سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که دوام دارد ، به از بسیارى که ملال آرد . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 87 آذر 24 , ساعت 6:38 عصر

این سوره 110 آیه دارد وتمام آن ـبجز آیه28 ـ در ((مکه ))نازل شده است .

 

محتواى سوره :.

این سوره با حمد و ستایش خداوند آغاز مى شود, و با توحید و ایمان و عمل صالح پایان مى یابد .
محتواى این سوره همچون سایر سوره هاى ((مکى )) بیشتر بیان مبدا و معاد وبشارت و انذار است .
مـسـالـه مهم دیگر این که مسلمانان تا آن روز که توانایى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانایى , همچون ((اصحاب کهف )) هجرت نمایند.
جالب این که در این سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب کهف ,داستان موسى و خضر و داستان ذوالقرنین ) که بر خلاف غالب داستانهاى قرآن درهیچ جاى دیگر از قرآن سخنى از اینها به میان نیامده است و این یکى از ویژگیهاى این سوره است .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیـثـى مى خوانیم که پیامبر(ص ) فرمود: ((آیا سوره اى را به شما معرفى کنم که هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه کردند و عظمتش آسمان وزمین را پر کرد؟.
یاران عرض کردند: آرى ؟.
فرمود: آن سوره کهف است هر کس آن را روز جمعه بخواند خداوند تاجمعه دیگر او را مى آمرزد (و طـبـق روایـتى او را از گناه حفظ مى کند) و به او نورى مى بخشد که به آسمان مى تابد و از فتنه دجال محفوظ خواهد ماند)).
و در حدیثى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : کسى که در هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا مى رود, و با شهدا مبعوث مى شود و در روز قیامت درصف شهدا قرار مى گیرد.
بارها گفته ایم عظمت سوره هاى قرآن و آثار معنوى و برکات اخلاقیش به خاطر محتواى آن یعنى ایمان و عمل به آن است .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.

آغاز با حمد و ستایش خدا:.

سـوره کـهف همچون بعضى دیگر از سوره هاى قرآن با حمد و ستایش خداوند آغاز شده است , و از آنجا که حمد و ستایش بخاطر کار یا صفت مهم وشایسته اى است در اینجا ستایش را در برابر نزول قـرآن کـه خـالـى از هرگونه اعوجاج و کژى است بیان کرده , مى گوید: ((حمد خدائى را که این کـتاب آسمانى را بر بنده (برگزیده )اش نازل کرد, و هیچ گونه کژى در آن قرار نداد)) (الحمدللّه الذى انزل على عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا).
(آیه )ـ((در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان (کتابهاى آسمانى دیگر)است )) (قیما).
این کلمه که به عنوان وصفى براى قرآن آمده , هم تاکیدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بـودن از هرگونه ضدونقیض , و هم اشاره اى است به جاودانى بودن این کتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح کژیها وپاسدارى از احکام خداوند و عدالت و فضیلت بشر.
ایـن صفت ((قیم )) در واقع اشتقاقى است از صفت قیومیت پروردگار که به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجوات و اشیا جهان است .
سپس مى افزاید: ((تا (بدکاران را)) از عذاب او بترساند)) (لینذر باسا شدیدامن لدنه ).
((ومـؤمـنـانـى را کـه (پـیـوسـتـه ) کـارهـاى شـایـسـتـه انـجـام ـاتـ(( :دیـازفـاى مـ س پـســـسـم مـى دهـنـدبـشـارت دهـدکـه پـاداش نـیـکـویـى بـراى آنـهـاسـت )) (ویـبـشـرالـمـؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجرا حسنا).
(آیه )ـهمان بهشت برین ((که جاودانه در آن خواهند ماند)) (ماکثین فیه ابدا).
(آیه )ـسپ س به یکى از انحرافات عمومى مخالفان , اعم از انصارى ویهود و مشرکان , اشاره کرده , مـى گـویـد: ((و (نـیـز) آنها را که گفتند: خداوند, فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است , بیم دهد)) (وینذر الذین قالوا اتخذاللّه ولدا).
هم مسیحیان را به خاطر اعتقاد به این که ((مسیح )) فرزند خداست , و هم یهودرا به خاطر اعتقاد بـه فـرزنـدى ((عـزیـر)) و هم مشرکان را به خاطر این که فرشتگان رادختران خدا مى پنداشتند هشدار دهد.
(آیه )ـسپس به یک اصل اساسى براى ابطال این گونه ادعاهاى پوچ وبى اساس پرداخته , مى گوید: ((نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند, و نه پدرانشان !)) (ما لهم به من علم ولا لا بائهم ).
اما ((سخن بسیار بزرگى از دهانشان خارج مى شود)) (کبرت کلمة تخرج من افواههم ).
خدا و جسم بودن ؟ خدا و فرزند داشتن ؟ خدا و نیازهاى مادى ؟ و بالاخره خدا و محدود بودن ؟ چه سخنان وحشتناکى ؟!.
آرى ! ((آنها فقط دروغ مى گویند)) (ان یقولون الا کذبا).
(آیه )ـ.

غصه مخور جهان میدان آزمایش است :.

از آنـجـا کـه در آیـات گـذشـتـه سخن از رسالت و رهبرى پیامبر(ص ) بود, در این آیه به یکى از مـهـمترین شرایط رهبرى که همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره کرده , مى گوید: ((گویى مى خواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند)) (فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوابهذا الحدیث اسفا).
(آیـه )ـایـن آیـه ترسیمى از وضع این جهان به عنوان یک میدان آزمایش براى انسانها, و توضیحى براى خط سیر انسان در این مسیر است .
نـخـسـت مى گوید: ((ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم )) (انا جعلناما على الا رض زینة لها).
جـهـانـى پـر زرق و برق ساختیم که هر گوشه اى از آن دل را مى برد, دیدگان را به خود مشغول مـى دارد, و انـگـیـزه هـاى مـختلف را در درون آدمى بیدار مى کند, تا درکشاکش این انگیزه ها و درخـشـش ایـن زرق و بـرقـها و چهره هاى دل انگیز و دلربا,انسان بر کرسى آزمایش قرار گیرد و میزان قدرت ایمان و نیروى اراده و معنویت وفضیلت خود را به نمایش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مى کند: ((تا آنها را بیازماییم کدامینشان بهتر عمل مى کنند))؟ (لنبلوهم ایهم احسن عملا ).
این هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها که در این میدان آزمایش الهى فریب زرق وبرقها وکثرت عمل را نخورند بلکه بیشتر به حسن عمل بیندیشند.
(آیـه )ـسـپـس مـى گـویـد: ولـى ایـن زرق وبـرقـهـا پـایـدارنـیـسـت ((ومـا (سـرانـجـام )قشر روى زمین راخاک بى گیاهى قرارمى دهیم ))! (وانالجاعلون ما علیهاصعیدا جرزا).
آرى ! ایـن مـنـظـره زیبا که در فصل بهار در دامان صحرا و کوهسار مى بینیم به همین حال باقى نـمى ماند, فصل خزان فرا مى رسد برگها پژمرده مى شوند, شاخه هاعریان مى شوند, و آواى حیات به خاموشى مى گراید.
زندگى پرزرق و برق انسانها نیز همین گونه است این نعمتهاى گوناگون , این پستها و مقامها و مـانـنـد آن نیز جاودانى نیستند, روزى فرا مى رسد که به جز یک قبرستان خشک و خاموش از این جامعه ها چیزى باقى نمى ماند و این درس عبرت بزرگى است .
آیـه ـ شـان نـزول : جـمـعـى از سـران قـریش , دو نفر از یاران خود را براى تحقیق در باره دعوت پـیامبراسلام (ع ) به سوى دانشمندان یهود در مدینه فرستادند,تا ببینند آیا در کتب پیشین چیزى در این زمینه یافت مى شود؟.
آنـها به مدینه آمدند و با علماى یهود تماس گرفتند;? علما یهود به آنها گفتند:شما سه مساله را از محمد(ص ) سؤال کنید, اگر همه را پاسخ کافى گفت پیامبرى است از سوى خدا وگرنه مرد کذابى است که شما هر تصمیمى درباره اومى توانیدبگیرید.
نخست از او سؤال کنید: داستان آن گروهى از جوانان که در گذشته دور, ازقوم خود جدا شدند چه بود؟ زیرا آنها سرگذشت عجیبى داشتند!.
و نـیـز از او سـؤال کـنـیـد: مردى که زمین را طواف کرد و به شرق و غرب جهان رسید که بود و داستانش چه بود؟.
و نیز سؤال کنید: حقیقت روح چیست ؟.
آنها خدمت پیامبر رسیدند و سؤالات خود را مطرح کردند.
پیامبر(ص ) فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت ـولى انشااللّه نفرمودـپانزده شبانه روز گذشت کـه وحى از ناحیه خدا بر پیامبر نازل نشد, این امر برپیامبر(ص ) گران آمد, ولى سرانجام جبرئیل فرا رسید و سوره کهف را از سوى خداوند آورد که در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنین آن مرد دنیاگرد بود, به علاوه آیه ((یسئلونک عن الروح )) را نیز بر پیامبر نازل کرد.
تفسیر:.

آغاز ماجراى اصحاب کهف :.

در آیـات گـذشـتـه ترسیمى از زندگى این جهان , و چگونگى این میدان آزمایش انسانها و مسیر زندگى آنان , از نظر گذشت , از آنجا که قرآن مسائل کلى حساس راغالبا در ضمن مثال و یا مثالها و یا نمونه هایى از تاریخ گذشته مجسم مى سازد, دراینجا نیز نخست به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته و از آنها به عنوان یک ((الگو))و ((اسوه )) یاد مى کند.
گـروهى از جوانان باهوش و با ایمان که در یک زندگى پرزرق و برق در میان انواع ناز و نعمت به سـر مى بردند, براى حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصرخویش به همه اینها پشت پا زدند, و بـه غارى از کوه که از همه چیز تهى بود پناه بردند, و از این راه استقامت و پایمردى خود را در راه ایمان نشان دادند.
نخست مى گوید: ((آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب مابودند))؟! (ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا).
مـا آیـات عـجیبترى در آسمان و زمین داریم که هر یک از آنها نمونه اى است ازعظمت و بزرگى آفـریـنـش , و هـمچنین در این کتاب بزرگ آسمانى تو آیات عجیب فراوان است , و مسلما داستان اصحاب کهف از آنها شگفت انگیزتر نیست .
(آیـه )ـسپس مى گوید: ((زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند)) (اذ اوى الفتیة الى الکهف ).
دسـتـشان از همه جا کوتاه شده , رو به درگاه خدا آوردند: ((و گفتند: پروردگارا!ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن )) (فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة ).
((و راه نجاتى براى ما فراهم ساز)) (وهیئ لنا من امرنا رشدا).
راهـى کـه مـا را از ایـن تنگنا برهاند, به رضایت و خشنودى تو نزدیک سازد,راهى که در آن خیر و سعادت و انجام وظیفه بوده باشد.
(آیه )ـما دعاى آنها را به اجابت رساندیم ((پس پرده خواب را) در غاربرگوششان زدیم و سالها در خواب فرو رفتند)) (فضربنا على آذانهم فى الکهف سنین عددا).
(آیـه )ـ((سپس آنها را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که ) کدام یک از آن دو گروه , مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند)) (ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امدا).
(آیه )ـ.

سرگذشت مشروح اصحاب کهف :.

بعد از بیان اجمالى این داستان , قرآن مجید به شرح تفصیلى آن ضمن چهارده آیه پرداخته و سخن را در این زمینه چنین آغاز مى کند: ((ما داستان آنها رابحق براى تو بازگو مى کنیم )) (نحن نقص علیک نباهم بالحق ).
((آنـهـا جـوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم )) (انهم فتیة آمنوا بربهم وزدناهم هدى ).
از آیـات قـرآن بـطور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده مى شود که اصحاب کـهـف در مـحیط و زمانى مى زیستند که بت پرستى و کفر, آنها رااحاطه کرده بود و یک حکومت جـبار و ستمگر که معمولا حافظ و پاسدار شرک وکفر و جهل و غارتگرى و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود.
اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافى برخوردار بودند به فساد این آیین پى بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و در صورت عدم توانایى مهاجرت کردن از آن محیط آلوده .
(آیه )ـلذا قرآن به دنبال بحث گذشته مى گوید: ((و دلهایشان را محکم ساختیم , در آن هنگام که قـیـام کـردنـد و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است )) (وربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات والا رض ).
((هرگز غیر او معبودى را نمى خوانیم )) (لن ندعوا من دونه الها).
که ((اگر چنین کنیم سخنى به گزاف گفته ایم )) (لقد قلنا اذا شططا).
در واقـع ایـن جـوانـمردان با ایمان براى اثبات توحید و نفى (آلهه ) به دلیل روشنى دست زدند, و آن این که ما به وضوح مى بینیم که این آسمان وزمین پروردگارى دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بـر هـسـتى اوست , ما هم بخشى از این مجموعه هستى مى باشیم , بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است .
(آیـه )ـسـپـس بـه دلـیل دیگرى نیز توسل جستند و آن این که : ((این قوم مامعبودهایى جز خدا انتخاب کرده اند)) (هؤلا قومنا اتخذوا من دونه الهة ).
آخـر مـگـر اعـتـقـاد بـدون دلیل و برهان ممکن است ((چرا آنان دلیل آشکارى براى الوهیت آنها نمى آورند؟)) (لولا یاتون علیهم بسلطان بین ).
آیـا پندار و خیال یا تقلید کورکورانه مى تواند دلیلى بر چنین اعتقادى باشد؟این چه ظلم فاحش و انحراف بزرگى است .
((پس چه کسى ظالمتر است از آن کس که به خدا دروغ ببندد)) (فمن اظلم ممن افترى على اللّه کذبا).
این ((افترا)) هم ستمى است بر خویشتن , چرا که انسان سرنوشت خود را به دست عوامل بدبختى و سـقـوط سـپـرده , و هـم ظـلمى است بر جامعه اى که این نغمه را در آن سر مى دهد و به انحراف مى کشاند, و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.
(آیه )ـاین جوانمردان موحد تا آنجا که در توان داشتند براى زدودن زنگارشرک از دلها, و نشاندن نـهـال توحید در قلبها, تلاش و کوشش کردند, اما آنقدرغوغاى بت و بت پرستى در آن محیط بلند بود که نغمه هاى توحیدى آنها درگلویشان گم شد.
نـاچـار بـراى نـجات خویشتن و یافتن محیطى آماده تر تصمیمى به ((هجرت ))گرفتند, و لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند: ((هنگامى که از این قوم بت پرست و آنچه را جـز خـدا مـى پـرسـتـند کناره گیرى کردید (و حساب خودرا از آنها جدا نمودید) به غار پناهنده شوید)) (واذاعتزلتموهم وما یعبدون الا اللّه فاووا الى الکهف ).
((تـا پـروردگـارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش وآسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید)) (ینشر لکم ربکم من رحمته ویهیـئ من امرکم مرفقا).
(آیه )ـ.

موقعیت دقیق اصحاب کهف :.

در ایـن آیـه و آیـه بـعـد قـرآن به ریزه کاریهاى مربوط به زندگى عجیب اصحاب کهف در آن غار پرداخته و به شش خصوصیت اشاره کرده است :.
1ـ دهـانـه غـار رو بـه شـمال گشوده مى شد و چون قطعا در نیمکره شمالى زمین بوده است نور آفتاب به درون آن مستقیما نمى تابید چنانکه قرآن مى گوید: ((و (اگردر آنجا بودى ) خورشید را مى دیدى که به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمایل مى گردد و به هنگام غروب به سمت چپ (وترى الشمس اذا طلعت تزاورعن کهفهم ذات الیمین واذا غربت تقرضهم ذات الشمال ).
و بـه ایـن ترتیب نور مستقیم آفتاب که تداوم آن ممکن است موجب پوسیدگى وفرسودگى شود به بدن آنها نمى تابید, ولى نور غیرمستقیم به قدرکافى وجود داشت .
2ـ ((و آنها در محل وسیعى از (آن غار) قرار داشتند)) (وهم فى فجوة منه ).
اشـاره بـه ایـن کـه دهـانـه غار که معمولا تنگ است جایگاه آنها نبود, بلکه قسمتهاى وسط غار را انتخاب کرده بودند که هم از چشم بینندگان دور بود, و هم ازتابش مستقیم آفتاب .
در ایـنجا قرآن رشته سخن را قطع مى کند, و به یک نتیجه گیرى معنوى مى پردازد, چرا که ذکر همه این داستانها براى همین منظور است .
مى گوید: ((این از آیات خداست , هرکس را خدا هدایت کند, هدایت یافته واقعى اوست , وهرکس را گـمـراه نماید هرگز ولى و راهنمایى براى او نخواهى یافت ))(ذلک من آیات اللّه من یهد اللّه فهو المهتد ومن یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا).
آرى ! آنها که در راه خدا گام بگذارند و براى او به جهاد برخیزند در هر قدمى آنان را مشمول لطف خود مى سازد, نه فقط در اساس کار, که در جزئیات هم لطفش شامل حال آنهاست .
(آیـه )ـسـوم : خـوا ب آنـهـا یـک خواب عادى و معمولى نبود, اگر به آنهانگاه مى کردى , ((خیال مى کردى آنها بیدارند, در حالى که در خواب فرورفته بودند))!(وتحسبهم ایقاظا وهم رقود).
ایـن حـالت استثنایى شاید براى آن بوده که حیوانات موذى به آنان نزدیک نشوند چرا که از انسان بیدار مى ترسند و یا به خاطر این که منظره رعب انگیزى پیداکنند که هیچ انسانى جرئت ننماید به آنها نزدیک شود, و این خود یک سپر حافظتى براى آنها بوده باشد.
4ـ بـراى ایـن کـه بـر اثـر گذشت سالیان دراز از این خواب طولانى , اندام آنهانپوسد: ((آنها را به سمت راست و چپ مى گرداندیم )) تا بدنشان سالم بماند (ونقلبهم ذات الیمین وذات الشمال ).
تا خون بدنشان در یکجا متمرکز نشود, و فشار و سنگینى در یک زمان طولانى روى عضلاتى که بر زمین قرار داشت اثر زیانبار نگذارد.
5ـ ((و سـگ آنـهـا دسـتهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود)) و نگهبانى مى کرد(وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید).
6ـ مـنظره آنها چنان رعب انگیز بود که ((اگر نگاهشان مى کردى از آنان مى گریختى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد)) (لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا ولملئت منهم رعبا).
(آیه )ـ.

بیدارى بعد از یک خواب طولانى !.

به خواست خدا در آیات آینده مى خوانیم که خواب اصحاب کهف آنقدرطولانى شد که به 309 سال بـالغ گردید, و به این ترتیب خوابى بود شبیه به مرگ , وبیداریش همانند رستاخیز, لذا در این آیه قرآن مى گوید: ((و این گونه آنها رابرانگیختیم )) (وکذلک بعثناهم ).
یـعـنـى هـمـان گـونـه کـه قادر بودیم آنها را در چنین خواب طولانى فرو بریم آنها رابه بیدارى بازگرداندیم .
ما آنها را از خواب برانگیختیم : ((تا از یکدیگر سؤال کنند, یکى از آنها پرسید:فکر مى کنید چه مدت خوابیده اید))؟ (لیتسالوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم ).
((آنها گفتند: یک روز یا بخشى از یک روز خوابیده ایم )) (قالوا لبثنا یوما اوبعض یوم ).
ولى سرانجام چون نتوانستند دقیقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده ((گفتند:پروردگار شما از مدت خوابتان آگاهتر است )) (قالوا ربکم اعلم بما لبثتم ).
ولـى بـه هر حال سخت احساس گرسنگى و نیاز به غذا مى کردند چون ذخیره هاى بدن آنها تمام شـده بـود, لـذا نـخستین پیشنهادشان این بود: ((سکه نقره اى را که با خود دارید به دست یکى از نفرات خود بدهید و او را به شهر بفرستید, تابرود و ببیند کدامین فروشنده غذاى پاکترى دارد, به مـقـدار روزى و نیاز از آن براى شما بیاورد)) (فابعثوا احدکم بورقکم هذه الى المدینة فلینظر ایها ازکى طعامافلیاتکم برزق منه ).
((اما باید دقت کند و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد)) (ولیتلطف ولا یشعرن بکم احدا).
(آیه )ـ((چرا که اگر آنها از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست یابند یاسنگسارتان مى کنند یا به آیین خویش (آیین بت پرستى ) باز مى گردانند)) (انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم ).
((و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهید دید)) (ولن تفلحوااذا ابدا).
(آیه )ـ.

پایان ماجراى اصحاب کهف :.

بـه زودى داسـتان هجرت این گروه از مردان با شخصیت در آن محیط, در همه جا پیچید, و شاه جـبـار سـخت برآشفت , لذا دستور داد ماموران مخصوص همه جارا به جستجوى آنها بپردازند, و اگـر ردپـایـى یـافـتند آنان را تا دستگیریشان تعقیب کنند, و به مجازات برسانند;? اما هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند.
اکـنـون بـه سـراغ مامور خرید غذا برویم و ببینیم بر سر او چه آمد, او وارد شهرشد ولى دهانش از تعجب بازماند, شکل ساختمانها بکلى دگرگون شده , قیافه هاهمه ناشناس , لباسها طرز جدیدى پـیـدا کـرده , و حـتى طرز سخن گفتن و آداب ورسوم مردم عوض شده است , ویرانه هاى دیروز تبدیل به قصرها و قصرهاى دیروزبه ویرانه ها مبدل گردیده !.
او هـنوز فکر مى کند خوابشان در غار یک روز یا یک نیمه روز بوده است پس این همه دگرگونى چرا!.
تـعـجب او هنگامى به نهایت رسید که دست در جیب کرد تا بهاى غذایى راکه خریده بود بپردازد, فـروشـنـده چـشـمـش بـه سـکـه اى افـتـاد که به 300 سال قبل وبیشتر تعلق داشت , و شاید نام ((دقـیـانـوس )) شـاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود,هنگامى که توضیح خواست , او درجواب گفت تازگى این سکه را به دست آورده ام !.
وخود او نیز متوجه شد که او ویارانش در چه خواب عمیق وطولانى فرورفته بودند.
این مساله مثل بمب در شهر صدا کرد, و زبان به زبان در همه جا پیچید.
جمعى از آنها نمى توانستند باور کنند که انسان بعد از مردن به زندگى بازمى گردد, اما ماجراى خواب اصحاب کهف دلیل دندان شکنى شد براى آنها که طرفدار معاد جسمانى بودند.
لـذا قـرآن در ایـن آیه مى گوید: ((و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم , تابدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است )) (وکذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعداللّه حق ).
((و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست )) (وان الساعة لا ریب فیها).
این خواب و بیدارى از پاره اى جهات از مردن و بازگشتن به حیات , عجیب تربود, زیرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسید, در حالى که نه غذایى خوردند و نه آبى نوشیدند.
آیا این دلیل بر قدرت خدا بر هر چیز و هر کار نیست ؟ حیات بعد از مرگ باتوجه به چنین صحنه اى مسلما امکان پذیر است .
مـامـور خـریـد غـذا به سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت , همگى در تـعـجـب عمیق فرو رفتند, تحمل این زندگى براى آنها سخت وناگوار بود, از خدا خواستند که چشم از این جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنین شد.
آنها چشم از جهان پوشیدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود که مردم به سراغشان آمدند.
در ایـنجا نزاع و کشمکش بین طرفداران مساله معاد جسمانى و مخالفان آنهادرگرفت , مخالفان سـعى داشتند که مساله خواب و بیدارى اصحاب کهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود, و این دلیل دندان شکن را از دست موافقان بگیرند.
قـرآن چـنـیـن مـى گوید: ((در آن هنگام که میان خود در باره کار خویش نزاع داشتند گروهى مـى گـفـتند: بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند واز آنها سخن نگویید که ) پـروردگـارشـان از وضـع آنها آگاهتر است !)) (اذ یتنازعون بینهم امرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم ).
((ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند:ما مسجدى در کـنار (مدفن ) آنها مى سازیم )) تا خاطره آنان فراموش نشود (قال الذین غلبوا على امرهم لنتخذن علیهم مسجدا).
ایـن آیـه نشان مى دهد که ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست , بلکه کار خوب و شایسته اى است .
(آیه )ـاین آیه به پاره اى از اختلافات اشاره مى کند که در میان مردم درمورد اصحاب کهف وجود دارد, از جـمـله : درباره تعداد آنها مى گوید: گروهى ازمردم ((خواهند گفت : آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگشان بود)) (سیقولون ثلثة رابعهم کلبهم ).
((و (گـروهـى ) مـى گـویـنـد: پـنج نفر بودند که ششمین آنها سگ آنها بود))(ویقولون خمسة سادسهم کلبهم ).
همه اینها سخنانى بدون دلیل و ((انداختن تیر در تاریکى است )) (رجمابالغیب ).
((و (گـروهـى ) مـى گویند: آن ها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگ آنها بود))(ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم ).
((بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است )) (قل ربى اعلم بعدتهم ).
((جز گروه کمى تعداد آنها را نمى دانند)) (ما یعلمهم الا قلیل ).
در پایان آیه اضافه مى کند: ((پس درباره آنها جز با دلیل سخن مگو)) (فلا تمارفیهم الا مرا ظاهرا).
یعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو که برترى منطق تو آشکارگردد ((و از هیچ کس درباره (تعداد اصحاب کهف ) سؤال مکن )) (ولا تستفت فیهم منهم احدا).
(آیـه )ـاین آیه یک دستور کلى به پیامبر(ص ) مى دهد که : ((و هرگز درمورد کارى نگو: من فردا آن را انجام مى دهم )) (ولا تقولن لشاى انى فاعل ذلک غدا).
(آیه )ـ((مگر این که خدا بخواهد)) (الا ان یشا اللّه ).
یعنى در رابطه با اخبار آینده و تصمیم برانجام کارها, حتما جمله ((انشااللّه ))را اضافه کن , چرا که تو هرگز مستقل در تصمیم گیرى نیستى و اگر خدا نخواهدهیچ کس توانایى بر هیچ کار را ندارد.
دیـگر این که خبردادن قطعى براى انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مـى رود صـحـیـح و مـنطقى نیست , و چه بسا دروغ از آب درآید,مگر این که با جمله ((انشااللّه )) همراه باشد.
سـپـس در تـعـقـیب این جمله , قرآن مى گوید: ((هنگامى که یاد خدا را فراموش کردى (بعد که متوجه شدى ) پروردگارت را به خاطر بیاور)) (واذکر ربک اذا نسیت ).
اشـاره بـه ایـن کـه اگـر به خاطر فراموشى جمله انشااللّه را به سخنانى که از آینده خبر مى دهى نـیـفزایى هر موقع به یادت آمد فورا جبران کن و بگو انشااللّه , که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.
((و بـگـو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند)) (وقل عسى ان یهدین ربى لا قرب من هذا رشدا).
(آیه )ـ.

خواب اصحاب کهف :.

از قـرائن مـوجـود در آیـات گذشته اجمالا به دست آمد که خواب اصحاب کهف یک خواب بسیار طولانى بود, این موضوع حس کنجکاوى هرشنونده اى را برمى انگیزد و مى خواهد دقیقا بداند آنها چند سال در این خواب طولانى بوده اند؟.
این آیه شنونده را از تردید بیرون مى آورد و مى گوید: ((آنها در غار خودسیصد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند))! (ولبثوا فى کهفهم ثلث مائة سنین وازدادوا تسعا).
بنابراین مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سیصد و نه سال بود.
(آیه )ـسپس براى این که به گفتگوهاى مختلف مردم در این باره پایان دهدمى گوید: ((بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است )) (قل اللّه اعلم بما لبثوا).
چرا که : ((غیب آسمانها و زمین از آن اوست )) (له غیب السموات والا رض ).
کسى که از پنهان و آشکار, در مجموعه جهان هستى باخبر است چگونه ممکن است از مدت توقف اصحاب کهف آگاه نباشد.
((راستى او چه بینا و چه شنواست )) (ابصر به واسمع ).
بـه هـمین دلیل ((آنها (ساکنان آسمانها و زمین ) هیچ ولى و سرپرستى جز اوندارند)) (ما لهم من دونه من ولی ).
ودر پـایـان آیـه اضـافه مى کند: ((و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمى دهد))(ولا یشرک فى حکمه احدا) در حقیقت این تاکیدى است بر ولایت مطلقه خداوند.
(آیـه )ـدر این آیه روى سخن را به پیامبر(ص ) کرده , مى گوید: ((آنچه را ازکتاب پروردگارت به تـو وحى شده تلاوت کن )) (واتل ما اوحى الیک من کتاب ربک ) و اعتنا به گفته هاى این و آن که آمـیـخته به دروغ و خرافات و مطالب بى اساس است مکن , تکیه گاه بحث تو در این امور تنها باید وحى الهى باشد.
چرا که ((هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمى کند)) و در گفتار و معلومات اوتغییر و تبدیل راه ندارد (لا مبدل لکلماته ).
کـلام و عـلـم او هـمـچـون عـلم و کلام بندگان نیست که هر روز بر اثر کشف وآگاهى تازه اى دستخوش تغییر و تبدیل شود.
روى هـمـیـن جهات در پایان آیه مى فرماید: ((و هرگز پناهگاهى جز اونمى یابى )) (ولن تجد من دونه ملتحدا).

جنبه هاى آموزنده این داستان ـ.

ایـن مـاجراى عجیب تاریخى که قرآن آن را خالى از هرگونه خرافه و مطالب بى اساس و ساختگى آورده است , مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نکات سازنده تربیتى است .
الـف ) نـخستین درس این داستان همان شکستن سد تقلید و جدا شدن ازهم رنگى با محیط فاسد اسـت اصـولا انسان باید ((سازنده محیط)) باشد نه ((سازش کاربا محیط)) و به عکس آنچه سست عـنـصـران فاقد شخصیت مى گویند: ((خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو)) افراد با ایمان و صاحبان افکار مستقل مى گویند:((همرنگ جماعت شدنت رسوایى است ))!.
ب ) ((هجرت )) از محیطهاى آلوده , درس دیگرى از این ماجراى عبرت انگیزاست .
ج ) ((تقیه )) به معنى سازنده اش درس دیگر این داستان است , ومى دانیم تقیه چیزى جز این نیست کـه انـسان موضع واقعى خود را در جایى که افشاگرى بى نتیجه است مکتوم دارد تا نیروى خودرا براى موقع مبارزه وضربه زدن بر دشمن حفظ کند.
د) عـدم تـفـاوت در میان انسانها در مسیر اللّه و قرار گرفتن ((وزیر)) در کنار((چوپان )) و حتى سـگ پـاسـبـانى که راه آنها را مى سپرد, درس دیگرى در این زمینه است , تا روشن شود امتیازات دنیاى مادى , و مقامات مختلف آن کمترین تاثیرى درجدا کردن صفوف رهروان راه حق ندارد که راه حق راه توحید است و راه توحید راه یگانگى همه انسانهاست .
ه ) امدادهاى شگفت آور الهى به هنگام بروز بحرانها نتیجه دیگرى است که به ما مى آموزد.
و) آنـهـا در این داستان درس ((پاکى تغذیه )) حتى در سخت ترین شرایط را به ما آموختند, چرا که غـذاى جـسـم انـسان اثر عمیقى در روح و فکر و قلب او دارد, وآلوده شدن به غذاى حرام و ناپاک انسان را از راه خدا و تقوا دور مى سازد.
ز) لـزوم تـکـیـه بر مشیت خدا, و استمداد از لطف او, گفتن ((انشااللّه )) درخبرهایى که از آینده مى دهیم , درس دیگرى بود.
ح ) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده دیگر این داستان است .
ط) بـالاخـره مساله امکان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجددبه هنگام رستاخیز درس دیگرى است که این ماجرا به ما مى دهد.
به هر حال , هدف سرگرمى و داستان سرایى نیست , هدف ساختن انسانهاى مقاوم , با ایمان , آگاه و شجاع است , که یکى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصیل در طول تاریخ پرماجراى بشرى است .
آیـه ـ شـان نزول : جمعى از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پیامبر(ص ) رسـیـدند, و در حالى که اشاره به مردان با ایمانى همچون سلمان , ابوذر, صهیب , و خباب و مانند آنها مى کردند, گفتند: اى محمد! اگر تو درصدر مجلس بنشینى , و این گونه افراد را از خود دور سـازى (و خلاصه مجلس تومجلسى درخور اشراف و شخصیتها! بشود) ما نزد تو خواهیم آمد;? ولى چه کنیم که با وجود این گروه جاى ما نیست !.
در ایـن هـنـگـام آیـه نـازل شد و به پیامبر(ص ) دستور داد که هرگز تسلیم این سخنان فریبنده توخالى نشود وهمواره باافراد باایمان وپاکدلى چون سلمانهاوابوذرها باشد.
به آنان فرمود: حمد خدا را که نمردم تا این که او چنین دستورى به من داد که با امثال شما باشم , ((آرى ! زندگى با شما, و مرگ هم با شما خوش است ))!.
تفسیر:.

پاکدلان پابرهنه !.




لیست کل یادداشت های این وبلاگ