سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از نشانه های فقه، بردباری و دانش و سکوت است . سکوت دری از درهای حکمت است . سکوت، محبّت می آورد و راهنمای هر گونه خیری است [امام رضا علیه السلام]
 
یکشنبه 87 آذر 24 , ساعت 6:38 عصر

این سوره 110 آیه دارد وتمام آن ـبجز آیه28 ـ در ((مکه ))نازل شده است .

ادامه مطلب...

چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:9 عصر

آیا چشم زدن واقعیت دارد؟.

بـسـیـارى از مـردم مـعتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد, یا درهم بشکند, واگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.
ایـن مساله از نظر عقلى امر محالى نیست و در روایات اسلامى نیز تعبیرات مختلفى دیده مى شود که وجود چنین امرى را اجمالا تایید مى کند.
در حـدیـثـى آمـده اسـت که امیرمؤمنان على (ع ) فرمود: پیامبر براى امام حسن وامام حسین (ع ) ((رقـیـه ))((3))گرفت , و این دعا را خواند: ((شما را به تمام کلمات و اسما حسناى خداونداز شر مرگ و حیوانات موذى , و هر چشم بد, و حسود آنگاه که حسد ورزدمى سپارم .
سـپس پیامبر(ص ) نگاهى به ما کرد و فرمود: ((این چنین حضرت ابراهیم براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود)).
((پایان سوره قلم )).

سوره حاقه [69].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 52 آیه است .

محتواى سوره :.

مباحث این سوره بر سه محور دور مى زند .
مـحـور اول کـه مـهـمـترین محورهاى بحث این سوره است مسائل مربوط به قیامت و بسیارى از خـصوصیات آن مى باشد, و لذا سه نام از نامهاى قیامت یعنى ((حاقه )) و ((قارعه )) و ((واقعه )) در این سوره آمده است .
مـحـور دوم بـحـثـهائى است که پیرامون سرنوشت اقوام کافر پیشین , مخصوصاقوم عاد و ثمود و فرعون , مى باشد که مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤکدى است براى همه کافران و منکران قیامت .
محور سوم بحثهائى است پیرامون عظمت قرآن و مقام پیامبر(ص ) و کیفرتکذیب کنندگان .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى خوانیم : ((کسى که سوره حاقه را بخواندخداوند حساب او را در قیامت آسان مى کند)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ این سوره از مساله قیامت و آن هم با عنوان تازه اى شروع مى شود,مى فرماید: روز رستاخیز ((روزى است که مسلما واقع مى شود))! (الحـاقة ).
(آیه )ـ ((چه روز واقع شدنى ))! (ماالحـاقة ).
(آیه )ـ ((و تو چه مى دانى آن روز واقع شدنى چیست ))؟ (ومـا ادریک ماالحـاقة ).
تـقریبا عموم مفسران ((حاقه )) را به معنى روزقیامت تفسیر کرده اند, به خاطراین که روزى است که قطعا واقع مى شود, همانند تعبیر به ((الواقعة )) در سوره ((واقعة )).
تعبیر به ((ماالحـاقة )) براى بیان عظمت آن روز است .
و تـعـبیر به ((مـا ادریک ما الحـاقة )) باز هم براى تاکید بیشتر روى عظمت حوادث آن روز عظیم است , تا آنجا که حتى به پیامبر اسلام (ص ) خطاب مى شود که تو نمى دانى آن روز چگونه است ؟.
(آیه )ـ سپس به سراغ بیان سرنوشت اقوامى مى رود که روز قیامت (یانزول عذاب الهى را در دنیا) مـنـکر شدند, مى افزاید: ((قوم ثمود و عاد عذاب کوبنده الهى را انکار کردند)) و نتیجه شومش را دیدند (کذبت ثمود وعـاد بالقـارعة ).
(آیه )ـ ((اما قوم ثمود با عذابى سرکش هلاک شدند)) (فاما ثمود فاهلکوابالطاغیة ).
((قـوم ثـمود)) در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى کردند,حضرت ((صالح )) بـه سـوى آنـهـا مـبـعـوث شد, ولى آنها هرگز ایمان نیاوردند, حتى از اوخواستند که اگر راست مـى گـوئى عـذابى را که به ما وعده مى دهى فرودآور! در این هنگام ((صاعقه اى ویرانگر)) بر آنها مسلط شد, و در چند لحظه همه چیز را درهم کوبید و جسمهاى بى جانشان برزمین افتاد.
(آیـه )ـ سـپس به سراغ سرنوشت ((قوم عاد)) مى رود, قومى که درسرزمین ((احقـاف )) در شبه جزیره عرب یا یمن زندگى مى کردند قامتهائى طویل ,اندامى قوى , شهرهائى آباد, زمینهائى خرم و سـرسبز, و باغهائى پرطراوت داشتند, پیامبر آنها حضرت ((هود)) بود, آنها نیز طغیان و سرکشى را بـه جـائى رسـاندند که خداوند با عذابى دردناک ـکه شرح آن در همین آیات آمده است ـطومار زندگى آنها را درهم پیچید.
نـخـسـت مى فرماید: ((و اما قوم عاد با تندبادى طغیانگر و پر سر و صدا به هلاکت رسیدند)) (واما عـاد فاهلکوا بریح صرصر عـاتیة ).
(آیـه )ـ سـپس به توصیف دیگرى از این تندباد کوبنده پرداخته , مى افزاید:(((خداوند) این تندباد بـنـیـان کن را هفت شب و هشت روز پى درپى بر آنها مسلطساخت )) (سخرهـا علیهم سبع لیـال وثمـانیة ایام حسوما).
نـتـیـجـه آن شـد که قرآن مى گوید: ((و (اگر آنجا بودى ) مى دیدى که آن قوم همچون تنه هاى پـوسـیـده و توخالى درختان نخل درمیان این تندباد روى زمین افتاده و هلاک شده اند))! (فترى القوم فیهـا صرعى کانهم اعجـاز نخل خـاویة ).
چـه تـشبیه جالبى که هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى کند, و هم ریشه کن شدن آنها را, و هم توخالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونه اى که تندباد آنها را به آسانى جابه جا مى کرد.
(آیه )ـ و در این آیه مى افزاید: ((آیا کسى از آنها را باقى مى بینى ))؟! (فهل ترى لهم من بـاقیة ).
آرى ! امـروز نـه تـنها اثرى از قوم عاد نیست که از ویرانه هاى شهرهاى آباد, وعمارتهاى پرشکوه , و مزارع سرسبز آنها نیز چیزى باقى نمانده است .
(آیه )ـ.

کجاست گوشهاى شنوا؟.

بـعـد از ذکر گوشه اى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام دیگرى همچون قوم ((نوح )) و قوم ((لوط)) مى رود تا از زندگى آنها درس عبرت دیگرى به افرادبیدار دل دهد.
مـى فـرمـاید: ((و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و همچنین اهل شهرهاى زیرورو شده [ قوم لوط] مرتکب گناهان بزرگ شدند)) (وجـا فرعون ومن قبله والمؤتفکـات بالخـاطئة ).
(آیـه )ـ سـپس مى افزاید: ((و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوندآنها را به عذاب شدیدى گرفتار ساخت ))(فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذة رابیة ).
فـرعـونـیـان بـا ((مـوسى )) و ((هارون )) به مخالفت برخاستند, و ساکنان شهرهاى ((سدوم )) به مخالفت با حضرت ((لوط)) و اقوام دیگر نیز از فرمان پیامبر خود سرپیچى کردند, و هر گروهى از این سرکشان به نوعى عذاب گرفتار شدند, فرعونیان در کام امواج ((نیل )) که مایه حیات و آبادى و بـرکت کشورشان بود غرق گشتند, و قوم لوط بازلزله شدید, و سپس ((بارانى از سنگ )) محو و نابود شدند.
(آیـه )ـ و سرانجام اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناک آنها کرده , مى گوید: ((و هـنـگـامـى کـه آب طـغـیـان کرد ما شما را بر کشتى سوار کردیم ))(انا لما طغا المـا حملنـاکم فى الجـاریة ).
طـغـیـان آب چنین بود که ابرهاى تیره و تار آسمان را پوشانید, و چنان بارانى نازل شد که گوئى سـیـلاب از آسـمـان فـرو مى ریزد, چشمه ها نیز از زمین جوشیدن گرفت , و این هر دو آب دست بـه دست هم دادند, و همه چیز زیر آب فرو رفت , تنهاگروهى که نجات یافتند مؤمنانى بودند که همراه نوح سوار بر کشتى شدند.
تـعـبـیـر بـه ((حملنـاکم )) (شما را حمل کردیم ) کنایه از اسلاف و نیاکان ماست چرا که اگر آنها نجات نیافته بودند ما نیز امروز وجود نداشتیم .
(آیـه )ـ بـعـد بـه هدف اصلى این مجازاتها اشاره کرده , مى افزاید: منظور این بود ((تا آن را وسیله تذکرى براى شما قرار دهیم )) (لنجعلهـا لکم تذکرة ).
((و گوشهاى شنوا آن را دریابد و بفهمد)) (وتعیهـا اذن واعیة ).
هرگز نمى خواستیم از آنها انتقام بگیریم , بلکه هدف تربیت انسانها و هدایت آنها در مسیر کمال , و ارائه طریق , و ایصال به مطلوب بوده است .

فضیلت دیگرى از فضائل على (ع ).

در بـسیارى از کتب معروف اسلامى اعم از تفسیر و حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام به هـنگام نزول آیه فوق ((وتعیهـا اذن واعیة )) فرمود: ((من از خداخواستم که گوش على را از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد)).
و بـه دنـبـال آن عـلـى (ع ) مى فرمود: ((من هیچ سخنى بعد از آن , از رسول خدانشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم )).
در ((غـایة المرام )) شانزده حدیث در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت نقل کرده است , و تفسیر ((الـبـرهان )) از ((محمدبن عباس )) نقل مى کند که در این باره سى حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است .
و ایـن فـضـیلتى است بزرگ براى پیشواى بزرگ اسلام على (ع ) که صندوقچه اسرار پیامبر(ص ) و وارث تـمـام عـلـوم رسـول خـدا(ص ) بود, و به همین دلیل بعد از او درمشکلاتى که براى جامعه اسـلامى در مسائل علمى پیش مى آمد موافقان و مخالفان به او پناه مى بردند, و حل مشکل را از او مى خواستند که در کتب تاریخ مشروحاآمده است .
(آیه )ـ.

روزى که آن واقعه بزرگ رخ مى دهد!.

در ادامـه آیات آغاز این سوره که ناظر به مساله رستاخیز و قیامت بود, دراینجا بحثهائى از حوادث ایـن رستاخیز عظیم را مطرح مى کند, مى فرماید: ((به محض این که یکبار در صور دمیده شود )) (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة ).
چنانکه قبلا نیز اشاره کرده ایم از قرآن مجید استفاده مى شود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر, نـاگـهانى و با صدائى عظیم انجام مى گیرد که از آن تعبیر به ((نفخه صور)) دمیدن در شیپور) شده است .
نـفخه صور دو نفخه است : ((نفخه مرگ )) و ((نفخه حیات مجدد)) و آنچه در آیه موردبحث آمده ((نفخه اول )) یعنى , نفخه پایان دنیاست .
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزاید: ((و (هنگامى که ) زمین و کوهها از جا برداشته شوند, و یکباره درهم کوبیده و متلاشى گردند)) (وحملت الا رض والجبـال فدکتـادکة واحدة ) به گونه اى که یکباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((در آن روز واقعه عظیم روى مى دهد)) ورستاخیز برپا مى شود (فیومئذ وقعت الواقعة ).
(آیه )ـ نه تنها زمین و کوهها متلاشى مى شوند, بلکه ((آسمانها از هم مى شکافد وسست مى گردد و فرو مى ریزد)) (وانشقت السمـا فهى یومئذ واهیة ).
کرات عظیم آسمانى از این حادثه هولناک و وحشتناک برکنار نمى مانند, آنهانیز شکافته , پراکنده و متلاشى و سست خواهند شد.
(آیـه )ـ ((فـرشـتـگـان در اطراف آسمان قرار مى گیرند)) و براى انجام ماموریتها آماده مى شوند (والملک على ارجـائهـا).
سپس مى فرماید: ((و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى کنند)) (ویحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمـانیة ).
مـنـظـور از ((عـرش )) مـجـموعه جهان هستى است که عرش حکومت خداونداست , و به وسیله فرشتگان که مجرى فرمان او هستند تدبیر مى شود.
و جالب این که در روایتى آمده است : ((حاملان هشتگانه عرش خدا در قیامت چهار نفر از اولین , و چـهار نفر از آخرین هستند, اما چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم وموسى و عیسى مى باشند, و چهار نفر از آخرین محمد(ص ) و على و حسن وحسین (ع ) هستند))!.
ایـن تعبیر ممکن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولین و آخرین باشد,البته شفاعت در مورد کسانى که لایق شفاعتند, و به هرحال گسترش مفهوم ((عرش ))را نشان مى دهد.
(آیه )ـ.

اى اهل محشر, نامه اعمال مرا بخوانید!.

در تفسیر آیات گذشته گفته شد که ((نفخ صور)) دو بار رخ مى دهد و چنانکه گفتیم آیات آغاز سوره از نفخه اول خبر مى دهد, و آیات بعد از نفخه دوم .
در ادامـه هـمـین مطلب در اینجا مى فرماید: ((در آن روز همگى به پیشگاه خداعرضه مى شوید و چیزى از کارهاى شما پنهان نمى ماند)) (یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خـافیة ).
الـبـته , انسانها و غیرانسانها در این دنیا نیز دائما در محضر خدا هستند, ولى این مطلب در قیامت ظهور و بروز بیشترى دارد.
نـه تنها اعمال مخفیانه انسانها که صفات و روحیات و خلقیات و نیتها همه برملا مى گردد, و این حـادثـه اى اسـت عظیم , و به گفته بعضى از مفسران عظیمتر ازمتلاشى شدن کوهها و شکافتن کرات آسمان ! روز رسوائى بزرگ بدکاران وسربلندى بى نظیر مؤمنان .
(آیـه )ـ و بـه دنـبال آن مى گوید: ((پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خـوشـحـالى ) فریاد مى زند که (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرابگیرید و بخوانید)) (فاما من اوتى کتـابه بیمینه فیقول هـاؤم اقرؤا کتـابیه ).
(آیـه )ـ سپس بزرگترین افتخار خود را در این کلمه خلاصه کرده , مى گوید:((من یقین داشتم (که قیامتى در کار است , و) به حساب اعمالم مى رسم )) (انى ظننت انى ملا ق حسـابیه ).
یـعـنـى , آنـچه نصیب من شده به خاطر ایمان به چنین روزى است , و راستى هم همین است ایمان به حساب وکتاب به انسان روح تقوا و پرهیزگارى مى بخشد وتعهدو احساس مسؤولیت در او ایجاد مى کند, و مهمترین عامل تربیت انسان است .

پاسخ به یک سؤال :.

در ایـنجا ممکن است سؤالى مطرح شود و آن این که آیا مؤمنانى که طبق آیات فوق صدا مى زنند: اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال ما را بخوانید, مگرگناهى در تمام نامه اعمالشان نیست ؟.
پـاسـخ ایـن سؤال را مى توان از بعضى احادیث استفاده کرد از جمله , درحدیثى از پیغمبرگرامى اسـلام (ص ) مـى خـوانـیـم کـه : ((خداوند در قیامت نخست ازبندگان خود اقرار بر گناهانشان مى گیرد, سپس مى فرماید: من این گناهان را در دنیابراى شما مستور ساختم , و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش رابه دست راست او مى دهند.
(آیـه )ـ در ایـن آیه گوشه اى از پاداشهاى چنین کسانى را بیان کرده ,مى فرماید: ((پس او در یک زندگى (کاملا) رضایتبخش قرار خواهد داشت )) (فهو فى عیشة راضیة ).
(آیه )ـ گرچه با همین یک جمله همه گفتنیها را گفته است , ولى براى توضیح بیشتر مى افزاید: او ((در بهشتى عالى )) قرار دارد (فى جنة عـالیة ).
بهشتى که آنقدر رفیع و والاست که هیچ کس مانند آن را ندیده و نشنیده وحتى تصور نکرده است .
(آیه )ـ بهشتى که ((میوه هایش در دسترس است )) (قطوفهـا دانیة ).
نـه زحمتى براى چیدن میوه ها درکار است , و نه مشکلى براى نزدیک شدن به درختان پربارش , و اصولا تمام نعمتهایش بدون استثنا در دسترس است .
(آیـه )ـ و در ایـن آیه , خطاب محبت آمیز خداوند را به این بهشتیان چنین بیان کرده , ((بخورید و بیاشامید گوارا, در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام دادید))(کلوا واشربوا هنیئا بمـا اسلفتم فى الا یام الخـالیة ).
آرى ! ایـن نـعـمـتـهاى بزرگ بى حساب نیست , اینها پاداش اعمال شماست البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنین ثمراتى منتهى شده است .
(آیـه )ـ در آیـات گـذشـته سخن از ((اصحاب الیمین )) و مؤمنانى بود که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود, ولى این آیه درست به نقطه مقابل آنها یعنى ((اصحاب الشمال )) پرداخته , و در یک مقایسه وضع آن دو را کاملاروشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهندمى گوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى دادند))! (واما من اوتى کتـابه بشمـاله فیقول یـا لیتنى لم اوت کتـابیه ).
(آیه )ـ ((و نمى دانستم حساب من چیست ))؟ (ولم ادر مـا حسـابیه ).
(آیـه )ـ ((اى کـاش مـرگـم فـرا مى رسید))! و به این زندگى حسرت بار پایان مى داد (یـا لیتهـا کـانت القـاضیة ).
آرى ! در آن دادگاه بزرگ , آهى حسرت بار, و ناله اى شرربار دارد, آرزو مى کندبا گذشته اش بکلى قطع رابطه کند, همان گونه که در آیه 40 سوره نبا نیز آمده است :((ویقول الکـافر یـا لیتنى کنت ترابا;? کافر در آن روز مى گوید: اى کاش خاک بودم (وگرفتار عذب نمى شدم )!)).
(آیـه )ـ سـپـس مـى افزاید: این مجرم گنهکار زبان به اعتراف گشوده ,مى گوید: ((مال و ثروتم هرگز مرا بى نیاز نکرد)) و به درد امروز که روز بیچارگى من است نخورد (مـا اغنى عنى مـالیه ).
(آیـه )ـ نـه تـنـها اموالم مرا بى نیاز نکرد و حل مشکلى از من ننمود بلکه ((قدرت من نیز از دست رفت ))! (هلک عنى سلطـانیه ).
خـلاصـه نـه مـال بـه کـار آمد, و نه مقام , و امروز با دست تهى , و در نهایت ذلت و شرمسارى , در دادگـاه عـدل الـهى حاضرم , همه اسباب نجات قطع شده , قدرتم برباد رفته , و امیدم از همه جا بریده است .
#یـک داسـتـان عـبـرت انـگـیز! در اینجا سرگذشتهاى بسیارى نقل شده که همه تاکیدى است بر محتواى آیات فوق و درس عبرتى است براى آنها که تکیه بر مال ومقام کرده , سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند, از جمله :.
در ((سـفینة البحار)) از کتاب ((نصائح )) چنین نقل شده : ((هنگامى که بیمارى هارون الرشید در خـراسان شدید شد دستور داد طبیبى از طوس حاضر کنند, وسپس سفارش کرد که ادرار او را با ادرار جـمع دیگرى از بیماران و از افراد سالم برطبیب عرضه کنند, طبیب شیشه ها را یکى بعد از دیگرى وارسى مى کرد تا به شیشه هارون رسید, و بى اینکه بداند مال کیست , گفت : به صاحب این شیشه بگوئیدوصیتش را بکند, چرا که نیرویش مضمحل شده و بنیه اش فرو ریخته است !.
هارون از شنیدن این سخن از حیات خود مایوس شد, و شروع به خواندن این اشعار کرد:.
ان الطبیب بطبه ودوائه لا یستطیع دفـاع نحب قداتى .
مـا للطبیب یموت بالدا الذى ـــــ قد کـان یبر مثله فیمـا مضى .
((طبیب با طبابت و داروى خود ـقدرت ندارد در برابر مرگى که فرا رسید دفاع کند)).
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیمارى مى میردـ که سابقا آن رادرمان مى کرد))؟!.
در ایـن هـنـگـام به او خبر دادند که مردم شایعه مرگ او را پخش کرده اند, براى این که این شایعه بـرچـیـده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت : مرا بر آن سوار کنید,ناگهان زانوى حیوان سست شد.
گفت : مرا پیاده کنید که شایعه پراکنان راست مى گویند!.
سپس سفارش کرد کفنهائى براى او بیاورند, و از میان آنها یکى را پسندید وانتخاب کرد, و گفت در کنار همین بسترم قبرى براى من آماده کنید.
سـپس نگاهى در قبر کرد و این آیه را تلاوت نمود: مـا اغنى عنى مـالیه هلک عنى سلطـانیه و در همان روز از دنیا رفت .
(آیه )ـ.

او را بگیرید و زنجیرش کنید!.

در ادامـه آیـات گـذشـته که سخن از ((اصحاب شمال )) مى گفت که نامه اعمالشان را به دست چـپـشـان مى دهند در اینجا به گوشه اى از عذابهاى آنها در قیامت اشاره کرده , مى فرماید: در این هـنـگـام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: ((اورا بگیریدو دربند وزنجیرش کنید))! (خذوه فغلوه ).
(آیه )ـ ((سپسس (گفته مى شود:) او را در دوزخ بیفکنید)) (ثم الجحیم صلوه ).
(آیـه )ـ ((بـعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید)) (ثم فى سلسلة ذرعهـا سبعون ذراعا فاسلکوه ).
((ذراع )) بـه مـعنى فاصله آرنج تا نوک انگشتان است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بـوده , و یـک مـقـیـاس طبیعى است , ولى بعضى گفته اند که این ذراع غیر از ذراع معمولى است بـطـورى که هر ذراع از آن فاصله هاى عظیمى را دربرمى گیرد, و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى بندند.
(آیه )ـ در این آیه و آیه بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته ,مى فرماید : ((چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى آورد)) (انه کـان لا یؤمن باللّه العظیم ).
و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى کردندنمى پذیرفت , و به این ترتیب پیوند او با ((خالق )) بکلى قطع شده بود.
(آیـه )ـ ((و هـرگـز مـردم را بـر اطـعـام مـستمندان تشویق نمى نمود)) (ولا یحض على طعـام المسکین ).
و به این ترتیب پیوند خود را از ((خلق )) نیز بریده بود.
از این دو آیه به خوبى استفاده مى شود که عمده اطاعات و عبادات ودستورات شرع را مى توان در رابـطـه بـا خـلـق و خـالق خلاصه کرد, و عطف ((اطعام مسکین )) بر ((ایمان )) اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ است .
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزایـد: ((چون عقیده و عمل او چنین بود ((از این رو امروزهم در اینجا یار مهربانى ندارد))! (فلیس له الیوم ههنـا حمیم ).
(آیه )ـ ((و نه طعامى جز از چرک و خون )) (ولا طعـام الا من غسلین ).
قـابـل تـوجـه ایـن که کیفر و عمل آنها کاملا با هم متناسبند, به خاطر قطع پیوند باخالق , در آنجا دوسـت گـرم و صـمـیـمـى ندارند, و به خاطر ترک اطعام مستمندان ,غذائى جز چرک و خون از گلوى آنها پایین نمى رود, چرا که آنها سالها لذیذترین طعامها را مى خوردند در حالى که بینوایان جز خون دل طعامى نداشتند.
(آیه )ـ در این آیه , براى تاکید مى افزاید: ((غذائى که جز خطاکاران آن رانمى خورند)) (لا یاکله الا الخـاطؤن ).
کسانى که با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر وبخل را مى پویند.
(آیه )ـ.

این قرآن قطعا کلام خداست .

بـه دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان وکافران بود, در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى کند, تا بحث ((نبوت )) و ((معاد)) مکمل یکدیگر باشند.
نخست مى فرماید: ((سوگند به آنچه مى بینید))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).
(آیه )ـ ((و آنچه نمى بینید)) (ومـا لاتبصرون ).
این دو تعبیر سراسر عالم ((شهود)) و ((غیب )) را شامل مى شود.
(آیـه )ـ سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیرپرداخته , مى فرماید: ((که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول کریم ).
مـنـظور از ((رسول )) در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئیل و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و گفته شاعرى نیست , اما کمتر ایمان مى آورید))(ومـا هو بقول شـاعر قلیلا مـا تؤمنون ).
(آیه )ـ ((و نه گفته کاهنى , هرچند کمتر متذکر مى شوید)) (ولا بقول کـاهن قلیلا مـا تذکرون ).
در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت .
((شـعـر)) مـعـمـولا زائیده تخیلات , و بیانگر احساسات برافروخته , و هیجانات عاطفى است , و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده .
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه عنوان تاکید با صراحت مى گوید: ((کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است )) (تنزیل من رب العـالمین ).
بـنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت , نه ساخته فکر پیامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئیل , بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده .
(آیه )ـ.

اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى دادیم !.

در ادامـه بحثهاى مربوط به قرآن , در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته , مى فرماید: ((اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست )) (ولو تقول علینـا بعض الا قـاویل ).
(آیه )ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتیم )) (لا خذنـا منه بالیمین ).
(آیه )ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتین ).
(آیه )ـ ((و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمایت کند (فمـا منکم من احد عنه حـاجزین ).
(آیه )ـ در این آیه باز هم براى تاکید و یادآورى مى فرماید: ((و آن (قرآن )تذکرى براى پرهیزکاران است )) (وانه لتذکرة للمتقین ).
بـراى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند, براى آنها که جستجوگرند و طـالـب حـقـیـقـت , و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تاثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى ازحقانیت آن است .
(آیه )ـ سپس مى گوید: ((و ما مى دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى کنید)) (وانا لنعلم ان منکم مکذبین ).
امـا وجـود تـکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود,چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند .
(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: ((و آن مایه حسرت کافران است )) (وانه لحسرة على الکـافرین ).
امـروز آن را تـکـذیب مى کنند, ولى فردا که ((یوم الظهور)) و ((یوم البروز)) و درعین حال ((یوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده اند.
(آیـه )ـ و بـراى ایـن که کسى تصور نکند که شک و تردید, یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است , در این آیه اضافه مى کند: ((و آن (قرآن )یقین خالص است )) (وانه لحق الیقین ).
یـعـنى , قرآن یقینى است خالص , و یا به تعبیر دیگر ((یقین )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـیـل عقلى حاصل مى شود, مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن , یقین به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى که آتش را ندیده ایم ,این را ((علم الیقین )) گویند.
گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم , در اینجا یقین محکمتر مى شود, و آن را ((عین الیقین )) مى نامند.
گـاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش قرار مى گیریم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم , مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را((حق الیقین )) مى نامند.
آیـه فـوق مـى گـویـد قـرآن در چـنین مرحله اى از یقین است , و با این حال کوردلان آن را انکار مى کنند!.
(آیه )ـ و سرانجام در آخرین آیه مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى ))! و او را از هرگونه عیب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
قـابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است , با ایـن تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به ((حق الیقین )) اما در پایان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران وبدکاران در قیامت است .
((پایان سوره حاقه )).

سوره معارج [70].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 44 آیه است .

محتواى سوره :.

مـعروف در میان مفسران این است که سوره ((معارج )) از سوره هاى مکى است ولى بعضى از آیات آن در مـدیـنـه نـازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که درتفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
به هرحال این سوره داراى چهار بخش است :.
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى گوید که بعضى از گفته هاى پیامبر(ص ) را انکار کرد, و گفت : اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود ونازل شد (آیه 1 تا 3).
در بـخـش دوم بـسـیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار درآن روز آمده است (آیات 4 تا 18).
بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى کند (آیات 19 تا 34).
بـخـش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران , و بار دیگربه مساله رستاخیز بر مى گردد و سوره را پایان مى دهد.

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیـثى از پیغمبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره ((سال ســائل )) را بخواندخداوند ثواب کـسـانـى را بـه او مـى دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظمى کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند)).
بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان , و سپس با عمل همراه باشد, نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ شـان نـزول : هـنگامى که رسول خدا(ص ) على (ع ) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? هرکس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى اوست .
چـیـزى نـگـذشـت کـه این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد ((نعمان بن حارث فهرى ))خدمت پـیـامبر(ص ) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم , سپس دستور به جهادو حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه ایـنـهـا را نـیـز پـذیرفتیم , اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على (ع ) را به جانشینى خود مـنـصـوب کردى , و گفتى : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!.
پیامبر(ص ) فرمود: ((قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست )).
((نـعمان )) روى برگرداند در حالى که مى گفت : ((خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو, سنگى از آسمان بر ما بباران ))!.
ایـنـجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت , همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت .
تفسیر:.

عذاب فورى :.

سـوره مـعـارج از ایـنجا آغاز مى شود که مى فرماید: ((تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد)) (سال ســائل بعذاب واقع ).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این عذاب ((مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند)) (للکــافرین لیس له دافع ).
(آیه )ـ و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده ,مى گوید: ((از سوى خداوند ذى المعارج )) خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعودو عروج مى کنند (من اللّه ذى المعــارج ).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند, خداوند به ((ذى المعارج )) توصیف شده است .
آرى ! ایـن فـرشـتـگانند که ماموریت عذاب کافران و مجرمان دارند, و همانهابودند که بر ابراهیم خلیل (ع ) نازل شدند, و به او خبر دادند که ما مامور نابودى قوم لوط هستیم .
(آیه )ـ.

روزى به اندازه پنجاه هزار سال !.

بـعـد از ذکـر داسـتـان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود واردبحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى شود, نخست مى فرماید:((فرشتگان و روح [ فرشته مقرب خـداونـد] به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است )) (تعرج الملا ئکة والروح الیه فى یوم کـان مقداره خمسین الف سنة ).
مسلما منظور از ((عروج فرشتگان )) عروج جسمانى نیست , بلکه عروج روحانى است یعنى , آنها به مـقـام قـرب خـدا مـى شتابند, و در آن روز که روزقیامت است آماده گرفتن فرمان , و اجراى آن مى باشند.
منظور از ((روح )) در اینجا همان ((روح الامین )) بزرگ فرشتگان است که درسوره ((قدر)) نیز به او اشاره شده است .
و اما تعبیر به ((پنجاه هزار سال )) از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تااین حد ادامه پـیـدا مـى کـنـد, و بـا آنـچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى نماید منافاتى ندارد, زیرا همان گونه که درروایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است , و هر موقف به اندازه یک هزارسال طول مى کشد.
(آیـه )ـ در این آیه پیغمبراکرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرماید: ((پس صبر جمیل پیشه کن )) و در برابر استهزا و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبرصبرا جمیلا ).
((صـبـر جـمـیل )) به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است , و آن صبر واستقامتى است که تداوم داشـتـه باشد, یاس و نومیدى به آن راه نیابد, و توام بابیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد, و در غیر این صورت جمیل نیست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((زیرا آنها آن روز را دور مى بینند)) (انهم یرونه بعیدا).
(آیه )ـ ((و ما آن را نزدیک مى بینیم )) (ونریه قریبا).
آنـهـا اصـلا بـاور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق رابرسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود, آن هم در روزى که پنجاه هزارسال به طول مى انجامد, ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیـه )ـ در ایـنجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته , مى فرماید: ((همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى شود)) (یوم تکون السمـا کالمهل ).
(آیه )ـ ((و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود)) (وتکون الجبـال کالعهن ).
آرى ! در آن روز آسـمـانـها از هم متلاشى و ذوب مى شود, و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تـنـدبـادى در فـضا پراکنده مى گردد, همچون پشمى که تندبادآن را با خود ببرد و چون کوهها رنـگـهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده اند, و بعد از این ویرانى , جهانى نوین ایجاد مى گردد, و انسانها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.
(آیـه )ـ هـنـگـامـى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعـمـال وحـشـتناک است که همه در فکر خویشند,احدى به دیگرى نمى پردازد ((و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد))(ولا یسئل حمیم حمیما).
(آیـه )ـ نـه ایـن کـه دوسـتـان صمیمى خود را در آنجا نشناسند, بلکه مخصوصا ((آنها را نشانشان مى دهند)) ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ).
مساله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامـه هـمین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که ((گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند))(یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه ).
(آیه )ـ نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را)) بدهد(وصـاحبته واخیه ).
(آیه )ـ ((و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کرد)) (وفصیلته التى تؤویه ).
(آیه )ـ بلکه ((همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند)) (ومن فى الا رض جمیعا ثم ینجیه ).
آرى ! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهدعزیزترین عزیزان را ـکه در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند و حتى همه مردم روى زمین راـ براى نجات خود فدا کند.
(آیه )ـ ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: ((هرگز چنین نیست )) که با اینها بتوان نجات یافت (کلا ).
آرى ((شـعـلـه هـاى سوزان آتش است )) (انهـا لظى ) پیوسته زبانه مى کشد, و هرچیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.
(آیه )ـ ((دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد))! (نزاعة للشوى ).
(آیـه )ـ سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند,مى فرماید: ((و کسانى را که بـه فـرمـان خـدا پـشـت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى زند)) و به سوى خود مى خواند (تدعوا من ادبر وتولى ).
(آیه )ـ و آنها که ((اموال را جمع و ذخیره کردند)) و در راه خدا انفاق نکردند (وجمع فاوعى ).

چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:8 عصر
بـه دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان وکافران بود, در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى کند, تا بحث ((نبوت )) و ((معاد)) مکمل یکدیگر باشند.
نخست مى فرماید: ((سوگند به آنچه مى بینید))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).
(آیه )ـ ((و آنچه نمى بینید)) (ومـا لاتبصرون ).
این دو تعبیر سراسر عالم ((شهود)) و ((غیب )) را شامل مى شود.
(آیـه )ـ سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیرپرداخته , مى فرماید: ((که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول کریم ).
مـنـظور از ((رسول )) در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئیل و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و گفته شاعرى نیست , اما کمتر ایمان مى آورید))(ومـا هو بقول شـاعر قلیلا مـا تؤمنون ).
(آیه )ـ ((و نه گفته کاهنى , هرچند کمتر متذکر مى شوید)) (ولا بقول کـاهن قلیلا مـا تذکرون ).
در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت .
((شـعـر)) مـعـمـولا زائیده تخیلات , و بیانگر احساسات برافروخته , و هیجانات عاطفى است , و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده .
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه عنوان تاکید با صراحت مى گوید: ((کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است )) (تنزیل من رب العـالمین ).
بـنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت , نه ساخته فکر پیامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئیل , بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده .
(آیه )ـ.

اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى دادیم !.

در ادامـه بحثهاى مربوط به قرآن , در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته , مى فرماید: ((اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست )) (ولو تقول علینـا بعض الا قـاویل ).
(آیه )ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتیم )) (لا خذنـا منه بالیمین ).
(آیه )ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتین ).
(آیه )ـ ((و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمایت کند (فمـا منکم من احد عنه حـاجزین ).
(آیه )ـ در این آیه باز هم براى تاکید و یادآورى مى فرماید: ((و آن (قرآن )تذکرى براى پرهیزکاران است )) (وانه لتذکرة للمتقین ).
بـراى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند, براى آنها که جستجوگرند و طـالـب حـقـیـقـت , و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تاثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى ازحقانیت آن است .
(آیه )ـ سپس مى گوید: ((و ما مى دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى کنید)) (وانا لنعلم ان منکم مکذبین ).
امـا وجـود تـکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود,چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند .
(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: ((و آن مایه حسرت کافران است )) (وانه لحسرة على الکـافرین ).
امـروز آن را تـکـذیب مى کنند, ولى فردا که ((یوم الظهور)) و ((یوم البروز)) و درعین حال ((یوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده اند.
(آیـه )ـ و بـراى ایـن که کسى تصور نکند که شک و تردید, یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است , در این آیه اضافه مى کند: ((و آن (قرآن )یقین خالص است )) (وانه لحق الیقین ).
یـعـنى , قرآن یقینى است خالص , و یا به تعبیر دیگر ((یقین )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـیـل عقلى حاصل مى شود, مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن , یقین به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى که آتش را ندیده ایم ,این را ((علم الیقین )) گویند.
گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم , در اینجا یقین محکمتر مى شود, و آن را ((عین الیقین )) مى نامند.
گـاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش قرار مى گیریم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم , مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را((حق الیقین )) مى نامند.
آیـه فـوق مـى گـویـد قـرآن در چـنین مرحله اى از یقین است , و با این حال کوردلان آن را انکار مى کنند!.
(آیه )ـ و سرانجام در آخرین آیه مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى ))! و او را از هرگونه عیب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
قـابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است , با ایـن تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به ((حق الیقین )) اما در پایان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران وبدکاران در قیامت است .
((پایان سوره حاقه )).

سوره معارج [70].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 44 آیه است .

محتواى سوره :.

مـعروف در میان مفسران این است که سوره ((معارج )) از سوره هاى مکى است ولى بعضى از آیات آن در مـدیـنـه نـازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که درتفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
به هرحال این سوره داراى چهار بخش است :.
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى گوید که بعضى از گفته هاى پیامبر(ص ) را انکار کرد, و گفت : اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود ونازل شد (آیه 1 تا 3).
در بـخـش دوم بـسـیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار درآن روز آمده است (آیات 4 تا 18).
بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى کند (آیات 19 تا 34).
بـخـش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران , و بار دیگربه مساله رستاخیز بر مى گردد و سوره را پایان مى دهد.

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیـثى از پیغمبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره ((سال ســائل )) را بخواندخداوند ثواب کـسـانـى را بـه او مـى دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظمى کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند)).
بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان , و سپس با عمل همراه باشد, نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ شـان نـزول : هـنگامى که رسول خدا(ص ) على (ع ) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? هرکس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى اوست .
چـیـزى نـگـذشـت کـه این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد ((نعمان بن حارث فهرى ))خدمت پـیـامبر(ص ) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم , سپس دستور به جهادو حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه ایـنـهـا را نـیـز پـذیرفتیم , اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على (ع ) را به جانشینى خود مـنـصـوب کردى , و گفتى : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!.
پیامبر(ص ) فرمود: ((قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست )).
((نـعمان )) روى برگرداند در حالى که مى گفت : ((خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو, سنگى از آسمان بر ما بباران ))!.
ایـنـجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت , همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت .
تفسیر:.

عذاب فورى :.

سـوره مـعـارج از ایـنجا آغاز مى شود که مى فرماید: ((تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد)) (سال ســائل بعذاب واقع ).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این عذاب ((مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند)) (للکــافرین لیس له دافع ).
(آیه )ـ و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده ,مى گوید: ((از سوى خداوند ذى المعارج )) خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعودو عروج مى کنند (من اللّه ذى المعــارج ).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند, خداوند به ((ذى المعارج )) توصیف شده است .
آرى ! ایـن فـرشـتـگانند که ماموریت عذاب کافران و مجرمان دارند, و همانهابودند که بر ابراهیم خلیل (ع ) نازل شدند, و به او خبر دادند که ما مامور نابودى قوم لوط هستیم .
(آیه )ـ.

روزى به اندازه پنجاه هزار سال !.

بـعـد از ذکـر داسـتـان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود واردبحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى شود, نخست مى فرماید:((فرشتگان و روح [ فرشته مقرب خـداونـد] به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است )) (تعرج الملا ئکة والروح الیه فى یوم کـان مقداره خمسین الف سنة ).
مسلما منظور از ((عروج فرشتگان )) عروج جسمانى نیست , بلکه عروج روحانى است یعنى , آنها به مـقـام قـرب خـدا مـى شتابند, و در آن روز که روزقیامت است آماده گرفتن فرمان , و اجراى آن مى باشند.
منظور از ((روح )) در اینجا همان ((روح الامین )) بزرگ فرشتگان است که درسوره ((قدر)) نیز به او اشاره شده است .
و اما تعبیر به ((پنجاه هزار سال )) از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تااین حد ادامه پـیـدا مـى کـنـد, و بـا آنـچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى نماید منافاتى ندارد, زیرا همان گونه که درروایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است , و هر موقف به اندازه یک هزارسال طول مى کشد.
(آیـه )ـ در این آیه پیغمبراکرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرماید: ((پس صبر جمیل پیشه کن )) و در برابر استهزا و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبرصبرا جمیلا ).
((صـبـر جـمـیل )) به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است , و آن صبر واستقامتى است که تداوم داشـتـه باشد, یاس و نومیدى به آن راه نیابد, و توام بابیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد, و در غیر این صورت جمیل نیست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((زیرا آنها آن روز را دور مى بینند)) (انهم یرونه بعیدا).
(آیه )ـ ((و ما آن را نزدیک مى بینیم )) (ونریه قریبا).
آنـهـا اصـلا بـاور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق رابرسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود, آن هم در روزى که پنجاه هزارسال به طول مى انجامد, ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیـه )ـ در ایـنجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته , مى فرماید: ((همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى شود)) (یوم تکون السمـا کالمهل ).
(آیه )ـ ((و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود)) (وتکون الجبـال کالعهن ).
آرى ! در آن روز آسـمـانـها از هم متلاشى و ذوب مى شود, و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تـنـدبـادى در فـضا پراکنده مى گردد, همچون پشمى که تندبادآن را با خود ببرد و چون کوهها رنـگـهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده اند, و بعد از این ویرانى , جهانى نوین ایجاد مى گردد, و انسانها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.
(آیـه )ـ هـنـگـامـى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعـمـال وحـشـتناک است که همه در فکر خویشند,احدى به دیگرى نمى پردازد ((و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد))(ولا یسئل حمیم حمیما).
(آیـه )ـ نـه ایـن کـه دوسـتـان صمیمى خود را در آنجا نشناسند, بلکه مخصوصا ((آنها را نشانشان مى دهند)) ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ).
مساله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامـه هـمین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که ((گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند))(یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه ).
(آیه )ـ نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را)) بدهد(وصـاحبته واخیه ).
(آیه )ـ ((و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کرد)) (وفصیلته التى تؤویه ).
(آیه )ـ بلکه ((همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند)) (ومن فى الا رض جمیعا ثم ینجیه ).
آرى ! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهدعزیزترین عزیزان را ـکه در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند و حتى همه مردم روى زمین راـ براى نجات خود فدا کند.
(آیه )ـ ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: ((هرگز چنین نیست )) که با اینها بتوان نجات یافت (کلا ).
آرى ((شـعـلـه هـاى سوزان آتش است )) (انهـا لظى ) پیوسته زبانه مى کشد, و هرچیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.
(آیه )ـ ((دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد))! (نزاعة للشوى ).
(آیـه )ـ سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند,مى فرماید: ((و کسانى را که بـه فـرمـان خـدا پـشـت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى زند)) و به سوى خود مى خواند (تدعوا من ادبر وتولى ).
(آیه )ـ و آنها که ((اموال را جمع و ذخیره کردند)) و در راه خدا انفاق نکردند (وجمع فاوعى ).

چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:6 عصر

سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا!.

چـنـانـکـه در شان نزول دانستیم حرکتى از ناحیه یکى از مسلمانان صادر شد که هرچند به قصد جـاسـوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى شد, لذا آیه به مسلمانان هشدار داد که از تکرار این گونه کارها در آینده بپرهیزند.
نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید)) (یـا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوى وعدوکم اولیـا).
یـعـنـى ;? آنها نه فقط دشمنان خدا هستند که با شما نیز عداوت و دشمنى دارند, با این حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى کنید؟!.
سـپس مى افزاید: ((شما نسبت به آنها اظهار محبت مى کنید در حالى که آنها به آنچه از حق براى شـمـا آمـده (اسـلام و قـرآن ) کـافر شده اند, و رسول خدا و شما رابه خاطر ایمان به خداوندى که پـروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى رانند)) (تلقون الیهم بالمودة وقد کفروا بمـا جـاکم من الحق یخرجون الرسول وایاکم ان تؤمنوا باللّه ربکم ).
آنـهـا هـم در عـقیده با شما مخالفند, و هم عملا به مبارزه برخاسته اند,و کارى را که بزرگترین افـتـخـار شماست , یعنى ایمان به پروردگار, براى شما بزرگترین جرم و گناه شمرده اند, با این حال آیا جاى این است که شما نسبت به آنها اظهارمحبت کنید.
سـپـس براى توضیح بیشتر مى افزاید: ((اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کـرده ایـد)) پـیـونـد دوسـتـى با آنها برقرار نسازید (ان کنتم خرجتم جهــادا فى سبیلى وابتغــا مرضــاتى ).
اگر به راستى دم از دوستى خدا مى زنید و به خاطر او از شهر و دیار خودهجرت کرده اید, و طالب جهاد فى سبیل اللّه و جلب رضاى او هستید این مطلب بادوستى دشمنان خدا سازگار نیست .
بـاز براى توضیح بیشتر مى افزاید: ((شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرارمى کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى سازید از همه داناترم ))! (تسرون الیهم بالمودة وانا اعلم بمـا اخفیتم ومـا اعلنتم ).
بنابراین مخفى کارى چه فایده اى دارد با علم خداوند به غیب و شهود.
و در پـایـان آیـه , به عنوان یک تهدید قاطع , مى فرماید: ((و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است )) (ومن یفعله منکم فقد ضل سوا السبیل ).
هـم از راه مـعرفت خدا منحرف گشته که گمان کرده چیزى بر خدا مخفى مى ماند, و هم از راه ایـمـان و اخلاص و تقوا که طرح دوستى با دشمنان خدا ریخته وهم تیشه به ریشه زندگانى خود زده اسـت کـه دشـمنش را از اسرارش باخبر ساخته واین بدترین انحرافى است که ممکن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ایمان دست دهد.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه , بـراى تـاکـیـد و توضیح بیشتر, مى افزاید: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى ریزید؟ با این که : ((اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنانتان خواهند بود, و دست و زبان خود را به بدى کردن به شما مى گشایند)) (ان یثقفوکم یکونوا لکم اعدا ویبسطوا الیکم ایدیهم والسنتهم بالسؤ).
شـمـا براى آنها دلسوزى مى کنید در حالى که عداوتشان با شما آن چنان ریشه دار است که اگر بر شما دست یابند از هیچ کارى فروگذار نمى کنند.
و از همه بدتر این است که : ((دوست دارند شما (از اسلام ) به کفر باز گردید)) وبزرگترین افتخار خود یعنى گوهر ایمان را از دست دهید (وودوا لو تکفرون ).
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه پـاسـخـگـوئى افـرادى مـانـنـد ((حـاطب بن ابى بلتعه ))پرداخته , که درجـواب پیامبر(ص ) که فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختیار مشرکان مکه قرار دادى ؟ گفت : خواستم از این طریق خویشاوندان و بستگانم را حفظ کنم !.
مـى فـرمـایـد: ((هـرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودى به حالتان نخواهندداشت )) (لن تنفعکم ارحـامکم ولا اولا دکم ).
چـرا کـه اگـر اولاد و بـسـتگان بى ایمان باشند نه آبرو و سرمایه اى براى این دنیاخواهند بود و نه وسیله نجاتى در آخرت .
سپس مى افزاید: خداوند روز قیامت ((میان شما جدائى مى افکند)) (یوم القیمة یفصل بینکم ).
اهل ایمان به سوى بهشت مى روند, و اهل کفر به سوى دوزخ .
و در پـایان آیه , بار دیگر به همگان هشدار مى دهد که : ((خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه بمــا تعملون بصیر).
هم از نیات شما آگاه است , و هم از اعمالى که بطور سرى انجام مى دهید, و اگر درمواردى اسرار شـمـا را مانند ((حاطب بن ابى بلتعه )) فاش نمى کند روى مصالحى است , نه این که نداند و آگاه نباشد.
(آیه )ـ.

ابراهیم براى همه شما اسوه بود!.

از آنـجـا کـه قرآن مجید, در بسیارى از موارد, براى تکمیل تعلیمات خود ازالگوهاى مهمى که در جـهـان انـسـانـیت وجود داشته شاهد مى آورد, در اینجا نیز به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع ) و برنامه اوج به عنوان پیشواى بزرگى که مورد احترام همه اقوام , مخصوصا قوم عرب , بوده به میان مى آورد.
مـى فرماید: ((براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با اوبودند وجود داشت )) (قد کـانتت لکم اسوة حسنة فى ابرهیم والذین معه ).
منظور از تعبیر ((والذین معه )) (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانى است که او رادر این راه همراهى مى کردند, هرچند قلیل و اندک بودند.
سپس در توضیح این معنى مى افزاید: ((در آن هنگامى که به قوم (مشرک )خود گفتند: ما از شما و آنـچـه غـیر از خدا مى پرستید بیزاریم ))! (اذ قــالوا لقومهم انابرا ؤا منکم ومما تعبدون من دون اللّه ).
مـا نـه شـمـا را قـبـول داریم , و نه آئین و مذهبتان را, ما هم از خودتان و هم ازبتهاى بى ارزشتان متنفریم .
و باز براى تاکید افزودند: ((ما نسبت به شما کافریم )) (کفرنـا بکم ).
الـبـتـه ایـن کـفـر همان کفر برائت و بیزارى است که در بعضى از روایات ضمن برشمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است .
و سومین بار براى تاکید بیشتر افزودند: ((و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است )) (وبدا بیننـا وبینکم العداوة والبغضـا ابدا).
و ایـن وضـع همچنان ادامه دارد ((تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید))(حتى تؤمنوا باللّه وحده ).
و بـه این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خـدا کـردنـد, و تصریح نمودند که این جدائى تا ابد ادامه دارد,مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روى آورند.
ولـى از آنـجـا که این قانون کلى و عمومى در زندگى ابراهیم استثنائى داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته , به دنبال آن مى فرماید: آنهاهرگونه ارتباطشان را با قوم کـافر قطع کردند و هیچ سخن محبت آمیزى به آنهانگفتند: ((جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [ عمویش آزر] گفت : (وعده داد) که براى تو آمرزش طلب مى کنم , و در عین حال در برابر خداوند بـراى تـو مالک چیزى نیستم )) و اختیارى ندارم (الا قول ابرهیم لا بیه لا ستغفرن لک ومــا املک لک من اللّه من شى ).
ابـراهیم (ع ) به این وعده خود عمل کرد: ولى آزر ایمان نیاورد, و هنگامى که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمى آورد دیگر براى اواستغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.
ابـراهـیـم و پـیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنهاسرمشق گرفت , و داستان آزر شرائط خاصى داشته که اگر براى ما هم پیدا شود قابل تاسى است .
و از آنـجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا درزمانى که آنها از قدرت ظـاهـرى بـرخـوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست ,در پایان آیه مى افزاید: آنها گفتند: ((پـروردگـارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى توبازگشتیم همه فرجامها به سوى توست )) (ربنـا علیک توکلنـا والیک انبنـا والیک المصیر).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه یـکـى دیگر از درخواستهاى ابراهیم و یارانش که دراین زمینه , حساس و چـشمگیر است اشاره کرده , مى گوید: ((پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده )) (ربنـا لا تجعلنـا فتنة للذین کفروا).
ایـن تـعـبیر ممکن است اشاره به اعمالى مانند اعمال ((حاطب ابن ابى بلتعه ))باشد که گاهى از افراد بى خبر سر مى زند و کارى مى کنند که سبب تقویت گمراهان مى گردد در حالى که گمان مى کنند کار خلافى نکرده اند.
و در پایان آیه مى افزاید: ((پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش ))(واغفرلنـا ربنـا).
((چرا که تو عزیز و حکیمى )) (انک انت العزیز الحکیم ).
قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـار دیـگر روى همان مطلبى تکیه مى کند که در نخستین آیه تکیه شده بود, مـى فـرمـاید: ((براى شما (مسلمانان ) در زندگى آنها اسوه حسنه (وسرمشق نیکوئى ) بود, براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند)) (لقد کـان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کـان یرجوا اللّه والیوم الا خر).
نه تنها برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر, بلکه دعاهاى آنها وتقاضاهایشان در پیشگاه خدا نیز براى همه مسلمانان سرمشق است .
بـدون شـک ایـن تاسى و پیروى نفعش قبل از هرکس به خود مسلمانان بازمى گردد لذا در پایان مـى افـزایـد: ((و هرکس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است ) زیرا خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است )) (ومن یتول فان اللّه هو الغنى الحمید).
زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقویت مى کند, و قوت آنها باعث شکست خود شماست .
هـمیشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها, وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده اسـت , بـه هـمـیـن دلـیل , پیامبر و پیشوایان معصوم مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى دادند.
(آیه )ـ.

محبت به کفارى که سر جنگ ندارند:.

در ایـنجا همچنان بحث پیرامون قطع رابطه با مشرکان ادامه مى یابد, و از آنجاکه این قطع رابطه یـک نـوع خـلا عاطفى براى جمعى از مسلمانان ایجاد مى کرد,خداوند براى پاداش آنها و رفع این کـمبود به آنها بشارت داده , مى فرماید: ((امیداست خدا میان شما و کسانى از مشرکین که با شما دشـمـنـى کردند (از راه اسلام )پیوند محبت برقرار کند)) (عسى اللّه ان یجعل بینکم وبین الذین عـادیتم منهم مودة ).
و ایـن امـر سرانجام تحقق یافت , سال هشتم هجرى فرارسید و مکه فتح شد واهل مکه به مصداق یدخلون فى دین اللّه افواجا گروه گروه مسلمان شدند, و آفتاب ایمان با گرمى محبت و دوستى تابیدن گرفت .
بـه هـرحـال اگـر کـسانى که مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مکتبى آنان جداشوند نباید از بـازگـشـت آنـهـا مـایـوس شد, چرا که خداوند بر همه چیز قادر است ,اوست که مى تواند دلها را دگـرگـون سـازد, و اوسـت کـه گـنـاهـان و خطاهاى بندگانش رامى بخشد, لذا در پایان آیه مى افزاید: ((و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است )) (واللّه قدیر واللّه غفور رحیم ).
(آیـه )ـ ایـن آیـه شرح و توضیحى است بر مساله ترک رابطه دوستى بامشرکان , مى فرماید: ((خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که با شما در امر دین پیکار نکردند و شما را از خـانـه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند)) (لا ینهیکم اللّه عن الذین لم یقـاتلوکم فى الدین ولم یخرجوکم من دیـارکم ان تبروهم وتقسـطوا الیهم ).
((چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد)) (ان اللّه یحب المقسطین ).
(آیـه )ـ ((تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شـمـا را از خـانـه هـایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطه دوسـتـى داشـتـه بـاشـد ظـالـم و ستمگر است )) (انمـاینهیکم اللّه عن الذین قـاتلوکم فى الدین واخرجوکم من دیـارکم وظاهروا على اخراجکم ان تولوهم ومن یتولهم فاولئک هم الظالمون ).
از دو آیـه فـوق یـک اصـل کـلـى و اسـاسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مى شود, نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است , و آن این که مسلمانان موظفند در بـرابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه باآنها داشته باشند و برضد اسلام و مسلمین قیام کنند, یا دشمنان اسلام را یارى دهندسرسختانه بایستند, و هرگونه پیوند محبت و دوسـتـى را بـا آنها قطع کنند اما اگر آنهادر عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند, مسلمین مى توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد که بابرادران مسلمان دارند, و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها درمیان مسلمین گردد.
آیـه ـ شـان نـزول : در شان نزول این آیه و آیه بعد آمده است که :رسول خدا(ص ) در ((حدیبیه )) با مـشـرکـان مـکه پیمانى امضا کرد یکى از موارد پیمان این بود که هرکس از اهل مکه به مسلمانان بپیوندد او را بازگردانند, اما اگر کسى ازمسلمانان اسلام را رها کرده به مکه بازگردد مى توانند را برنگردانند.
در ایـن هـنـگام زنى به نام ((سبیعه )) اسلام را پذیرفت , و در همان سرزمین حدیبیه به مسلمانان پیوست , همسرش خدمت پیامبر(ص ) آمد و گفت : اى محمد!همسرم را به من بازگردان , چرا که این یکى از مواد پیمان ماست , و هنوز مرکب آن خشک نشده .
آیه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنید.
ابـن عـبـاس مى گوید;? امتحانشان به این بود که باید سوگند یاد کنند هجرت آنهابه خاطر کینه با شوهر, یا علاقه به سرزمین جدید, و یا هدف دنیوى نبوده بلکه تنهابه خاطر اسلام بوده است .
آن زن سـوگند یاد کرد که چنین است در اینجا رسول خدا(ص ) مهریه اى را که شوهرش پرداخته بـود و هزینه هائى را که متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:طبق این ماده قرارداد تنها مردان را بازمى گرداند نه زنان را.
تفسیر:.

جبران زیانهاى مسلمین و کفارـ.

در آیـات گـذشـته سخن از ((بغض فى اللّه )) قطع پیوند با دشمنان خدا بود, اما دراینجا سخن از ((حب فى اللّه )) و برقرار ساختن پیوند با کسانى است که از کفر جدامى شوند و به ایمان مى پیوندند.
نخست از زنان مهاجر, سخن مى گوید, و جمعا هفت دستور در این آیه واردشده که عمدتا درباره زنان مهاجر, و قسمتى نیز درباره زنان کافر است .
1ـ نـخـسـتـیـن دسـتور درباره آزمایش ((زنان مهاجرات )) است , روى سخن را به مؤمنان کرده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که زنان با ایمان به عنوان هجرت نزد شما آیند, آنـهـا را (از خود نرانید, بلکه ) آزمایش کنید)) (یـا ایهاالذین آمنوا اذا جـاکم المؤمنـات مهـاجرات فامتحنوهن ).
نـحـوه امتحان چنین بود که آنها را سوگند به خدا مى دادند که مهاجرتشان جزبراى قبول اسلام نـبـوده , و یـا بـا پـیـغـمـبـر اسـلام (ص ) بیعت کنند که راه شرک نپویند, و گردسرقت و اعمال منافى عفت , و کشتن فرزندان , و مانند آن نروند, و سرتاپا تسلیم فرمان رسول خدا(ص ) باشند.
الـبـتـه ممکن است کسانى در آن سوگند و این بیعت نیز خلاف بگویند اما مقیدبودن بسیارى از (مـردم ) حـتـى مشرکان در آن زمان به مساله بیعت و سوگند به خداسبب مى شد که افراد کمتر دروغ بگویند.
لـذا در جـمـلـه بـعد مى افزاید: ((خداوند به (درون دل آنها و) ایمانشان آگاهتراست ))(اللّه اعلم بایمـانهن ).
2ـ در دستور بعد مى فرماید: ((هرگاه (از عهده این امتحان برآمدند و) آنها رامؤمن یافتید, آنها را به سوى کفار بازنگردانید)) (فان علمتموهن مؤمنـات فلا ترجعوهن الى الکفار).
3ـ در سـومـین مرحله که در حقیقت دلیلى است براى حکم قبل اضافه مى کند: ((نه آنها بر کفار حلالند, و نه کفار براى آنها حلال )) (لا هن حل لهم ولا هم یحلون لهن ).
چـرا کـه ایـمـان و کـفر در یک جا جمع نمى شود, و پیمان مقدس ازدواج نمى تواند رابطه درمیان مؤمن و کافر برقرار سازد.
4ـ از آنـجـا کـه مـعـمـول عرب بود که مهریه زنان خود را قبلا مى پرداختند درچهارمین دستور مـى افـزایـد: ((و آنـچـه را هـمـسران آنها (براى ازدواج با این زنان )پرداخته اند به آنان بپردازید)) (وآتوهم مـا انفقوا).
درسـت اسـت کـه شوهرشان کافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسیله ایمان از طرف زن شروع شده , عدالت اسلامى ایجاب مى کند که خسارات همسرش پرداخت شود.
الـبـتـه این پرداخت مهر در مورد مشرکانى بود که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه درحدیبیه یا غیر آن امضا کرده بودند.
5ـ حکم دیگر که به دنبال احکام فوق آمده این است که مى فرماید: ((و گناهى بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هرگاه مهرشان را به آنان بدهید)) (ولا جنـاح علیکم ان تنکحوهن اذا آتیتموهن اجورهن ).
باید توجه داشت که در اینجا زن بدون طلاق از شوهر کافر جدا مى شود, ولى باید عده نگهدارد.
6ـ اما هرگاه قضیه برعکس باشد یعنى شوهر اسلام را بپذیرد و زن بر کفرباقى بماند, در اینجا نیز رابـطـه زوجـیـت به هم مى خورد و نکاح فسخ مى شود,چنانکه در ادامه همین آیه مى فرماید: ((و هرگز زنان کافر را در همسرى خود نگه ندارید)) (ولا تمسکوا بعصم الکوافر).
7ـ در آخرین حکم که در آیه ذکر شده سخن از مهر زنانى است که از اسلام جدا شوند و به اهل کفر بـپیوندند, مى فرماید;? اگر کسى از زنان شما کافر شد و به بلادکفر فرار کرد ((حق دارید مهرى را که پرداخته اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر (زنانشان را که از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه کنند)) (وسئلوا مـاانفقتم ولیسئلوا مـا انفقوا).
و این مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است .
و در پـایـان آیـه به عنوان تاکید بر آنچه گذشت , مى فرماید: ((این حکم خداونداست که در میان شما حکم مى کند و خداوند دانا و حکیم است )) (ذلکم حکم اللّه یحکم بینکم واللّه علیم حکیم ).
احـکـامـى اسـت کـه همه از علم الهى سرچشمه گرفته , و آمیخته با حکمت است , و توجه به این حقیقت که همه از سوى خداست بزرگترین ضمانت اجرائى براى این احکام محسوب مى شود.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه در ادامـه همین سخن مى فرماید: ((و اگر بعضى ازهمسران شما از دستتان بـروند (اسلام را رها کرده به کفار پیوستند) و شما در جنگى بر آنها پیروز شدید و غنائمى به دست گـرفـتـید, به کسانى که همسرانشان رفته اندهمانند مهرى را که پرداخته اند (از غنائم ) بدهید)) (وان فـاتکم شى من ازواجکم الى الکفار فعـاقبتم فـاتوا الذین ذهبت ازواجهم مثل مـا انفقوا).
و در پـایـان آیـه , همه مسلمانان را به تقوا دعوت کرده , مى فرماید: ((و از(مخالفت ) خداوندى که همه به او ایمان دارید بپرهیزید)) (واتقوا اللّه الذى انتم به مؤمنون ).
دستور به تقوا در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که معمولا در تشخیص مقدار مهریه به گفته هـمسران اعتماد مى شود, چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد, و امکان دارد وسـوسـه هـاى شـیـطـانى سبب شود که بیش ازمقدار واقعى ادعا کنند, لذا آنها را توصیه به تقوا مى نماید.
(آیه )ـ.

شرایط بیعت زنان :.

در تـعـقـیـب آیـات گذشته که احکام زنان مهاجر را بیان مى کرد در این آیه حکم بیعت زنان را با پیامبر(ص ) شرح مى دهد.
بـطـورى که مفسران نوشته اند این آیه روز فتح مکه نازل شد, هنگامى که پیامبر(ص ) بر کوه صفا قـرارگـرفـتـه بـود از مردان بیعت گرفت , زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمتش آمدند, آیه نازل شد و کیفیت بیعت با آنان را شرح داد.
روى سـخن را به پیامبر(ص ) کرده , مى فرماید: ((اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تـو بـیـعـت کـنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند, دزدى و زنانکنند, فرزندان خود را نکشند تـهـمـت و افترائى پیش دست و پاى خود نیاورند, ودر هیچ کار شایسته اى مخالفت و نافرمانى تو نـکنند, با آنها بیعت کن و براى آنها ازدرگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان اسـت )) (یــا ایـها النبى اذاجـاک المؤمنـات یبـایعنک على ان لا یشرکن باللّه شیئا ولا یسرقن ولا یزنین ولایقتلن اولا دهن ولا یاتین ببهتـان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولا یعصینک فى معروف فبـایعهن واستغفر لهن اللّه ان اللّه غفور رحیم ).
در مورد چگونگى بیعت بعضى نوشته اند که پیامبر(ص ) دستور داد ظرف آبى آوردند, و دست خود را در آن ظـرف آب گـذارد و زنـان هم دست خود را در طرف دیگر ظرف مى گذاردند, و بعضى گفته اند: پیامبر از روى لباس با آنها بیعت مى کرد.
(آیه )ـ چنانکه دیدیم این سوره با مساله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و باهمین امر نیز پایان مى گیرد, مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید)) (یـا ایها الذین آمنوا لا تتولواقوما غضب اللّه علیهم ).
شما نباید آنها را به دوستى برگزینید و اسرار خود را در اختیار آنها بگذارید.
تعبیر ((قوما غضب اللّه علیهم )) مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که همه کفار ومشرکین را شامل مى شود, و تعبیر به ((غضب )) در قرآن مجید منحصر به ((یهود))نیست , بلکه در مورد منافقان نیز آمده است (فتح /6).
سپس به ذکر مطلبى مى پردازد که در حکم دلیل بر این نهى است , مى فرماید:((آنان از (نجات در) آخـرت مایوسند همان گونه که کافران مدفون در قبرها مایوس مى باشند)) (قد یئسوا من الا خرة کمـا یئس الکفار من اصحـاب القبور).
زیرا مردگان کفار در جهان برزخ نتائج کار خود را مى بینند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بـکـلـى مـایـوسـند, این گروه از زندگان نیز به قدرى آلوده گناهند که هرگز امیدى به نجات خویش ندارند, درست همانند مردگان از کفار.
((پایان سوره ممتحنه )).

سوره صف [61].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 14 آیه است .

محتواى سوره :.

این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى زند:
یـکـى بـرترى اسلام بر تمام آئینهاى آسمانى , و تضمین بقا و جاودانگى آن از سوى خداوند, و دیگر لزوم جهاد در طریق حفظ و پیشرفت این آئین .
اما در یک نظر مى توان به سه بخش دیگر نیز اشاره کرد.
1ـ دعوت به هماهنگى گفتار و کردار و پرهیز از سخنان بى عمل .
2ـ یادآورى از پیمان شکنى بنى اسرائیل و بشارت مسیح به ظهور اسلام .
3ـ اشاره فشرده اى به زندگى حواریین مسیح و الهام از آنها.
انتخاب نام ((صف )) براى سوره به خاطر تعبیرى است که در آیه چهارم این سوره آمده , گاهى نیز به عنوان سوره ((عیسى )) و یا سوره ((حواریین )) نامیده شده است .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانیم :
((هرکس سوره عیسى (سوره صف ) را بخواند حضرت مسیح بر او درودمى فرستد و تا در دنیا زنده است براى او استغفار مى کند و در قیامت رفیق او است )).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ آغاز این سوره نیز تسبیح خداوند است و به همین جهت آن را جزسوره هاى ((مسبحات )) (سوره هائى که با تسبیح خدا شروع مى شود) شمرده اند.
مـى فـرماید: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است , همه تسبیح خدامى گویند)) (سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
چـرا تـسـبیح او نگویند و از هر عیب و نقصى منزهش نشمرند با این که ((اوشکست ناپذیر, و حکیم است )) (وهو العزیز الحکیم ).
آیـه ـ شان نزول : جمعى از مؤمنان پیش از آنکه حکم جهاد نازل شودمى گفتند: اى کاش خداوند بـهـتـرین اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل کنیم , چیزى نگذشت که خداوند به آنها خبر داد که ((افـضل اعمال , ایمان خالص و جهاد است ))اما این خبر آنها را ناخوشایند آمد و تعلل ورزیدند, آیه نازل شد و آنها را ملامت کرد.
تـفـسـیـر: ایـن آیـه بـه عنوان ملامت و سرزنش از کسانى که به گفته هاى خودعمل نمى کنند, مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا سخنى مى گوئید که عمل نمى کنید))؟! (یـا ایها الذین آمنوا لم تقولون مـا لا تفعلون ).
(آیـه )ـ سـپـس در ادامـه هـمـین سخن مى افزاید: ((نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگوئید که عمل نمى کنید)) (کبر مقتا عنداللّه ان تقولوا مـالا تفعلون ).
آیه فوق هرگونه تخلف از عهد و پیمان و وعده , و حتى به گفته بعضى نذر رانیز شامل مى شود.
در حـدیـثى از امام صادق (ع ) مى خوانیم : ((وعده مؤمن به برادرش نوعى نذراست , هرچند کفاره ندارد, و هرکس تخلف وعده کند با خدا مخالفت کرده , وخویش را در معرض خشم او قرارداده , و این همان است که قرآن مى گوید: ((یـا ایهاالذین آمنوا لم تقولون مـالا تفعلون )).
(آیه )ـ در این آیه مساله اصلى را که مساله جهاد است پیش کشیده ,مى فرماید: ((خداوند کسانى را دوسـت مى دارد که در راه او پیکار مى کنند گوئى بنائى آهنین اند)) (ان اللّه یحب الذین یقـاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیـان مرصوص ).
بـنـابـراین نفس پیکار مطرح نیست , آنچه مهم است این که پیکار ((فى سبیل اللّه ))باشد و آن هم با اتحاد و انسجام کامل همانند سدى فولادین .
از مهمترین عوامل پیروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پیوستگى صفوف در میدان نبرد است , نـه تـنها در نبردهاى نظامى که در نبرد سیاسى واقتصادى نیز جز از طریق وحدت کارى ساخته نیست .
(آیـه )ـ در تـعقیب دو دستورى که در آیات قبل درباره ((هماهنگى گفتار وکردار)) و ((وحدت صـفـوف )) آمـده بود در این آیه براى تکمیل این معنى به گوشه اى اززندگى دو پیامبر موسى و عـیـسـى (ع ) اشـاره مى کند که متاسفانه نمونه هاى روشنى از((جدائى گفتار و عمل )) و ((عدم انـسجام صفوف )) در زندگى پیروان آن دو دیده مى شود, با سرنوشت شومى که به دنبال آن پیدا کردند.
نـخـست مى فرماید: ((به یاد آورید هنگامى را که موسى به قومش گفت : اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهید با این که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شماهستم ))؟! (واذ قـال موسى لقومه یـا قوم لم تؤذوننى وقد تعلمون انى رسول اللّه الیکم ).
ایـن آزار اشـاره بـه نـسـبـتهاى ناروائى است که به موسى مى دادند و خداوندموسى را از آن مبرا سـاخت , در آیه 69 سوره احزاب مى خوانیم : ((اى کسانى که ایمان آورده اید همانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت )).
ولـى این عمل بدون مجازات نماند چنانکه در پایان آیه موردبحث مى خوانیم :((هنگامى که آنها از حـق مـنحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت , و خدافاسقان را هدایت نمى کند)) (فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم واللّه لا یهدى القوم الفـاسقین ).
از ایـن تـعـبـیـر استفاده مى شود که هدایت و ضلالت , هرچند از ناحیه خداونداست اما زمینه ها و مقدمات و عوامل آن , از ناحیه خود انسان است .
(آیه )ـ.

من بشارت ظهور ((احمد)) را آورده ام !.

در این آیه به مساله رسالت حضرت عیسى (ع ) و کارشکنى و تکذیب بنى اسرائیل در مقابل او اشاره کـرده , مـى افـزایـد ((و (بـه یـاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت : اى بنى اسرائیل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم , این درحالى است که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [ تورات ] مى باشم ))(واذ قـال عیسى بن مریم یـا بنى اسرائیل انى رسول اللّه الیکم مصدقا لمـا بین یدى من التوریة ).
((و بـشـارت دهـنده به رسولى که بعد از من مى آید و نام او احمد است ))(ومبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد).
بـنابراین من حلقه اتصالى هستم که امت موسى و کتاب او را به امت پیامبرآینده (پیامبر اسلام ) و کتاب او, پیوند مى دهم .
گـرچه جمعى از بنى اسرائیل به این پیامبر موعود ایمان آوردند, اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند, و حتى معجزات آشکار او را انکار کردند ولذا در پایان آیه مى افزاید: ((هنگامى که او [ احـمـد] بـا معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: این سحرى است آشکار))! (فلما جـاهم بالبینـات قـالواهذا سحر مبین ).
عـجـب این که : طایفه یهود, قبل از مشرکان عرب , این پیامبر(ص ) را شناخته بودند, اما با این همه بسیارى از بت پرستان , ایمان آوردند ولى بسیارى از یهود برلجاج و عناد و انکار باقى ماندند.
(آیـه )ـ در آیـه قـبـل خـوانـدیم که چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پیامبر پیشین حضرت مسیح (ع ) درباره ظهور پیامبر اسلام (ص ), و على رغم توام بودن دعوت پیامبر اسلام (ص ) با ((بینات )) و دلائل روشن و معجزات , چگونه به مقابله و انکار برخاستند, در اینجا عاقبت کار این افراد, و سرنوشت آنها راتشریح مى کند.
نخست مى فرماید: ((چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالى که دعوت به اسلام مى شود)) (ومن اظلم ممن افترى على اللّه الکذب وهویدعى الى الا سلا م ).
آرى ! چـنـیـن کسى که دعوت پیامبر الهى را دروغ , معجزه او را سحر و آئین اورا باطل مى شمرد ستمکارترین مردم است , چرا که راه هدایت و نجات را به روى خود و سایر بندگان خدا مى بندد.
در پـایـان آیـه مـى افـزاید: ((و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمى کند)) (واللّه لا یهدى القوم الظالمین ).
(آیه )ـ.

مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند!.

سـپـس بـراى این که نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آئین او را برچینندضمن تشبیه جالبى مى فرماید: ((آنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مـى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند))!(یریدون لیطفؤا نوراللّه بافواههم واللّه متم نوره ولو کره الکـافرون ).
آرى ! هـمـان گونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسـلام هـر زمان نسبت به گذشته وسیعتر مى شود, و آمارها نشان مى دهد که جمعیت مسلمانان جـهـان عـلـى رغـم تلاشهاى مشترک ((صهیونیستها)),((صلیبیها)) و دیگر دشمنان اسلام رو به افزایش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـراى تـاکـید بیشتر با صراحت مى گوید: ((او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاده تا او را بر همه ادیان غالب سازد هرچندمشرکان کراهت داشته باشند)) (هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودین الحق لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون ).
و سـرانـجـام اسـلام هـم از نـظـر منطق , و هم از نظر پیشرفت عملى بر مذاهب دیگر غالب شد, و دشـمـنـان را از قسمتهاى وسیعى از جهان عقب زد و جاى آنها راگرفت و هم اکنون نیز در حال پیشروى است .
الـبـتـه مرحله نهائى این پیشروى به عقیده ما با ظهور حضرت مهدى ـعج ـتحقق مى یابد که این آیات خود دلیلى بر آن ظهور عظیم است .
(آیه )ـ.

تجارتى پرسود و بى نظیر!.

یـکى از اهداف مهم این سوره , دعوت به ایمان و جهاد است , این آیه و سه آیه بعد نیز تاکیدى است به این دو اصل , با مثال لطیفى که انگیزه حرکت الهى را درجان انسان به وجود مى آورد.
نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمائى کنم که شما را از عـذاب دردناک رهائى مى بخشد))؟ (یـا ایها الذین آمنواهل ادلکم على تجـارة تنجیکم من عذاب الیم ).
(آیـه )ـ سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته , مى افزاید: ((و آن این که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید))(تؤمنون باللّه ورسوله وتجـاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ).
بـدون شـک خـدا نـیازى به این تجارت پرسود ندارد, بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مـى گیرد, لذا در پایان آیه مى فرماید: ((این براى شما (از هرچیز) بهتر است اگر بدانید)) (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ).

چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:5 عصر

اگر قرآن بر کوهها نازل مى شد از هم مى شکافتند!.

در تعقیب آیات گذشته که از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانهااستفاده مى کرد, و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده ترین صورتش بیان نموددر این آیه که به همه آیات قرآن مجید است پرده از روى این حقیقت برمى دارد که نفوذ قرآن بقدرى عمیق است که اگر بر کوهها نازل مى شد آنها را تکان مى داد, اماعجب از این انسان سنگدل که گاه مى شنود و تکان نمى خورد!.
نـخـسـت مـى فـرمـایـد: ((اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم مى دیدى در برابرآن خاشع مى شود, و از خوف خدا مى شکافد)) (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة اللّه ).
((و ایـنـهـا مـثالهائى است که براى مردم مى زنیم شاید در آن بیندیشید)) (وتلک الا مثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون ).
بـعضى این آیه را بر ظاهرش حمل کرده اند و گفته اند: تمام موجودات این جهان , از جمله کوهها, بـراى خـود نوعى درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آنها نازل مى شد به راستى از هم متلاشى مى شدند, گواه این معنى راآیه 74 سوره بقره مى دانند که در توصیف گروهى از یهود مى گوید: ((سـپـس دلـهـاى شما بعد از این ماجرا سخت شد, همچون سنگ ! و یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آنها نهرها جارى مى شود, و پاره اى از آنهاشکاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى کند و پاره اى از خوف خدا به زیرمى افتد))!.
(آیـه )ـ در آیـات بـعـد بـه ذکر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خداـکه توجه به هریک در تـربیت نفوس و تهذیب قلوب تاثیر عمیق داردـ مى پردازد, وضمن سه آیه پانزده صفت و به تعبیر دیـگـر هـجـده صـفـت از اوصاف عظیم او رابرمى شمرد و هر آیه با بیان توحید الهى و نام مقدس ((اللّه )) شروع مى شود که انسان رابه عالم نورانى اسما و صفات حق رهنمون مى گردد.
مى فرماید: ((او خدائى است که معبودى جز او نیست , داناى آشکار و نهان است واو رحمان و رحیم است )) (هواللّه الذى لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة هوالرحمن الرحیم ).
در ایـنجا قبل از هر چیز روى مساله توحید که خمیرمایه همه اوصاف جمال وجلال و ریشه اصلى معرفت الهى است تکیه مى کند, و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غیب و شهود.
سپس روى رحمت عامه او که همه خلایق را شامل مى شود ((رحمن )) ورحمت خاصه اش که ویژه مؤمنان است ((رحیم )) تکیه شده , تا به انسان امید بخشد و او را در راه طولانى تکامل و سیر الى اللّه که در پیش داردیارى دهد.
(آیـه )ـ در ایـن آیه علاوه بر تاکید روى مساله توحید هشت وصف دیگرذکر کرده , مى فرماید: ((او خدائى است که معبودى جز او نیست )) (هواللّه الذى لا اله الا هو).
((حاکم و مالک اصلى اوست )) (الملک ).
((از هر عیب منزه است )) (القدوس ).
((به کسى ستم نمى کند)) و همه از ناحیه او در سلامتند (السلا م ).
سپس مى افزاید: او براى دوستانش ((امنیت بخش است ))(المؤمن ).
او حافظ و نگاهدارنده و ((مراقب (همه چیز) است )) المهیمن ).
((او قدرتمندى شکست ناپذیر است )) (العزیز).
((که با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى کند)) (الجبار).
سپس مى افزاید: ((و شایسته عظمت است )) و چیزى برتر و بالاتر از او نیست (المتکبر).
از آنجا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خداست این واژه به معنى ممدوحش تنها درباره او به کار مى رود و هرگاه در غیر مورد او به کار رود به معنى مذموم است .
و در پـایـان آیـه , بـار دیـگر روى مساله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده , مى فرماید: ((خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند))(سبحان اللّه عما یشرکون ).
(آیـه )ـ و در آخـریـن آیـه سـوره در تـکـمـیل این صفات به شش وصف دیگراشاره کرده , چنین مى فرماید: ((او خداوندى است خالق )) (هو اللّه الخالق ).
((آفریننده اى بى سابقه )) (البارئ ).
((و صورتگرى )) بى نظیر (المصور).
و سـپـس از آنـجـا که اوصاف خداوند منحصر به این اوصاف نیست , بلکه اوصافش همچون ذاتش بى پایان است , مى افزاید: ((براى او نامهاى نیک است )) (له الا سما الحسنى ).
و بـه هـمـیـن دلـیل از هرگونه عیب و نقص , منزه و مبراست , ((و آنچه در آسمانهاو زمین است تـسـبـیـح او مى گویند)) و او را از هر عیب و نقصى پاک مى شمرند (یسبح له مـافى السموات والا رض ).
و سـرانـجام براى تاکید بیشتر, روى موضوع نظام آفرینش به دو وصف دیگر ازاوصافش که یکى از آنها قبلا آمد, اشاره کرده , مى فرماید: ((و او عزیز و حکیم است ))(وهو العزیز الحکیم ).
اولـى نشانه کمال قدرت او بر همه چیز, و غلبه بر هر مانع است , و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیر است .
و بـه ایـن ترتیب در مجموع این آیات سه گانه علاوه بر مساله توحید ـکه دو بارتکرار شده ـ هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدین ترتیب :.
عالم الغیب و الشهاده رحمان رحیم ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن عزیزـ جبار متکبر خالق بارئ مصور حکیم داراى اسما الحسنى کسى که همه موجودات عالم تسبیح او مى گویند.
و بـه این ترتیب , این آیات دست پویندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پیش مى برد, از ذات پـاک او شروع مى کند, و بعد به عالم خلقت مى آورد, و بازدر این سیر الى اللّه از مخلوق نیز به سـوى خـالـق مى برد, قلب را مظهر اسما و صفات الهى و مرکز انوار ربانى مى کند و در لابلاى این معارف و انوار, او را مى سازد وتربیت مى نماید شکوفه هاى تقوا را برشاخسار وجودش ظاهر ساخته و لایق قرب جوارش مى کند.
آیـات آخـر ایـن سـوره آیـاتى است فوق العاده باعظمت و الهام بخش ;? درحدیثى از رسول خدا(ص ) مى خوانیم : ((هرکس آخر سوره حشر را بخواند, گناهان گذشته و آینده او بخشوده مى شود))!.
((پایان سوره حشر)).

سوره ممتحنه [60].

این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 13 آیه است .

محتواى سوره :.

این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل مى گردد:

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ