآمدند ، ولی این خیالی باطل بیش نبود ، چه این که در طول دوران رسالت ، مشرکان نتوانستند هیچگونه نقطه ضعفی از آن حضرت بگیرند .

خداوند در آیات نهم و دهم سوره قلم به پیامبر می فرماید : « و دوا لو تدهن فیدهنون » این تکذیب گران حق ، دوست دارند که تو با آنها سازش نمایی و با نزدیک شدن به دین آنان ، روی خوش به ایشان نشان دهی ، آنها هم با نزدیک شدن به دین تو روی خوش به تو نشان دهند ، آنها دعوت به سازش می کنند اما تو هرگز با آنها سازش مکن و درباره حق مدارا روا مدار . (13)

چنان که نقل شده است که کفار به رسول خدا پیشنهاد کردند که از تعرض به خدایان آنها کوتاه بیاید و آنها نیز متقابلا متعرض پروردگار او نشوند . در سال های اولیه بعثت که اسلام نوپا بود و مسلمانان  در اقلیت بسر می بردند و در معرض هر نوع تهدید و خطری بودند ، مشرکان که همه راه ها را بر روی خود بسته می دیدند ، مسلمانان را در شعب ابی طالب مورد محاصره اقتصادی قرار دادند .

سران قریش عهدنامه ای به خط منصور بن عکرمه و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان کردند و سوگند یاد نمودند که ملت قریش تا دم مرگ طبق موارد زیر رفتار کنند :

1ـ هر گونه خرید و فروش با هواداران محمد (ص) تحریم شود .

2ـ ارتباط و معاشرت مسلمانان با آنان اکیدا ممنوع گردد .

3ـ کسی حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشویی برقرار کند .

4ـ در تمام پیشامد ها باید از مخالفان « محمد » طرفداری کرد .

این محاصره سه سال تمام طول کشید . فشار و سختگیری به حد عجیبی رسید . ناله جگر سوز فرزندان « بنی هاشم » به گوش سنگدلان « مکه » می رسید ، ولی در دل آنها چندان تأثیر نمی کرد .

جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می کردند . گاهی یک دانه خرما را دو نیم می کردند . در تمام این سه سال فقط در ماه های حرام که امنیت کامل در سر تا سر شبه جزیره حکمفرما بود ، بنی هاشم از شعب  بیرون آمده و به داد و ستد مختصری اشتغال می ورزیدند ، سپس به داخل دره باز می گشتند .

سرانجام پیک وحی نازل شد و گزارش داد : موریانه تمام آن پیمان را که قریش نوشته و مهر کرده بودند ، خورده است . جز جمله نخست آن « بسمک اللهم » که بر جای خود باقی است و بدین وسیله عهدنامه قریش نقض شد . (14)

پیامبر اعظم در عین حال که در راه ابلاغ رسالت صبر و استقامت می نمودند ، اصحاب خویش را نیز به پایداری در راه اجرای فرامین الهی امر می فرمودند . از جمله در کلامی به ابوذر غفاری فرمودند : « لا تخف فی الله لومه لائم » (15)  ای اباذر در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای به خود بیم و هراس راه مده .

صلح حدیبیه جلوه صبر پیامبر (ص)

یکی از ثمرات و جلوه های صبر و استقامت پیامبر اعظم در جریان صلح حدیبیه است که در آیات قرآن در سوره فتح از آن به « فتح مبین » یاد شده است .

در ذی‌القعده سال ششم هجری پیغمبر با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای عمره روانه مکه شد . قریش چون از قصد پیامبر(ص) آگاه شدند برای ممانعت وی آماده گردیدند . نخست خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه باز دارند . پیغمبر در جایی که حدیبیه نام دارد و آغاز سرزمین های حرام است فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده ایم نه برای جنگ ، قریش نپذیرفتند . سرانجام مصالحه نامه ای میان پیامبر و مردم مکه امضا شد که به موجب بخشی از مفاد آن ، برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود .

در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند ، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می روند و شهر را برای مسلمانان خالی خواهند گذاشت تا زیارت کنند .

بعضی از یاران پیغمبر چون نمی توانستند عمق این پیمان نامه و عواقب آن را دریابند بر آشفتند و آن را برای خود شکست دانستند . اما در حقیقت امضای این پیمان پیروزی بزرگی برای مسلمانان بود ، زیرا مشرکان مکه تا آن روز پیامبر و پیروانش را به حساب نمی آوردند و می خواستند آنان را از زمین بردارند ، حالا علاوه بر این که او را به رسمیت می شناختند ، همانند همتا و طرف مقابل معامله می کردند . سرانجام با نقض یکی از مواد پیمان نامه از جانب قریش ، پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت ، با ده هزار نفر راهی مکه شدند و در پی آن شهر مکه بدون هیچ خونریزی فتح گردید . (16)

اگر چه مسلمانان در ظاهر از جهت کمی در نسبت با جبهه کفار ، در اقلیت بودند اما در اثر صبر و استقامت خود از جهت کیفی توانی مضاعف و دو برابر یافته بودند. آنچنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : « فان یکن منکم مائه صابه یغلبوا مائتین و أن یکن الف یغلبوا الفین باذن الله » . هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یک هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد . ( انفال / 66 )



لیست کل یادداشت های این وبلاگ