سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع کشاننده به هلاکت است و نارهاننده ، و ضامنى است حق ضمانت نگزارنده ، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد ، و ارزش چیزى که بر سر آن همچشمى کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود ، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوى آن کس که در پى آن نبود تازد . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:2 عصر

این آب و آتش از کیست ؟.

در ایـنـجـا اشـاره بـه ششمین و هفتمین دلیل معاد, در این بخش از آیات سوره واقعه مى کند که بیانگر قدرت خداوند بر همه چیز و بر احیاى مردگان است .
نخست مى فرماید: ((آیا به آبى که مى نوشید اندیشیده اید))؟ (افرایتم الماالذى تشربون ).
(آیه )ـ ((آیا شما آن را از ابر نازل مى کنید؟ یا ما نازل مى کنیم ))؟ (انتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ).
ایـن آیـات وجـدان انسانها را در برابر یک سلسله سؤالها قرار مى دهد و از آنهااقرار مى گیرد, و در واقـع مـى گـویـد: آیا درباره این آبى که مایه حیات شماست وپیوسته آن را مى نوشید هرگز فکر کرده اید؟.
اگر مى بینیم در آیات فوق فقط روى آب نوشیدنى تکیه شده و از تاثیر آن درمورد حیات حیوانات و گـیـاهـان سـخنى به میان نیامده به خاطر اهمیت فوق العاده آب براى حیات خود انسان است , به علاوه در آیات قبل اشاره اى به مساله زراعت شده بود و نیازى به تکرار نبود.
(آیه )ـ سرانجام در این آیه براى تکمیل همین بحث مى افزاید: ((هرگاه بخواهیم این آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهیم )) (لونشا جعلناه اجاجا).
((پس چرا شکر نمى کنید))؟ (فلولا تشکرون ).
آرى ! اگـر خـدا مـى خـواست به املاح محلول در آب نیز اجازه مى داد که همراه ذرات آب تبخیر شـونـد, و دوش بـه دوش آنها به آسمان صعود کنند, و ابرهائى شور وتلخ تشکیل داده , قطره هاى بـارانى درست همانند آب دریا شور و تلخ فرو ریزند! امااو به قدرت کامله اش این اجازه را به املاح نـداد, نـه تنها املاح در آب , بلکه میکربهاى موذى و مضر و مزاحم نیز اجازه ندارند همراه بخارات آب بـه آسـمان صعود کنند, و دانه هاى باران را آلوده سازند به همین دلیل قطرات باران ـهرگاه هواآلوده نباشدـ خالصترین , پاکترین , و گواراترین آبهاست .
(آیـه )ـ سـرانجام به هفتمین و آخرین دلیل معاد در این سلسله آیات مى رسیم و آن آفرینش آتش اسـت , آتشى که از مهمترین ابزار زندگى بشر, ومؤثرترین وسیله در تمام صنایع است , مى فرماید: ((آیا درباره آتشى که مى افروزیدفکر کرده اید))؟ (افرایتم النار التى تورون ).
(آیه )ـ ((آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم ))؟ (انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون ).
(آیـه )ـ در ایـن آیه براى تاکید بحثهاى فوق مى افزاید: ((ما آن را وسیله یادآورى (براى همگان ) و وسیله زندگى براى مسافران قرار داده ایم )) (نحن جعلناهاتذکرة ومتاعا للمقوین ).
بـازگـشـت آتـش از درون درخـتـان سـبز از یک سو یادآور بازگشت روح به بدنهاى بى جان در رسـتـاخیز است , و از سوى دیگر این آتش تذکرى است نسبت به آتش دوزخ , چرا که طبق حدیثى پـیـغـمبر گرامى اسلام (ص ) فرمود: ((این آتشى که برمى افروزید یک جز از هفتاد جز آتش دوزخ است ))!.
تعبیر ((متاعا للمقوین )) اشاره کوتاه و پرمعنى به فوائد دنیوى این آتش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه عـنـوان نـتیجه گیرى مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن )) واورا پاک ومنزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
آرى ! خـداونـدى کـه ایـن همه نعمت را آفریده , و هرکدام یادآور توحید و معادو قدرت و عظمت اوست شایسته تسبیح و تنزیه از هرگونه عیب و نقص است .
اوهـم ((رب ))اسـت وپروردگار, وهم ((عظیم ))است وقادر ومقتدر گرچه مخاطب در این جمله پیامبر(ص ) است ولى ناگفته پیداست که منظور همه انسانها مى باشد.
(آیه )ـ.

تنها پاکان به حریم قرآن راه مى یابند!.

در تـعـقـیب بحثهاى فراوانى که در آیات قبل با ذکر هفت دلیل درباره معاد آمددر اینجا سخن از اهمیت قرآن مجید است , چرا که مساله نبوت و نزول قرآن بعد ازمساله مبدا و معاد مهمترین ارکان اعتقادى را تشکیل مى دهد.
نخست با یک سوگند عظیم سخن را شروع کرده , مى فرماید: ((سوگند به جایگاه ستارگان )) و محل طلوع و غروب آنها (فلا اقسم بمواقع النجوم ).
هـنـگـامى که به این نکته توجه کنیم که طبق گواهى دانشمندان تنها در کهکشان ما حدود یک هـزار مـیـلـیون ستاره وجود دارد! و در جهان , کهکشانهاى زیادى موجوداست که هرکدام مسیر خاصى دارند, به اهمیت این سوگند قرآن آشناتر مى شویم .
(آیـه )ـ و بـه همین دلیل در این آیه مى افزاید: ((و این سوگندى است بسیاربزرگ اگر بدانید)) (وانه لقسم لو تعلمون عظیم ).
و ایـن خـود یـک اعـجـاز عـلـمـى قـرآن مـحسوب مى شود که در عصرى که شایدهنوز عده اى مـى پـنـداشتند ستارگان میخهاى نقره اى هستند که بر سقف آسمان کوبیده شده اند! یک چنین بـیـانـى , آن هـم در محیطى که به حق محیط جهل و نادانى محسوب مى شد از یک انسان عادى محال است صادر شود.
(آیـه )ـ اکنون ببینیم این قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده ؟ آیه موردبحث پرده از روى آن برداشته , مى گوید: ((آن (چه محمد(ص ) آورده ) قرآن کریمى است )) (انه لقرآن کریم ).
و بـه ایـن تـرتـیـب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى ازکهانت است , و یا ـالـعـیـاذباللّه ـ سخنانى است جنون آمیز, یا همچون اشعار شاعران ,یا از سوى شیاطین است , پاسخ مى گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است , و محتواى آن حاکى ازمبدا نزول آن مى باشد.
آرى ! هم گوینده قرآن , کریم است , و هم خود قرآن , و هم آورنده آن , و هم اهداف قرآن کریم است .
(آیه )ـ سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته , مى افزاید: این آیات ((در کتاب محفوظى جاى دارد)) (فى کتاب مکنون ).
در همان ((لوح محفوظ)) در ((علم خدا)) که از هرگونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است .
(آیـه )ـ و در سومین توصیف مى فرماید: ((این کتاب را ((جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند)) [ دست یابند] (لا یمسه الا المطهرون ).
بـسـیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم (ع ) وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده اند.
از سـوى دیـگـر حـقـایـق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى کنند وحداقل پاکى که روح ((حـقـیقت جوئى )) است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است , و هرقدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.
(آیـه )ـ در چـهـارمـیـن و آخرین توصیف از قرآن مجید مى فرماید: این قرآن ((از سوى پروردگار عالمیان نازل شده )) (تنزیل من رب العالمین ).
خـدائى کـه مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانهابر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است , و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست , در جهان تشریع نیز هرچه هست از ناحیه او مى باشد.
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزاید: ((آیا این سخن را [ قرآن را با اوصافى که گفته شد]سست و کوچک مى شمرید))؟! (افبهذا الحدیث انتم مدهنون ).
در حـالـى کـه نـشـانه هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و بایدکلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن روبرو شد.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه مـى فـرمـایـد: ((و بـه جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى کنید))؟ (وتجعلون رزقکم انکم تکذبون ).
(آیه )ـ.

هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد!.

از لـحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى برد, لحظه احتضار وپایان عمر انسانهاست , در آن لحظه که کار از کار گذشته , و اطرافیان مایوس و نومیدبه شخص محتضر نگاه مى کنند, و مى بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى شود, با زندگى وداع مى گوید, و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست .
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان ,ترسیم گویائى از این لحظه کـرده , مـى گـویـد: ((پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد)) توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فلولا اذا بلغت الحلقوم ).
(آیـه )ـ ((و شـمـا در ایـن حـال نظاره مى کنید)) و کارى از دستتان ساخته نیست (وانتم حینئذ تنظرون ).
مـخـاطب در اینجا اطرافیان محتضرند, از یکسو نظاره حال او را مى کنند, و ازسوى دیگر ضعف و نـاتـوانى خود را مشاهده مى نمایند و از سوى سوم توانائى خدارا بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او, و نیز مى دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى باشند) ولى شما نمى بینید)) (ونحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون ).
مـا بـه خـوبـى مـى دانـیـم در باطن جان محتضر چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى بـرپاست ؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادرکرده ایم , ولى شما تنها ظواهر حال او را مى بینید, و از چگونگى انتقال او از این سرابه سراى دیگر بى خبرید.
بـه هـر حال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به مانزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست .
(آیـه )ـ سـپـس بـراى تاکید بیشتر, وروشن ساختن همین حقیقت ,مى افزاید:((اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شوید )) (فلولا ان کنتم غیر مدینین ).
(آیه )ـ ((پس آن (روح ) را باز گردانید اگر راست مى گوئید)) (ترجعونها ان کنتم صادقین ).
ایـن ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است , و پاداش و جزا در دست اوست , و اوست که مى میراند و زنده مى کند.
(آیه )ـ.

سرانجام نیکوکاران و بدکاران !.

قرآن در اینجا یک نوع جمع بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى کند, وتفاوت حال انسانها را به هـنـگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند مجسم مى سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحـتى و شادى چشم از جهان مى پوشند, وجمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟.
نـخـسـت مى فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرارمى گیرد ((پس اگر او از مقربان باشد )) (فاما ان کان من المقربین ).
(آیه )ـ ((در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است )) (فروح وریحان وجنة نعیم ).
((روح )) و ((ریـحـان )) الـهـى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى گردد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((اما اگر از اصحاب یمین باشد)) (واما ان کان من اصحاب الیمین ).
هـمـان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود.
(آیه )ـ به او گفته مى شود: ((سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند)) (فسلا م لک من اصحاب الیمین ).
بـه ایـن تـرتـیـب فـرشـتـگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به اومى رسانند, همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم :((الا قیلا سلا ما سلا ما)).
(آیـه )ـ سـپـس به سراغ گروه سوم مى رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شـده بـود, مى فرماید: ((اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد))(واما ان کان من المکذبین الضالین ).
تـعـبیر ((مکذبین ضالین )) مى تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مـسـتـضعف و جاهل قاصر, و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند, آنهاممکن است مشمول الطاف الهى گردند, اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتماگرفتار عذاب الهى مى شوند.
(آیه )ـ ((با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن ) از او پذیرایى مى شود))! (فنزول من حمیم ).
((و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است )) (وتصلیة جحیم ).
آرى ! در هـمـان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى چشند و طعم تلخ ‌کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى رود.
(آیه )ـ و در پایان این سخن , مى افزاید: ((این مطلب حق و یقین است ))(ان هذا لهو حق الیقین ).
((هذا)) اشاره به احوال گروههاى سه گانه اى است که قبلا ذکر شده .
(آیـه )ـ ((حـال کـه چنین است : ((پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن )) و اورا منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
تـعـبـیر به ((فسبح )) (پس تسبیح کن ) اشاره به این حقیقت است که آنچه درباره این گروههاى سـه گانه گفته شد عین عدالت است , و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى عدالتى پاک و مـنـزه بشمار, و یا این که اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان .
بـسـیارى از مفسران نقل کرده اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: ((آن را دررکوع خود قرار دهید)) سبحان ربى العظیم بگوئید.
((پایان سوره واقعه )).

سوره حدید [57].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 29 آیه است .

محتواى سوره :.

محتواى این سوره را به هفت بخش مى توان تقسیم کرد:
1ـ آیـات نـخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدادارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است .
2ـ بخش دیگرى از عظمت قرآن این نورالهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى گوید.
3ـ در بـخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نورایمان راه خود را به سوى بهشت مى گشایند, و گروه دوم در ظلمات شرک و کفرمى مانند, بحث مى کند.
4ـ در بـخـش دیـگـرى دعـوت به ایمان و خروج از شرک , و سرنوشت جمعى ازاقوام کافر پیشین منعکس شده است .
5ـ بـخـش مـهـمـى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه هاى جهاد فى سبیل اللّه , و بى ارزش بودن اموال دنیا مى باشد.
6ـ در بـخشى کوتاه , اما گویا و مستدل , سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست .
7ـ و بالاخره در بخش دیگرى مساله رهبانیت و انزواى اجتماعى موردمذمت قرارگرفته , و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است .
ضمنا نامگذارى این سوره به ((حدید)) به خاطر تعبیرى است که در آیه 25سوره آمده است .

فضیلت تلاوت سوره :.

در روایات اسلامى نکته هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده , البته تلاوتى که توام با فکر, و تفکرى که توام با عمل باشد.
در حـدیـثـى از پـیـامـبـر گرامى اسلام (ص ) نقل شده : که قبل از خواب ((مسبحات ))را تلاوت مى فرمود (مسبحات سوره هائى است که با ((سبح للّه )) یا ((یسبح للّه )) آغازمى شود و آن پنج سوره است : سوره حدید, حشر, صف , جمعه و تغابن ) ومى فرمود: ((در آنها آیه اى است که از هزار آیه برتر است ))!.
در حـدیث دیگرى از امام باقر(ع ) مى خوانیم : ((کسى که ((مسبحات ))(سوره هاى پنج گانه فوق ) را پـیش از خواب بخواند از دنیا نمى رود تا حضرت مهدى (ع ) را درک کند, و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خداخواهد بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.

آیات ژرف اندیشان !.

گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود ((بیست وصف )) ازاوصاف الهى است آغاز مـى شـود, اوصـافـى کـه شـناخت آنها سطح معرفت انسانى رابالا مى برد و به ذات مقدس او آشنا مى کند, و هرقدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه اى دست مى یابند.
در حـدیـثـى از امام على بن الحسین (ع ) مى خوانیم : که فرمود: ((خداوند متعال مى دانست که در آخـر زمان اقوامى مى آیند که در مسائل تعمق و دقت مى کنند, لذاسوره قل هواللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال , نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده ,مى فرماید: ((آنچه در آسمانها و زمـین است براى خدا تسبیح مى گویند, و او عزیز وحکیم است ))(سبح للّه مـا فى السموات والا رض وهو العزیز الحکیم ).
(آیه )ـ بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى ((عزت )) و((حکمت )) به ((مالکیت و تـدبیر و تصرفش در عالم هستى )) که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته , مى افزاید: ((مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
او ((زنـده مـى کـنـد و مـى میراند)) (یحیى ویمیت ) آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست .
((و او بر هر چیز تواناست )) (وهو على کل شى قدیر).
مـالـکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست ,بلکه مالکیت حقیقى و تـکـویـنـى است , یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او, و تحت اراده و فرمان اوست , لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است .
تـفـاوت ((عزت )) و ((قدرت )) در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد, و قدرت توجه به ایجاد اسباب , بنابراین دو وصف مختلف محسوب مى شوند, هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند ـ دقت کنید.
(آیه )ـ سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته , مى فرماید: ((اول و آخر وپیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست )) (هو الا ول والا خر والظاهر والباطن وهو بکل شى علیم ).
تـوصـیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او, زیرامى دانیم او وجودى است بـى انـتـهـا و واجب الوجود, یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون , تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد, و بنابراین از ازل بوده و تا ابدخواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است , و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست .
توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است , از همه چیز ظـاهـرتـر اسـت چرا که آثارش همه جا را گرفته , و از همه چیزمخفى تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست .
و یـکـى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده : ((وهو بکل شى علیم )) زیرا کسى که از آغـاز بـوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى باشد.
(آیه )ـ.

او همیشه بر تخت قدرت است !.

بـه دنـبـال اوصـاف یـازده گـانه اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکرشد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده .
نـخـسـت از مساله خالقیت سخن مى گوید و مى فرماید: ((او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [ شش دوران ] آفرید)) (هو الذى خلق السموات والا رض فى ستة ایام ).
مساله ((خلقت در شش روز)) هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف , و آخرین مورد آن همین آیه مى باشد.
مـنظور از ((یوم )) (روز) در این آیات روز معمولى نیست , بلکه منظور از آن ((دوران )) است خواه این دوران کوتاه باشد, و یا طولانى هرچند میلیونها سال به طول انجامد.
بـعد به مساله حکومت و تدبیر جهان پرداخته , مى افزاید: ((سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت )) و به تدبیر جهان پرداخت (ثم استوى على العرش ).
بـدون شـک خـداونـد نه جسم است و نه ((عرش )) به معنى ((تخت سلطنت ))مى باشد, بلکه این تـعبیر کنایه اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذتدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنهابرگیرد, و فیضش را قطع کند ((فرو ریزند قالبها))!.
سـپـس شـاخـه دیـگرى از علم بى پایانش را بیان کرده , مى افزاید: ((آنچه را درزمین فرو مى رود مـى دانـد و از آن خـارج مى شود, و آنچه از آسمان نازل مى گردد, وآنچه به آسمان بالا مى رود)) همه را مى داند (یعلم مـا یلج فى الا رض ومـا یخرج منها ومـا ینزل من السما ومـا یعرج فیها).
و بـالاخـره در چـهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده ,مى فرماید: ((و هرجا باشیداو با شماست )) (وهو معکم اینما کنتم ).
((و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه بما تعملون بصیر).
چـگـونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقا خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى گیریم , او روح عالم هستى است , اوجان جهان است , بلکه او برتر از این و آن است !.
راسـتـى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى بخشد و از سوى دیـگـر اطـمـیـنان و اعتماد به نفس مى دهد و شجاعت و شهامت در او مى آفریند, و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى بخشد, چرا که اوهمه جا حاضر و ناظر و مراقب است آرى ! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى ودرستگارى انسان است .
(آیـه )ـ بـعـد از مـساله حاکمیت و تدبیر, سخن به مساله مالکیت او در کل جهان هستى مى رسد, مى فرماید: ((مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
و سـرانـجام به مساله مرجعیت او اشاره کرده , مى افزاید: ((و همه کارها به سوى او باز مى گردد)) (والى اللّه ترجع الا مور).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبر ماست و همه جا با ما مى باشدمسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده , مى فرماید:((شب را در روز داخل مى کند و روز را در شب )) (یولج اللیل فى النهار ویولج النهار فى اللیل ).
آرى ! تـدریـجـا از یکى مى کاهد و به دیگرى مى افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى دهد, همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است .
و در پایان مى افزاید: ((و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست )) (وهو علیم بذات الصدور).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى کند و همه جا را روشـن مى سازد, علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب وجان انسان نفوذ مى کند و همه اسرار آن را روشن مى سازد.
(آیه )ـ.

ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى !.

بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او, اوصافى که انـگیزه حرکت به سوى اللّه است , در اینجا از آنها نتیجه گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى نماید.
نخست مى فرماید: ((به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (آمنوا باللّه ورسوله ).
ایـن دعـوت یـک دعـوت عـام اسـت که شامل همه انسانها مى شود, مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسـخـتر, و غیرمؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى کند, دعوتى که توام با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت .
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که ((انفاق فى سبیل اللّه )) است دعوت کرده مى گوید: ((و از آنچه شـمـا را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید))(وانفقوا مما جعلکم مستخفلفین فیه ).
((انـفـاق )) مـفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست , بلکه علم و هدایت وآبروى اجتماعى و سرمایه هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى شود.
سـپـس براى تشویق بیشتر مى افزاید: ((کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند)) (فالذین آمنوا منکم وانفقوا لهم اجر کبیر).
تـوصـیـف اجـر به بزرگى , اشاره اى به عظمت الطاف و مواهب الهى , و ابدیت و خلوص و دوام آن است , نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى شود.
(آیـه )ـ بـعد از امر به ((ایمان )) و ((انفاق )) درباره هریک از این دو به بیانى مى پردازد که به منزله استدلال و برهان است .
نـخـست به صورت یک استفهام توبیخى علت عدم پذیرش دعوت پیامبر(ص )را در مورد ایمان به خـدا جویا شده , مى فرماید: ((چرا به خدا ایمان نیاوریددر حالى که رسول (او) شما را مى خواند که بـه پروردگارتان ایمان بیاورید و ازشما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آمـاده ایمان آوردنید))(ومـا لکم لا تؤمنون باللّه والرسول یدعوکم لتؤمنوا بربکم وقد اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین ).
یـعـنـى , اگـر بـه راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است , هم از طریق فطرت و عقل , و هم از طریق دلیل نقل .
(آیه )ـ این آیه براى تاکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى افزاید:((او کسى است که آیات روشـنى بر بنده اش [ محمد] نازل مى کند, تا شما را ازتاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است ))(هو الذى ینزل على عبده آیات بینات لیخرجکم من الظلمات الى النور وان اللّه بکم لرؤف رحیم ).
(آیـه )ـ سپس به استدلالى براى مساله انفاق پرداخته , مى فرماید: ((چرا درراه خدا انفاق نکنید در حـالـى کـه مـیراث آسمانها و زمین از آن خداست ))؟ (ومـالکم الا تنفقوا فى سبیل اللّه وللّه میراث السموات والا رض ).
یعنى , سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى پوشید, و همه رامى گذارید و مى روید, پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى گیرید!.
و از آنـجـا کـه انـفـاق در شـرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد درجمله بعد مى افزاید: ((کـسـانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکارنمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند)) (لا یستوى منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل ).
یـعنى , آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد ازفرونشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لـذا بـراى تاکید بیشتر مى افزاید: ((آنها بلندمقامتر از کسانى هستند که بعد ازفتح انفاق نمودند و جهاد کردند)) (اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعدوقاتلوا).
و از آنـجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى افزاید: ((و خداوند به هر دو وعده نیک داده است )) (وکلا وعد اللّه الحسنى ).
ایـن یـک قـدردانـى بـراى عـمـوم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند تعبیر((حسنى )) هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را دربر مى گیرد.
و از آنـجـا کـه ارزش عـمـل بـه خلوص آن است , در پایان آیه مى افزاید: ((وخداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما باخبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ