سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بدون توفیق بهره نمی دهد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:58 عصر
هرچه براى شما امکان دارد قرآن بخوانید!. چرا ؟در این مورد نظر بدهید و جواب بگیرید.
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:50 عصر

درود بر پیامبران عالم

تاثیر پیامبر

(خاتم النبی)

در ادبیات فارسی

تاثیر عمیقی که ظهور اسلام و وجود مبارک رسول اعظم بر ادبیات فارسی گذارد، براستی غیر قابل انکار است. این مقاله در پی آن است که نگاهی اجمالی به این تاثیر شگرف داشته باشد.


ادبیات در اسلام

در طول تاریخ اسلام، فصاحت و بلاغت و توجه به جنبه های ادبی، جلوه ای خاص داشته است و بلا استثنا همه سخنوران، شاعران و نویسندگان که اثر جاودانه ای خلق کرده اند، رعایت اصول ادبی را سرلوحه کار خود قرار داده اند.

حتی متن قرآن کریم نیز از لحاظ ادبی یک معجزه به شمار می رود و قوت و غنای آن در زیبایی و رسایی، هر انسانی را که تا حدی با هنرهای ادبی سر و کار داشته باشد به وجد می آورد. البته کمال قرآن تنها به زیبایی صورت و ظاهر کلام نیست، که سخن، سخن خداوند است و خداوند عین زیبایی، بلکه در معنا نیز چنان عمیق و جان نشین است که هرگز مانندی در ادبیات عرب نداشته و ندارد.
در سخن رسول اکرم (ص) و دیگر پیشوایان و ائمه هدی نیز هیچ گونه ضعف و سستی در فرم ادبی یا فصاحت و بلاغت مشاهده نمی شود. ایشان نیک می دانستند که در ارشاد و هدایت مردم، باید اصل جاذبه را در نظر گرفت. از این روست که حتی به راویان سخن خود نیز تاکید می کردند که کلامشان را درست و فصیح نقل کنند.


امام صادق می فرمایند:

سخن ما را به صورت درست نقل کنید، واژه های آن را صحیح تلفظ کنید و بر طبق دستور زبان، زیرا ما خود فصیحیم و درست سخن می گوییم. (ادبیات و تعهد، صفحه 4 بند اول)
شخص رسول الله الاعظم، با این که خود نبودند، اما شعر و شاعران و ادیبان را دوست می داشتند. در حدیثی معتبر از ایشان نقل است که: الشعراء امراء الکلام. یعنی شاعران، امیران و پادشاهان سخنند. و در حدیثی دیگر فرموده اند: خدا را در زیر آسمان گنجهایی است که زبان شاعران کلیدهای آن گنجهایند. چنان که مولانا جلال الدین رومی می گوید:

هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی (ص)


در تاریخ صدر اسلام نیز آمده است که کعب بن زهیر، شاعر معروف جاهلی در هنگام اسلام آوردن قصیده زیبایی در نعت و ستایش وجود مبارک حضرت رسول سرود و ایشان ضمن تحسین وی عبای مبارک خود را برای تشویق به دوش او انداختند و این قصیده به اعتبار این هدیه، قصیده بردیه (برد به معنی عبا) نامیده شد.


تاثیر ادبیات در جاودانگی روح دین

به واقع نیز لفظ زیبا عنصر نفوذ و بقاست و معنا بدون لفظ مناسب هرگز نمی تواند رسالت انتقال پیام را به درستی به انجام، با بهتر بگوییم، سرانجام، برساند. زیبا پسندی نفحه ای از خداوند است که در ضمیر انسان نهاده شده و بنابراین بنابر فطرت، هر انسانی اگر سخنی زیبا بشنود یا بخواند، در او تاثیر عمیقی خواهد داشت.
از سده های اول پس از هجرت تا کنون، آثاری ماندگار و نامیرا شده اند که غنای ادبی بیشتری نسبت دیگر متون دینی و مذهبی داشته اند. توجه به زیبایی کلام و فن سخن گفتن و نوشتن به شیوه ای جذاب، در عصر حاضر نیز کاربرد خود را از دست نداده است. در میان متفکران و روشنگران امروز هم گونه های مختلف ادبی جایگاه خود را دارند و تاثیرشان را با وجود گسترش تمام رسانه ها (همچون رادیو، تلویزیون، سینما و اینترنت) حفظ کرده اند. زیرا پایه و اساس این رسانه ها نیز ادبیات است و نیاز به فصاحت و بلاغت همیشه و در همه جا احساس می شود. اگر نیز بپذیریم که به گفته مارشال مک لوهان: رسانه همان پیام است، ارزش رعایت اصول و فنون ادبی توسط گوینده یا نویسنده در ادبیات یک رسانه، بیشتر و بهتر آشکار می گردد.
اکثر متفکران عصر حاضر، اهمیت ادبیات را دریافته اند، به نحوی که به گفته استاد محمد رضا حکیمی: یک عرضه ادبی استادانه، صورت یک مکتب فلسفی یافته است و بسیار تاثیر نموده و طرفدار پیدا کرده است... متفکران و داعیه داران این قرن نیز از اهمیت ادبیات و کیفیت سخن و بهره برداری از آن غفلت نکرده اند. پیروان مکاتب جدید، همواره کوشیده اند تا افکار خویش را از طریق خلق آثار ادبی (شعر، داستان و نمایشنامه و...) نشر دهند. علت عمده نفوذ این مکاتب، ادبیات آن مکاتب است، نه ابتکار، اصالت یا عمق تفکر آنها.

(ادبیات و تعهد در اسلام، محمدرضا حکیمی، انتشارات دلیل ما، چاپ سیزدهم، تابستان 84، صفحه 7 بند آخر.)


تحمیدیه و ستایش در ادبیات فارسی

از زمان عرضه دین اسلام به ایران و ایرانیان، زبان فارسی که خود طبعی لطیف و شاعرانه داشت، با وارد ساختن علقه ها و مراتب ستایش و احترام خود نسبت به رسول اکرم (ص) و دیگر امامان معصوم، غنای ادبی خود را بیشتر کرد و گونه ای ادبی به نام ادبیات مذهبی بنیان نهاد که بعدها شاکله اصلی ادبیات فارسی شد. در این میان حمد و سپاس آفریدگار در آغاز کلام و نوشته ی همه بزرگان، به تاسی از آغاز قرآن، سوره فاتحه الکتاب که در آن حمد و ستایش خداوند آمده است، جایگاهی ویژه یافت.
تحمیدیه در لغت به معنی مبالغه کردن در حمد و نیک ستودن و پی در پی ستایش کردن است و در اصطلاح علوم ادبی به معنی بسیار حمد گفتن برای خدا و ذکر نام و ادای احترام نسبت به پیامبر اسلام و بزرگان دین، در صدر خطبه ها و دیباچه ی کتب است.
تحمیدیه ها در زبان فارسی هم منثورند و هم منظوم. در میان آنها البته سخن عارفان رنگ و بوی دیگری دارد و نشان از شور و عشق نسبت به رسول رحمتی که سرور کائنات است و کاملترین انسان. ستایش پیامبر در ادب فارسی، تاثیر اخلاقی و تربیتی عمیقی بر مخاطب داشته و دارد. چرا که در آن ها ذکر فضایل اخلاقی، آداب و سنن، فداکاری ها و مجاهدتها و محبت ایشان به امت خود آمده است.


ستایش پیامبر در شاهکارهای ادبیات فارسی

اکثر قریب به اتفاق شعرا و نویسندگان فارسی زبان در نعت رسول اکرم و ستایش ایشان سخن گفته و نوشته اند. اوج توصیف ها و مدایح نبوی، درآثار منظوم و منثور قرن پنجم و ششم هجری قمری به چشم می خورد. در شعر، شاعرانی
چون جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، سنایی غزنوی و خاقانی شروانی، و در نثر، قابوسنامه ی عنصر المعالی کیکاووس،کیمیای سعادت غزالی و ترجمه کلیله و دمنه ی ابوالمعالی نصرالله منشی از نمونه های این دو قرن هستند.
در این اشعار و نوشته ها، ستایش رسول منحصر به ظاهر ایشان نیست، بلکه زندگی فردی و اجتماعی، محبوبیت او در درگاه پروردگار عالم و نظرگاه عالمیان، رفتار و کردار و منش مهرورزانه ایشان نیز مورد تاکید و اشاره قرار گرفته است.
ادبا نیز به تبعیت از قرآن کریم که می فرماید: ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان کسی که برای تمام جهانیان مظهر مهر و رافت باشی، مهربانی ایشان را در آثار خود بیش از سایر صفات جلوه گر ساخته اند.


تاثیر فرهنگ اخلاقی و تربیتی رسول الله بر ادبیات فارسی

گذشته از ستایش پیامبر، روش ها و توصیه های اخلاقی و تربیتی ایشان نیز سرلوحه ی محتوایی آثار ادبی فارسی زبان قرار گرفته است. به نحوی که حتی در امثال و حکم و ضرب المثل های منظوم و منثور فراوانی هم جلوه یافته است. اندکی مطالعه در این زمینه به واقع این امر را می نمایاند. ذکردو نمونه در این جا خالی از لطف نیست:
رسول خدا (ص): دروغ باعث روسیاهی و رسوایی می شود.

هر آن کس که باشد دروغ آزمای نکوهیده باشد به نزد خدای
کند روی هردم دروغش سیاه سوی قعر دوزخ نمایدش راه
رخ مرد را تیره دارد دروغ   فردوسی
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست  حافظ
رسول خدا (ص): بلا و گرفتاری آدمی از زبان است.
مرد خاموش در امان خداست آدمی از زبان خود به بلاست
بلای آدمی باشد زبانش که در وی بسته شد سود و زیانش
در فتنه بستن دهان بستن است.   ناصرخسرو
سخن بلاست و خاموشی طلاست.  سعدی
زبان بسیار سر بر باد داده است.  وحشی بافقی
بسا سر کز زبان زیر زمین رفت.  نظامی
بس سر که بریده ی زبان است با یک نقطه زبان زیان است  ایرج میرزا

تا بماند سر زبان در بسته به.   خاقانی
فتنه ها در عالم از تیغ زبان پیدا شود.  حافظ


نخستین سیره رسول الله به زبان فارسی

در قرن هفتم نیز گذشته از اشعار و متون منثور شاعرانی چون عطار نیشابوری، سعدی، مولوی و نظامی گنجوی، سیره رسول خدا برای نخستین بار از سیره عربی ابن هشام به فارسی ترجمه شد. مترجم این سیره که آن را به تقلید از ابن هشام سیرت رسول الله نامید، به احتمال قریب به یقین، یکی از بزرگان فارس، به نام رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی است. در این سیره فارسی سی باب وجود دارد که هر باب در مورد یکی از عناوین مربوط به پیامبر است. به طور مثال، باب اول از نسب پیغمبر از حضرت اسماعیل تا عبدالله و نقل وقایع پیش از تولد حضرت گفته است و باب سی ام، در وفات پیامبر و زنان آن حضرت و خلافت ابوبکر است.


پیامبر رحمت در شعر و نثر معاصر

پس از قرن هفتم که دوره فترت زبان و ادبیات فارسی شروع شد، به ناگاه در قرن یازدهم و با به قدرت رسیدن صفویه که دوباره عارفان بزرگ شیعی مجالی برای ظهور و بروز یافتند، کتاب های متعددی در باب زندگی و سیره پیامبر اکرم رواج یافت. زیرا فضا برای بروز تعلقات مذهبی مردم آماده و فراهم شد که این امر تاثیری مستقیم بر ادبیات آن دوره گذاشت.

در نثر به مرور کسانی چون شیخ عباس قمی، نویسنده کتاب بزرگ منتهی الآمال، به نگارش سیره حضرت رسول و پیشوایان معصوم همت گماشتند و آثار متعددی در این باب به منصه ظهور رسید.

در شعر نیز فارسی زبانان غیر ایرانی هم طبع خود را در این زمینه آزمودند که از آن میان می توان به علاقه اقبال لاهوری اشاره کرد که در قرن 13 و 14 می زیست و آثارش تاثیری شگرف بر ملت خود و ملل فارسی زبان نهاد. همچنین می توان از شاعران یکی دو سده ی اخیر نام برد که در وصف پیامبر اکرم آثار در خور اعتنا و زیبایی ارائه کرده اند. کسانی چون عمان سامانی، ادیب الممالک فراهانی، نعمت آزرم خراسانی و از نزدیک تران، امیری فیروزکوهی و مهرداد اوستا.

البته نامهای ذکر شده تنها شامل بخش اندکی از نویسندگان و شاعران ادب پارسی است. اکثر ایشان حداقل یک شعر زیبا یا مقاله و مطلبی در خور حضرتش سروده و نوشته اند که مجالی برای نام بردن از تمامی آنها نیست.

پیامبر اعظم در آثار شاعران و نویسندگان جوان معاصر، یک ضرورت
متاسفانه در ادبیات متعهد معاصر، و به ویژه سروده ها و نوشته های جوانان، چنان که باید و شاید، اثری در خور حضرت رسول خلق نشده است. علت این امر شاید به تبلیغ مکتب تشیع بر می گردد که عمده آثار مذهبی جوانان سمت و سویی شیعی یافته که اصالتا مطلوب است، اما غفلت از رسول رحمت آثار و تبعاتی در پی دارد که این غفلت بزرگ بعد از اهانت های مکرر غرب در دهه اخیر، با دست یازیدن به قالبهای ادبی مانند سیاهنامه سلمان رشدی و روزنامه های دانمارکی و حتی سرایت این توهین به قالبهای هنری مانند کاریکاتور بیشتر رخ نمود.

البته به واسطه جنبش دفاعی و عاطفی جوانان پس از این حوادث ناگوار و درک موقعیت جدید، و همچنین تدبیر تحسین برانگیز مقام معظم رهبری در نامگزاری سال جاری به نام سال پیامبر اعظم (ص)، امید است این غفلت، با خلق آثار ادبی درخور (و نه سست و ضعیف و احساسی) جبران شود.

نمونه هایی از نظم و نثر گذشته و معاصر
در ستایش رسول اکرم (ص)


و آخر ایشان در نبوت و اول در مرتبت آسمان حق و آفتاب صدق، سید المرسلین و امام المتقین و خاتم النبیین... برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید و به معجزات ظاهر و دلایل واضح مخصوص گردانید... درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اهل بیت و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد، درودی که امداد آن بر امتداد روزگار متصل باشد و نسیم آن گرد از کلبه عطا برآرد. ان الله و ملائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلمو تسلیما...
دیباچه کلیله و دمنه، ترجمه ابوالمعالی نصر الله منشی
... پس چون از روی خرد بنگری، بر مردمان واجب است که حق راهنمای خویش را بشناسند و سپاسگزار روزی دهنده خویش باشند و مقام فرشتگان را بشناسند و همه پیامبران را راستگو بدانند، از آدم تا پیامبر ما (ص)، و در دین فرمانبردار باشند و ...
قابوسنامه، باب اول در آفرینش و ستایش پیامبر (ص)، عنصر المعالی کیکاووس
ای نام تو دستگیر آدم وی خلق تو پایمرد عالم
فراش درت کلیم عمران چاووش رهت مسیح مریم
از نام محمدیت میمی حلقه شده این بلند طارم
در خدمتت انبیا مشرف وز حرمتت آدمی مکرم
کونین نواله ای ز جودت افلاک طفیلی وجودت


چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:46 عصر

عدالت خواهى
مطالعه تاریخ زندگى پیامبر (ص) بیان‏گر این است که آن حضرت (ص) در روزگارى که در مدینه قدرت بزرگى پدید آورد، تمام سعى و تلاشش برقرارى عدالت و احیاى ارزش‏هاى الهى و انسانى بود. ایشان در یک منشور جهانى، عدالت خواهى و تساوى حقوق انسان‏ها را در جوامع اعلام کرده‏و ملاک احترام به حقوق بشر رامعین نمود.
آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى «سلمان فارسى» را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مى‏کند، در کلمات حکیمانه و معروفى مى‏فرمود: «انّ‏الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربى على العجمى و لا للاحمر على الاسودالا بالتقوى؛(1) همه مردم از زمان حضرت آدم(ع) تا به امروز همانند دانه‏هاى شانه مساوى و برابر هستند. عرب بر عجم و سرخ برترى ندارد مگر با تقوى».
آن حضرت در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصّى داشت و اگر کسى از ایشان تقاضاى غیر قانونى مى‏کرد، شدیداً ناراحت مى‏شد.
بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم بعضى از همسران پیامبر(ص) تقاضاى غیر معمول کردند، لذا آن‏بزرگوار ناراحت شد و حدود یک ماه از آنان فاصله گرفت. خداوند متعال نیزبه این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد وفرمود: «یا ایهّاالنبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا؛(2) اى پیامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید، بیایید با هدیه‏اى شمارا بهره‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم». و به این ترتیب پیامبر اکرم (ص) حتى به نزیک‏ترین افراد خانواده‏اش اجازه نداد از قانون الهى تخطّى کرده و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه دار سازند.

قاطعیّت و شهامت‏
در سیره حکومتى رسول گرامى اسلام قاطعیّت و شهامت در مورد اجراى قانون و حدود الهى به بهترین وجه انعکاس یافته است. در فتح مکه زنى از قبیله «بنى مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید . خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتى دوران جاهلیت در مغزشان ماند ه بود، اجراى مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافى خود مى‏دانستند؛به همین دلیل براى متوقف ساختن اجراى حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را- که مانند پدرش نزد پیامبر (ص) محبوبیت داشت - وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت (ص) خشمگین شد و فرمود: چه جاى شفاعت است ؟مگر مى‏توان حدود و قانون را بلااجراگذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهى نمود. پیامبر (ص) براى این که فکر تبعیض در اجراى قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه‏اى پرداخت و به مسأله اجراى قانون الهى اشاره نمود وفرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط وانقراض شدند؛ زیرا در اجراى قانون تبعیض روا مى‏داشتند. هرگاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرم مى‏شد، او را از مجازات معاف مى‏کردند و اگر کسى از زیر دستان به جرم مشابه آن مبادرت مى‏ورزید، او را مجازات مى‏کردند. قسم به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى قانون در باره هیچ کس کوتاهى و سستى نمى‏کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد»(3) چنان که ملاحظه مى‏شود رسول گرامى(ص) در اجراى قوانین هیچ گونه تبعیضى روا نمى‏داشتند؛ شفاعت احدى را نمى‏پذیرفت و تحت تأثیر نظرات دیگران قرار نمى‏گرفت. آن حضرت به شدّت مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهى نهى مى‏کرد و مى‏فرمود: «انّما هلک بنو اسرائیل لانّهم کانوا یقیمون الحدود على الوضیع دون الشریف؛(4)بنى اسرائیل نابود شدند از آن جهت که حدود الهى را براى زیر دستان اجرا مى‏کردند نه براى اشراف!»

وفاق اجتماعى
با آغاز دولت رسول خدا(ص) در مدینه، وفاق اجتماعى به عنوان یک ساز وکار مهم از سوى پیامبر(ص) مطرح گردید.
با درنگ در حیات سیاسى آن حضرت پس از تشکیل حکومت اسلامى و هم پاى سامان دهى به ساختار دولت، نمونه‏هاى فراوانى از وفاق اجتماعى را مى‏توان یافت که در جهت یک دلى و سازگارى مسلمانان شکل گرفت ؛ همچون ساختن مسجد، پیمان عمومى میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان یثرب، هم دلى با قبایل عرب و قرار داد برادرى.
وفاق اجتماعى در دولت کریمه پیامبر اعظم (ص) بر چند اصل راهبردى و بدون تغییر استوار بود که عبارت است از:
1- ایمان به خداى یکتا و اعتقاد به آموزه‏هاى دینى و قوّت بخشیدن به گرایش توحیدى که پیامبر(ص) آن را مهم‏ترین رکن وفاق و اتحاد مى‏دانست.(5)
2- پیامبر(ص) بهترین و استوارترین راستى را تنها در گروه مؤمنان مى‏دانست و با چنین دیدگاهى وفاق را در محدوده آنان تلقى مى‏نمود. این اصل در سال نهم هجرى و در اوج اقتدار دولت اسلامى و با الهام از آیه: «انّما المؤمنون اخوةٌ...»(6) نهادینه گردید؛ آیه‏اى که تمامى مؤمنان را بایکدیگر برادر مى‏داند.
3- سازگارى با غیر مسلمانان به عنوان یک تاکتیک و در جهت پیش برد منافع اسلام وجود داشته است و چنین وفاقى عارى از امتیاز دهى یک سویه بوده و برترى اسلام و مسلمانان در آن لحاظ شده است.(7)

شایستگى معنوى
معیار مورد نظر پیامبر(ص) در انتخاب مدیران و مسؤولان، تقوا، سابقه خوب و پاى بندى به ارزش‏هاى دینى و سایر ملاک‏هاى شایسته بود.آن چه براى آن بزرگوار در انتخاب مدیران اهمیت نداشت، ملاک خویشاوندى و قوم گرایى بود؛ چنان که اصحاب خاص آن حضرت یعنى ؛ سلمان فارسى، بلال حبشى، ابوذر غفارى و عمّار عربى هر یک از یک منطقه و نژاد بودند و وقتى آیه زکات(توبه - آیه 160)نازل شد چون سهمى براى کسانى که زکات جمع آورى مى‏کردند، داده شد، عده‏اى از بنى هاشم نزد پیامبر(ص) آمدند و از ایشان تقاضا کردند که به سبب خویشاوندى جمع آورى زکات را به آنان واگذار نماید. رسول خدا(ص) به آنان فرمود: صدقه و زکات بر من و بنى هاشم حرام است، یعنى نه تنها به سراغ زکات نیایید، بلکه انتظار آن را هم نداشته باشیدکه از کارمندان جمع آورى آن شوید. سپس فرمود: آیا گمان مى‏کنید من دیگران را برشما ترجیح مى‏دهم؟ خیر بلکه من خوبى و صلاح شما را مى‏خواهم.(8)

خدمت رسانى‏
یکى از برنامه‏هاى زندگى رسول خدا(ص) رسیدگى به کارها و گرفتارى‏هاى مسلمانان بود. آن حضرت در بر آوردن حاجات مردم کوشش بسیار داشت و در این مورد اهل فضل و تقوا را بر دیگران ترجیح مى‏داد و نیازهاى آنان را برآورده مى‏ساخت .
روزى بایکى از یاران خود درصحراى مدینه قدم مى‏زد که پیرزنى رابر سر چاهى مشاهده کرد؛ او مى‏خواست از چاه آب بکشد و به خیمه‏اش ببرد، امّادر کار خود ناتوان بود. پیامبر (ص) نزدیک رفت و فرمود: اى مادر آیا مى‏خواهى برایت از چاه آب بکشم ؟آن بانوى سالخورده از پیشنهاد رسول خدا (ص) خوشحال شد.
حضرت رسول (ص) بر سر چاه آمد و مشک را پر از آب کرد و تا خیمه آن پیرزن حمل نمود. شخصى که همراه پیامبر (ص) بود، هر چه اصرار کرد که مشک را از پیامبر(ص) بگیرد، آن حضرت قبول نکرد و فرمود: من به تحمّل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم!
بعد از این که پیامبر (ص) خداحافظى کرد و به راه افتاد، پیرزن به فرزندانش گفت، مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید
آن‏ها با تعجب پرسیدند: اى مادر! این مشک سنگین را چگونه به خیمه آوردى؟ او پاسخ داد: جوانمردى زیبا روى و خوش سخن با کمال مهربانى آن را به این جا آورد.
آن‏ها وقتى پیامبر را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست وپاى آن حضرت افتادند و عذرخواهى نمودند. پیامبر (ص) آنان را دعا کرد و با لطف ومهربانى خویش نوازش داد.(9)
آرى! روش زندگى پیامبر اکرم (ص) گره‏گشایى و نیکى و احسان بود، سیره حکومتى آن حضرت نشان مى‏دهد که ایشان پیروان خود را به کارگشایى و برآوردن حاجات برادر مؤمن تشویق و ترغیب مى‏کرد.
آن حضرت مى‏فرماید: «من قضى لاخیه المؤمن حاجة کان کمن عبدالله دهرا؛(10) هر کس یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه روزگار خدا را عبادت کرده است».

تفقد واحوال‏پرسى
بزرگوارى و عنایت نبى اکرم (ص) به افراد را نباید فقط به خدمت رسانى جهت پیش برد امور جامعه دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعى از لطف و بزرگوارى آن حضرت برخوردار بودند و دراین میان تکریم آن رهبر بزرگوار نسبت به اصحاب از همه چشم گیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکرى و اجتماعى مى‏شد که همه، خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت مى‏دیدند.و هیچ‏گاه پیامبررااز خود جدا نمى‏دانستند.
«انس بن مالک» نقل مى‏کند: هرگاه پیامبر(ص) یکى از اصحاب را سه روز نمى‏دید، در باره او سؤال مى‏کرد ؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا مى‏کرد؛ اگر حضور داشت به دیدن او مى‏رفت و اگر مریض بود از او عیادت مى‏نمود.(11)

احترام به نظرات دیگران‏
در مسایل مربوط به جامعه با این که پیامبر (ص) هوش سرشارش در تشخیص امور بر همگان برترى داشت، امّا هرگز با تحکّم و استبداد رأى به افکار مردم بى اعتنایى نمى‏کرد.
نظر مشورتى دیگران را مورد توجه قرار مى‏داد و دستور قرآن مجید را در عمل اجرا مى‏کرد و از مسلمانان مى‏خواست که این سنت را نصب العین قرار دهند.
یکى از نمونه‏هاى مشورت آن حضرت با اصحاب در جنگ «بدر» است. مسلمانان به قصد مصادره کردن اموال کاروان تجارى قریش که از شام برمى‏گشت از مدینه بیرون آمدند،امّادر حال حرکت به سمت بدر خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر اوضاع به کلى دگرگون شد و مسلمانان که خود را براى حمله به کاروان قریش آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلح که در تعداد افراد سه برابر بودند، رو به رو شدند.
رسول خدا (ص) از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه ؟
«ابوبکر» و «عمر» هر کدام برخاستند و سخنانى گفتند که بوى تهدید و ترس مى‏داد، ولى پیامبر(ص) به حرف آن‏ها اعتنایى نکرد.
سپس «مقداد بن عمرو» سخنانى در اطاعت از حضرت بیان کرد، امّا باز پیامبر(ص) از مردم مشورت خواست، مخاطب آن بزرگوار در اصل «انصار» بودند، زیرا آن‏ها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر(ص) تعهدى نداشتند. درنهایت با اعلام حمایت انصار، رسول اکرم (ص) دستور حرکت صادر نمود و پرچم جنگ برافراشته شد.(12)
دیگر مشورت رسول خدا(ص) با اصحاب در جنگ «احد» بود. وقتى خبر لشکرکشى قریش درمدینه به پیامبر(ص) و مسلمانان رسید، آن حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عده‏اى که تعدادشان اندک بود و درمیان آن‏ها «عبدالله بن ابى» حضور داشت، معتقد بودند در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند، اما عده‏اى از جوانان و کسانى که در بدر نبودند وبرخى بزرگ سالان مانند حضرت «حمزه» و «سعد بن عباده» اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبرو گردند تا مبادا متهم به ترس شوند.
پیامبر (ص)نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه - که احساس کردند با خواست رسول خدا(ص) مخالفت کرده‏اند - پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولى پیامبر (ص) فرمود: اکنون که زره به تن کرده‏ایم، سزاوار نیست آن را بیرون بیاوریم.(13)
پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان شبهه‏اى مطرح شد که در این موضوع جاى مشورت نبوده است، لذا آیه «... وشاورهم فى الامر...»(14) نازل شد تااین شبهه را بر طرف کند؛ زیرا در هر صورت فایده مشورت بالا بردن شخصیت و تکریم آن‏هاست .

مهر و عطوفت
راز پیروزى رسول خدا (ص) در مدیریت حکومتى، مهرورزى و عشق به مردم بود.اگر این شیوه کارآمد در مدیریت رسول خدا نبود، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمى‏کرد.به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک... ؛(15)به موجب رحمتى که خداوند به تو عنایت کرده بود، براى آنان نرم شدى که اگر تندخو و سخت دل بودى، همه از اطراف تو پراکنده مى‏شدند...» در سال هشتم هجرى که پیامبر گرامى اسلام (ص) با اقتدار و پیروزى کامل به شهر مکه وارد شد و آن را از دست کفّارو مشرکان خارج نمود، طرفداران جبهه باطل به ویژه کسانى که در مدت بیست سال گذشته، بدترین ستم‏ها و جسارت‏ها و دشمنى‏ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله‏اى از رعب و وحشت گرفتار شدند و بعد از فتح مکه منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند. این نگرانى و اضطراب هنگامى به اوج خود رسید که اهل مکه از سعدبن عباده (پرچم دار پیامبر) شنیدند که فریاد مى‏زد: امروز روز جنگ و خونریزى و اسارت است.(16)
هنگامى که این شعار به گوش رسول خدا(ص) رسید، آن حضرت ناراحت شد و دستور داد پرچم اسلام را از او گرفته و به دست حضرت على (ع) بسپارند، سپس با سخنان آرام بخش و ملاطفت‏آمیز خود، دشمنان دیرینه خویش را آرامش داد.آن حضرت فرمود: شما در مورد من چگونه مى‏اندیشید؟ مشرکان گفتند: ما جز نیکى و محبّت از تو انتظارى نداریم!ما تو را برادرى بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود مى‏دانیم .رسول خدا (ص) فرمود: من آنچه را برادرم یوسف (ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان مى‏کنم و همانند او مى‏گویم: «... لا تثریب علیکم الیوم...؛(17) امروز ملامت و سرزنشى بر شما نیست...»
هنگامى که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم .آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطّلقاءُ ؛(18) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید».
تمامى آنان گویا دوباره متولد شدند ؛ بنابراین نفس راحتى کشیدند وبه غیر از افراد معدودى، همگى محبت و عشق رسول خدا در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

مدارا با مخالفان
عصر نبوى، عصر تأسیس نظام اسلامى و تکوین اعتقادات اسلامى در میان مردم بود. به همین دلیل رفتارهاى پیامبر (ص) بیش‏تر با مدارا همراه بود تا مردم بتوانند اصل دین را در جامعه بپذیرند.
به همین جهت مخالفت‏ها، استهزاها و تمسخرها با گذشت نبى مکرم (ص) همراه بود.
بیش‏ترین تحمل و مداراى پیامبر(ص) با منافقان مدینه بود؛ زیرا برخورد شدید با آن‏ها خطرى جدّى علیه حکومت اسلامى به شمار مى‏آمد. عبد بن ابى رئیس منافقان مدینه بود که به رغم اقدامات و خیانت هایش در مراحل گوناگون، پیامبر(ص) علیه او اقدامى نکرد. او در مدینه از جایگاهى بر خوردار بود و پیامبر(ص) بااو مدارا مى‏کرد. پس از غزوه «بنى مصطلق» او گفت: اگر به مدینه برگردیم، پیامبر را از آن جا بیرون مى‏کنیم!
این خبر به آن حضرت رسید و اصحاب خواستار بر خورد شدید با او شدند تا جایى که مسأله قتل او شایع گردید ؛ بنابراین پسرش از پیامبر (ص) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بکشد و دستش به خون مسلمانى آغشته گردد، امّا رسول خدا(ص) در پاسخ او فرمود: چنین حکمى مطرح نیست.(19)

زهد و ساده زیستى
زهد و ساده زیستى از کردارهاى ستوده‏اى است که موجب بسیارى از کمالات روحى در وجود انسان مى‏باشد.
از بارزترین صفات نبى مکرّم اسلام (ص) که ایشان را در امر تشکیل حکومت موفق ساخت، زهد و ساده زیستى بود.
حضرت على (ع) در تشریح سیره نبوى به این ویژگى آن حضرت مى‏پردازد و مى‏فرماید: «رسول گرامى اسلام همواره بر روى زمین غذا مى‏خوردو همانند بندگان مى‏نشست و بادست خود کفشش را وصله مى‏زد و لباس خود را مى‏دوخت و بر الاغ برهنه سوار مى‏شد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مى‏کرد. روزى متوجه شد که پرده‏اى بر خانه‏اش آویخته شده که نقش ونگاروتصویر داشت. به یکى از همراهانش فرمود:این پرده را از برابر چشمانم دورکن که هرگاه نگاهم به آن مى‏افتد، به یاد دنیا و زینت‏هاى آن مى‏افتم». (20)
«زید بن حارث» روایت کرده است که در یکى از روزها رسول خدا(ص) روى حصیر خوابیده بود و نشانه‏هاى زبرى حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود. عایشه از روى دلسوزى به آن حضرت عرضه داشت: یارسول الله!پادشاهان ایران وروم از همه گونه نعمت دنیوى برخوردار هستند، ولى شما که رسول خدا وپیامبر الهى هستید، از همه چیز تهى دست مى‏باشید تاآن جا که روى حصیر استراحت مى‏کنید و لباس ارزان قیمت مى‏پوشید!حضرت فرمود: عایشه! چه خیال مى‏کنى! هرگاه من بخواهم، کوه‏ها طلا مى‏شوند و با من به حرکت در مى‏آیند .
روزى جبرئیل(ع) بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینه‏هاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم. سپس حضرت رسول(ص) براى این که این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: اى عایشه! حصیر را بلند کن. او نیز دستور آن حضرت را اجرا کرد و مقدار زیادى طلا را مشاهده نمود. سپس به عایشه فرمود: نگاه کن و طلاها را از نزدیک ببین! اما بدان که دنیا و تمام زیبایى‏هاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداوند متعال ارزش بال یک پشّه را ندارد.(21)
البته بهره گرفتن از دنیابراى آخرت امرى مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزش‏هاى معنوى ناپسند است .

فرجام سخن‏
پیامبر (ص) با هجرت به مدینه حکومت و دولت اسلامى را تشکیل داد و وجود خود را وقف اصلاح جامعه مسلمانان نمود، اما متأسفانه عمر این حکومت کوتاه بود و با ارتحال جانگداز آن رسول گرامى، مردم به عقب برگشتند؛ افراد نالایقى روى کار آمدند و جامعه مسلمین را به هر سویى که مى‏خواستند، کشاندند؛ دل‏ها از یاد خدا غافل و احادیث نبوى دستخوش کتمان و تحریف قرار گرفت.
در چنین وضعیّتى جامعه از نور هدایت منقطع گردید و معنویت افول کرد و سرانجام آن باعث شد که حضرت على (ع) خانه‏نشین شده؛ امام مجتبى (ع) مسموم و سر منّور امام حسین(ع) در گودال غربت با تیغ کین ازبدن جدا شد.


چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:26 عصر

پیامبراعظم(ص)، وحدت امت اسلامی را ازراهبردهای بنیادین اقتدارامت اسلامی درتمام زمان‌ها ومکان‌ها دانسته است وبرای برپایی وتحقق بخشیدن آن، تلاش‌های فراوانی نموده‌اند به‌گونه‌ای که اقتدار وعزت جامعه نو پای اسلامی در عصر رسالت، برآیند وحدت وراه‌کارهای ارایه شده ازسوی پیامبر خاتم(ص)‌بوده است. علاوه بر گفتارهای آن حضرت پیرامون ضرورت، ‌اهمیت وفواید وحدت، از سیره سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیامبر(ص)‌، به‌دست می‌آید که آن حضرت بنیانگذار وحدت امت اسلامی درجامعه عربی آن زمان بوده است.

امام علی (ع) میفرماید:

«پیامبر (ص) شکاف‌های اجتماعی را به وحدت، اصلاح وفاصلهها را به هم پیوند داد.»[1] اقبال لاهوری نیز میگوید:

نقش نو، برصفحه هستی کشید
امتی از ماسوا بیگانه ئی
امتی ازگرمیحق سینه تاب
کائنات از طیف او رنگین شده
مرسلان و انبیاء آبای او
کل مؤمن، اخوة اندر دلش

امتی گیتی گشایی آفرید
بر چراغ مصطفی پروانه ئی
ذرّه‌اش شمع حریم آفتاب
کعبه‌ها، بت خانههای چین شده
اکرم[2] او نزد حق اتقای او
حرّیت سرمایه آب وگلش [3]

پیامراعظم(ص) اسوه کامل درتمامیابعادزندگی میباشد، طبیعی است که الگو قراردادن سیره آن حضرت، برای مسلمانان امروز نیز، کارآمدترین راه‌کارها را برای تحقق وحدت اسلامی، ارایه مینماید.

مقصود از وحدت

مراد از وحدت امت اسلامیاین است که مسلمانان در کنار حفظ مذاهب خود شان بر محور مشترکات دینی مثل توحید، قرآن، پیامبر اعظم(ص) و سنت وسیره نبوی در برابر خطراتی که اصل اسلام وجامعه مسلمانان را تهدید میکند، هم‌بستگی وهمدلی داشته باشند واز اختلافهای گوناگون مذهبی، سیاسی، نژادی، زبانی و... که موجب وهن وسستی امت اسلامیمیشود، دوری کنند.

پیامبر اعظم (ص) برای برپایی وحدت امت اسلامیراهبردهای گوناگونی داشته است که این مسئله درسیره آن حضرت به خوبی تجلّی یافته است که اینک به اختصار به بیان برخی آنها پرداخته میشود:‌

وحدت ملّی ودینی درسیره‌ نبوی

وجود مسلمانان مدینه، فصل جدیدی در زندگی پیامبر (ص) گشود ؛ حضرت با ورودش به مدینه، راه‌کارهای اساسی برای عزت واقتدار مسلمانان در پیش گرفت، پیمان نامهها وعقد قراردادهای اخوت وبرادری بین گروههای مختلف آن زمان، به امضاء رسانیده ومنعقد کرد که این مسئله میتواند از بارزترین راهبردهای وحدت اسلامیدر جامعه آن زمان باشد.

راه‌کارهای سیاسی- فرهنگی وحدت

الف ـ پیمان نامه‌ عمومیدرمدینه

درآغازورودپیامبر به مدینه، میان مسلمانان ویهودیان، تفاهم نسبی وجودداشت؛زیرا هر دو خداپرست وبت شکن بودند وجامعه یهودیان تصور میکردند که باتقویت اسلام ازحملات مسیحیان روم، در امان خواهند ماند. وانگهی میان آنها و اوسیان وخزرجیان بستگیها وپیمانهای دیرینه نیز وجود داشت. روی این جهات، پیامبر(ص)‌قراردادی دایربروحدت مهاجر وانصار نوشت ویهودیان مدینه (‌اوس وخزرج ) نیز آن را امضاء‌کردند، پیامبر (ص) آیین وثروت آنها را طی شرایطی محترم شمرد که متن کامل آن را سیره نویسان ضبط کرده‌اند.[4] از آنجا که این قرارداد یک سند تاریخی زنده است وحاکی است که چگونه پیامبر(ص) ‌به آنان احترام میگذاشته و با این پیمان توانستند یک جبهه متحد در برابر دشمنان به وجود آورند، نقاط حساس این سند را ذکرمیکنیم. البته در مفاد قرارداد به‌ روشنی قید شده است که مسلمانان امت واحده‌ای جدا از مردم دیگر هستند (انهم امة واحدة‌ من دون الناس) وارتباط بین مسلمانان وکافران نیست ونباید بین مسلمانان دوری باشد.

1‌ـ‌ مسلمانان در برابر ظلم وتجاوز با هم متحد خواهند بود.

2 ـ‌ امضاء کنندگان پیمان، ملت واحد را تشکیل میدهند، مهاجران قریش به رسم سابق خویش قبل از اسلام در پرداختن خونبها باقی هستند، اگر فردی از آنها کسی را کشت، یا فردی از آنها اسیر گردید، باید به کمک هم خونبهای اورا بپردازند واسیر خود را بخرند.

3 ـ هیچ مؤمنی بدون اشاره سایر مؤمنان در جهاد فی سبیل الله صلح نمیکند وصلح جز برای همگان اجرا نخواهد شد.

4 ـ تمامیگروه‌ها (‌که به جنگ مشغول‌اند)‌به ترتیب وارد جنگ خواهند شد وجنگیدن به یک گروه (دو مرتبه پشت سر هم) تحمیل نخواهد شد.

5 ـ‌ «‌ذمة الله» ‌نسبت به همه افراد یکسان است.

6 ـ‌ اگر اختلافی بین مسلمین بروز کرد، مرجع حل آن خدا ورسول خواهند بود.

7 ـ مسلمین، فرد مقروض ومدیونی را که دین او سنگین است، رها نخواهند ساخت، بلکه اورا کمک میکنند.

8 ـ هیچ فرد با ایمانی حق ندارد، مؤمنی را برای خاطر کشتن کافری بکشد وهرگز نباید کافری را بر ضد مسلمانی یاری کند.

9 ـ‌ پیمان وعهد خدا با تمام مسلمانان یکی است، از این نظر پست‌ترین آنها میتواند تعهداتی در برابر کفار به‌ذمه بگیرد.

10 ـ مسلمانان دوستان وپشتیبان یکدیگرند.

11 ـ هر فردی ازیهودیان ازما پیروی کند واسلام بیاورد، از کمک ویاری ما برخوردار خواهد بود وتفاوتی میان او ومسلمان دیگر نخواهد بود وکسی حق ندارد اورا ستم کند ویا دیگری را بر ضد او تحریک کرده ودشمن اورا یاری نماید.

12 ـ در عقد پیمان صلح باید مسلمانان متحد شوند وهیچ مسلمانی بدون جلب نظر مسلمان دیگر جز بر عدالت ومساوات نمیتواند صلح برقرار کند.

در بخش دیگری از این پیمان نامه تاریخی که حاکی از روح وحدت طلبی میان مسلمانان است، چنین آمده است:

1ـ هیچ کس حق ندارد بدون اجازه «‌محمد » از این اتحادیه بیرون برود.

2ـ خون هر مجروحی ( تا چه رسد به مقتول ) از این افراد، محترم است وهر کس خون کسی را بریزد، قصاص دامنگیر او شده وسرانجام خود و اهل بیت خود را هلاک کرده است مگر اینکه قاتل ستمدیده باشد.

3ـ در جنگ‌هایی که یهودیان ومسلمانان دوشادوش هم میجنگند، هزینه هر کدام برعهده خود آنها است وهر کس که با متحدان این پیمان بجنگد باید متحدانه با او جنگید.

4ـ مناسبات هم پیمان بر اساس نیکی وخوبی است وباید از بدی دور باشند.

5ـ هیچ کس نباید در حق هم پیمان خود ستم کند، در چنین صورت باید ستمدیده را یاری کرد.

6 ـ داخل «‌یثرب»‌ برای امضاء کنندگان این پیمان منطقه حرم اعلام میگردد.

7ـ جان همسایگان کسانی که پناه داده شده‌اند، بسان جان مااست، نباید به او ضرر رسانید.

9 ـ مسلمانان ویهودیان امت واحده‌اند ومانندیک ملت در مدینه زندگی خواهند کرد وهر یک دین خودرا دارند.

باتوجه به مفاد پیمان‌نامه به دست میآیدکه پیامبر (ص) برای ایجاد احساسات مشترک ملی ودینی، تلاش فراوان نموده‌اند و به شهادت تاریخ موفقیتهای قابل توجهی نیز به دست آورده است که یکی از راه‌کارهای اساسی درجهت تحقق وحدت امت اسلامیدر آن عصر وزمان مطرح بوده است وامروزه نیز تحریک احساسات مشترک ملی ودینی نقش بسزایی دربسیج عمومیتوده‌ها وایجاد هم‌بستگی وهمدلی دارد.

ب ـ پیمان نامه برادری در مدینه

از آن جایی که مهاجر وانصار پرورش یافته دو محیط مختلف بودند، در طرز تفکر ومعاشرت، فاصله زیادی با هم داشتند ؛اوسیان و خزرجیان که جمعیت انصار را تشکیل میدادند، صدوبیست سال باهم جنگ کرده و دشمنان خونی همدیگر بودند وبا این اختلافات ادامه حیات دینی وسیاسی مسلمانان به هیچ وجه امکان پذیر نبود، ولی پیامبر(ص)‌تمام این مشکلات را با یاری خداوند، خردمندانه حل نمود، حضرت از طرف خدا مأمور شد که مهاجر وانصار را با یکدیگر برادر کنند؛ روزی در یک انجمن عمومیرو به هواداران خود کرده وفرمود:‌«‌تأخّوا فی الله اخوین اخوین؛ دو تا دوتا با یکدیگر برادردینی شوید.»[5]طبق بیان سیره ابن اسحاق، پیامبر(ص)‌میان یارانش (از مهاجرین وانصار)‌پیمان برادری میبندد تا دوتن دو تن در راه خدا برادر میشوند. آن‌گاه دست علی بن ابیطالب (ع) را گرفته، میگوید: ‌این برادر من است.بدینسان رسول خدا(ص) که سرور پیامبران وامام پرهیزکاران وفرستاده پروردگار عالمیان است ودر میان بندگان خدا همتا وهمانندی ندارد، با علی بن ابیطالب (ع)‌برادر میشود. حمزه پسر عبدالمطلب که شیر خدا وشیر پیامبر(ص) ‌و عموی او است، با زید بن حارثه که آزاد شده پیامبر (ص) ‌است، برادر میشود چنان‌که حمزه در جنگ احد وقتی کارزار آغاز میکند، وصیت میکند که اگر کشته شد، زید بن حارثه میراث‌دار وی خواهد بود. جعفر بن ابیطالب ملقب به ذوالجناحین ((پرنده بهشت)) با معاذ بن جبل که از قبیله بنی سلمه است، برادر میشود. ابوبکر پسر ابی قحافه با خارجة ‌بن زهیر از قبیله بلحارث بن خزرج برادر میشود. عمر بن خطاب با عتبان بن مالک از قبیله بنی سالم بن عوف برادر میشود. ابو عبیده جرّاح که عامر بن عبدالله نام دارد با سعد بن معاذ از قبیله عبدالاشهل برادر میشود. زبیر بن عوّام با سلمه بن سلامة‌ از قبیله بلحارث بن خزرج یا به‌روایتی با عبدالله بن مسعود هم پیمان بنی زهره برادر میشود.طلحه بن عبیدالله با کعب بن مالک از قبیله سلمه، سعد بن زید بن عمر با اُبیّ بن کعب از قبیله بنی النجار، مصعب بن عمیر بنهاشم با ابو ایوب انصاری (خالد‌بن‌زید) ازقبیله بنی النجار، ابو حذیفه پسر عتبه ‌بن ربیعه با عباد بن بشر از قبیله عبد الاشهل، عمار بن یاسر (هم پیمان بنی مخزوم) باحذیفه بن الیمان از قبیله عبدعیس وهم پیمان قبیله عبدالاشهل، ابوذر(که همان بُریربن جناده یا جُندَب بن جُناده غفاری باشد )با منذربن عمرو از قبیله بنی ساعده، حاطب بن ابی بَلتَعه(هم پیمان بنی اسد)با عُوَیم بن ساعده از قبیله عمرو بن عوف، سلمان فارسی با ابودرداء(عویمر بن ثعلبه) ازقبیله بلحارث بن خزرج، بلال (آزاد شده ابوبکر ومؤذن پیامبر«ص») با ابورُوَیحه عبدالله بن عبد الرحمن خثعمیبرادر میشوند.[6]

این پیمان برای یاران پیامبر چنان عزیز است که بعدها وقتی عمر بن خطاب دیوان حقوق مجاهدان را تدوین میکند وبلال میخواهد به شام رفته و جهاد کند، عمر ازاومیپرسد حقوقت را ای بلال به که میسپاری ؟ میگوید: به ابو رویحه، من هرگز از او جدا نخواهم گشت ! به احترام وبه سپاس آن پیمان برادری که رسول خدا میان آن دوبسته است...[7]

برخی اندیشمندان میگویند:‌« کار این مساوات وبرادری بدانجا کشید که هر مسلمانی برادر مسلمان خود را برخویشتن مقدم میداشت.چنانکه نوشته‌اند، روز تقسیم غنیمت‌های جنگی بنی نضیر، پیامبر (ص)‌به انصار گفت اگر مایل باشید مهاجران را در غنیمت شریک کنید واگر نه همه از آن شما باشد. انصار گفتند مانه تنها غنیمتها را یکجا به برادران مهاجر خود میبخشیم بلکه آنان را در مال‌ها وخانههای خود شریک میکنیم.[8]

پیامبر با طرح اخوت وبرادری توانست وحدت اسلامیرا تحقق بخشد ومسلمانان را ازخطرات تهدیدکننده، حفظ نمایندکه سیصد نفرازمهاجروانصاررا بایکدیگر، برادرنمود و رو به مسلمانان میکرد و میگفت: فلانی! توبرادر فلانی هستی.

سلیمان قندوزی می‌گوید: امام علی بعدازهمه باپیامبر عقد اخوت بست. آن حضرت به پیامبر عرض میکند که اصحاب خودرا بایگدیگربرادرکردیدولی عقد اخوت میان من ودیگری برقرار نکردید. پیامبر درجواب فرمود: به‌خدایی (که مرابرای هدایت مردم مبعوث فرموده) سوگند: به این علت کار برادری تورا عقب انداختم که میخواستم درپایان با توبرادر شوم؛ تونسبت به من مانندهارونی نسبت به موسی، جز این که پس ازمن پیامبری نیست. توبرادر ووارث من هستی.[9]

ج ـ ایجاد وحدت دینی

پیامبر اعظم (ص) برای تحقق بخشیدن وحدت امت اسلامیدر سخنانش پس از فتح مکه درمسجد الحرام میگوید:«‌المسلم اخو مسلم والمسلمون هم ید واحدة علی من سواهم تتکافوا دمائهم یسعی بذنبهم ادناهم.» [10]

امام صادق(ع)نیزاین قضیه راشرح داده است: «مسلمان برادر مسلمان است، به اوستم نمیکندواوراخوار نمیسازدوبه اوخیانت نمیکند، برعهده مسلمانان است که نسبت به پیوند بایکدیگرویاری رساندن درشفقت ومواسات با نیازمندان ومهربانی نسبت به هم بکوشند تا همان‌گونه که خدای عزوجل فرمانتان داده است:«میان خود مهربان‌اند»، نسبت به هم مهربان باشید و نسبت به گرفتاری ایشان که از چشم شما پنهان مانده، اهتمام داشته باشید؛ چنان‌که گروه انصار دردوران رسول خدا(ص) این چنین بودند.»[11]

پیامبر(ص) میفرماید:« دست خدا با جماعت است.»‌[12] «دست خدا با جماعت است وشیطان هنگامی با کسی است که با جماعت به مخالفت پردازد.»[13]

چنان که ملاحظه میشود ایجاد حس مشترک دینی بین مسلمانان در کلام زیبای آن حضرت کاملا مشهود است. البته رمز وحدت در روح انسان با ایمان ودیندار وجود دارد، به گفته مولوی:

جان گرگان وسگان ازهم جداست متحد جان‌های مردان خداست

پیامبر اعظم (ص) میفرماید:«‌بر شما باد به جماعت؛ زیرا دست خدا با جماعت است وشیطان با یک تن همراه واز دو تن دورتر است.»[14]بنابراین پیامبر، مسلمانان رابرادر همدیگر میداندوبایدمثل دست واحد محکم واستوار ازجامعه توحیدی، دفاع نمایند.

د ـ نفی قوم‌گرایی

یکی از راه‌کارهای پیامبر اعظم (ص) در جهت تحقق وحدت امت اسلامینفی نژادپرستی، قوم گرایی وتبعیض‌های ناروا بود ؛زیرا با ظهور اسلام درمیان اعراب مسئله نژادپرستی وتفاخر به قبیله، فراوان وجود داشت. اسلام با تعصبات قومیونژادی مبارزه کرد؛ قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم.»[15]

پیامبراعظم(ص) در جهت برقراری وحدت اسلامی، زید بن حارثه را فرمانده سپاه اسلام، بلال حبشی را مؤذن ویژه قرارمیدهد وازسلمان فارسی ایرانی تجلیل میکند وبه او مقام ومنزلت والا میبخشد تا به این ترتیب هم با تبعیضهای موجود به مبارزه برخیزد وهم بتدریج ارزشهای الهی را ملاک منصبها ومنزلتهای اجتماعی معرفی نماید.

پیامبر(ص) آشکارا اعلام میکند که آن غلام حبشی واین سید قریشی (هردو) نزدمن یکسان هستند وبدین سان آن حضرت منادی برحق مساوات اسلامیوبنیان‌گذار وحدت امت اسلامیاست؛ زیرا:‌ «ایها الناسُ إنّ‌رَبّکم واحدٌ وإنّ‌ أباکُم واحدٌ، کُلُّکُم لأدَمَ وآدمُ مِن تُرابٍ(إنّ‌أکرَمکم عند الله أتقاکم)وَلیسَ لِعربیٍّ علی عجَمیفضلٌ إلاّ بالتقوى.»[16]

پیامبر اکرم(ص) درروایتی، افتخار به اقوام گذشته را یک چیز بی‌ارزش میخواند وکسانی را که به چنین کارهایی خود را مشغول میکنند به (جعل) تشبیه میکند ومیفرماید: «‌آنانکه به‌قومیت خود تفاخر میکنند، این کار را رها کنند وبدانند که آن مایههای افتخار، جز ذغال جهنم نیستند واگر آنان دست ازاین کار نکشند، نزد خدا از جعل‌هایی که کثافت را با بینی خود حمل میکنند، پست‌تر خواهند بود.»[17]

درجنگ احد، سلمان فارسی پس ازاین که ضربت را به یکی از افراد دشمن فرود، آورد، از روی غرور گفت: «‌خذها وانا الغلام الفارسی.»‌یعنی این ضربت را ازمن تحویل بگیر که من یک جوان فارسی هستم، پیامبر(ص)‌پی برد که این سخن، تعصبات دیگران رابرخواهد انگیخت، فورابه اوگفت که چرانگفتی منم جوان انصاری.[18]یعنی چرابه چیزی که به آیین ومسلک مربوط است افتخار نکردی ومسئله قومیونژادی را مطرح نموده‌ای! پیامبر(ص) در جای دیگر میفرماید:«‌عربیت، پدر کسی به شمار نمیرود فقط زبان گویایی است، آن که عملش نتواند اورا به جایی برساند، حسب ونسبش نیز او را به‌جایی نخواهد رساند.»‌

روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر (ص)نشسته بود، عده‌ای از بزرگان صحابه نیز حاضر بودند، سخن از اصل ونسب به میان آمد، هرکس درباره اصل ونسب خود چیزی میگفت و آن را بالا میبرد، نوبت به سلمان رسید، به اوگفتند تو از اصل ونسب خودت بگو، این مرد فرزانه تعلیم یافته وتربیت شدهی اسلامیبه‌جای این که از اصل ونسب وافتخارات نژادی سخن به میان آورد، گفت: «‌من نامم سلمان است وفرزند یکی از بندگان خدا هستم، گمراه بودم، خداوند به وسیله محمد(ص)‌ مرا راهنمایی کرد، فقیر بودم خداوند به وسیله محمد(ص) مرا بی‌نیاز کرد، برده بودم خداوند به وسیله محمد(ص) ‌مرا آزاد کرد؛ این است اصل ونسب من.در این زمان پیامبر (ص)‌وارد شد وسلمان گزارش جریان را به عرض آن حضرت رساند. پیامبر(ص)‌رو کرد به آن جماعت که همه از قریش بودند وفرمود:«‌ ای گروه قریش! خون یعنی چه؟ نژاد یعنی چه؟ نسب افتخار آمیز هر کس دین اواست. مردانگی هرکس عبارت است از خلق وخوی وشخصیت وکار بیشتر او، اصل وریشه هر کس عبارت است از عقل وفهم وادراک او، چه ریشه واصل نژادی بالاتر از عقل است.!؟یعنی به جای افتخار به استخوانهای پوسیده، به دین، اخلاق، ‌عقل، فهم وادراک خود افتخار کنید.

تأکیدات پیامبر (ص) درباره بی‌اساس بودن تعصبات قومیونژادی، اثر عمیقی در قلوب مسلمانان بالاخص در مسلمانان غیر عرب گذاشت وهم‌بستگی ووحدت درمیان مسلمانان ایجاد نمود.به همین دلیل مسلمانان اعم از عرب وغیر عرب، اسلام را از خود میدانستند وبه همین جهت تعصبات نژادی نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند.[19]

بنابراین پیامبر اعظم(ص)‌با نفی تعصبات نژادی وقومیوحدت امت اسلامیرا تحقق بخشید، وارزشهای دینی والهی را احیاء کرد.اقبال لاهوری نیز سیره آن حضرت را در جهت تحقق وحدت امت اسلامیمورد تأکید قرارداده واز راهبردهای بنیادین وحدت اسلامیبه حساب آورده است وچنین میگوید:

نیست از روم وعرب پیوند ما
دل به محبوب حجازی[20] بسته‌ایم
رشته ما یک تولایش بس است
مستی او، تا به‌خون ما دوید
عشق او سرمایه جمعیت است
عشق در جان ونسب در پیکر است
عشق ورزی از نسب بایدگذشت
امت او، مثل او نور حق است

نیست پابند نسب پیوند ما
زین جهت با یکدگر پیوسته‌ایم
چشم ما را کیف صهبایش بس است
کهنه را آتش زد و نوآفرید
همچو خون اندرعروق ملت است
رشته عشق از نسب محکم‌تر است
هم ز ایران وعرب باید گذشت
هستی ما از وجودش مشتق است.[21]

هـ ـ بهره‌گیری فرهنگی ازظرفیتهای موجود

پیامبرخاتم(ص)درجهت تحقق وحدت اسلامیازظرفیت موجودومقتضیات جامعه آن زمان بهره‌برداری مناسب میکرده است که دراین باره نقش کعبه وکیفیت استفاده پیامبرازآن به عنوان یکی از ابزارهای ارزشی وحدت، شایان توجه ودقت است؛زیرا: «إنّ أوّل بیتٍ وُضِعَ‌ لِنّاسِ للّذِی بِبَکّة مُبَارَکًا وَ هُدًى للعالَمِین[22]

پیامبر(ص) ‌از موقعیت مکانی وزمانی ایام حج در مقطعی که تمام مردم جزیرة العرب به آن جا میآمدند، بهره میبرد تا دعوت توحیدی خود را به مهتران وبزرگان قبایل ارایه دهد.در متون تاریخی نام قبیلههای «‌بنی حنیفه»، ‌«‌کنده»‌، « بنی صعصعه»‌، «‌کلب» ‌ودیگران را در فراخوان حضرت میبینیم وحتی گرایش مردم یثرب به اسلام هم از طریق همین تدبیر در استفاده از موقعیت خانه خدا وموسم حج بوده است:«‌جَعَلَ اللَهُ الکَعبَة البَیتََ الحَرَامَ قِیماً لِّلنَّاسِ[23] میزان کارآمدی این عمل در تمایل وکشش تودهها به سوی پیامبر(ص)‌به قدری بود که کفار ومشرکان را کاملا در موضع انفعالی قرار میداد.آن گونه که پیش از آغاز مراسم برای جلوگیری از شعاع نفوذ پیام نبی (ص)‌به مشورت میپرداختند تا مناسب‌ترین شیوههای تبلیغی وروانی را برای تغییر اذهان مخاطبان ومردم به کار گیرند.شعارهای روانی ـ سیاسی آنها این بود:«‌وَقَالُوا یَأَیُّهَاالَّذِی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ إِنَّکَ لَمَجنُونٌ»[24]

بنابراین پیامبر (ص) با استفاده از ظرفیت موجود جامعه آن زمان ونقش کعبه مکرمه برای برپایی وحدت اسلامیاستفاده میکرد که یکی از راه‌کارهای بنیادین وحدت امت اسلامیبوده است.

راه‌کارهای اجتماعی وفردی وحدت

الف ـ حمایت از محرومان

درراستای نفی تعصبات قومی، استراتژی حمایت از محرومان وبیچارگان نیزوجوددارد.این گروه که عمدتا بردگانی از مردان وزنان‌اند، طبق قوانین حاکم، زیر پوشش حمایتی هیچ قوم وقبیله‌ای نبودند ولذا از کلیه حقوق اجتماعی و سیاسی محروم میشدند وبه دلیل وضعیت موجود حاکم سیاسی دوران جاهلی ونیز ناتوانیهای گوناگون این افراد، امکان پی ریزی جامعه‌ای مستقل فراهم نبود.

رسول اکرم (ص)‌با عقل رشید و وجدان سلیم دریافته بود که افراد بشر در اصل طینت ومواهب فطری، نظیر یکدیگرند وهمه آنان دارای روح واراده وعواطف و احساسات انسانی هستند وتفاوت در نژاد ورنگ وزبان وزاد وبوم و... منشاء تبعیض در حقوق نمیتواند باشد، پس چرا بعضی از افراد بشر، بعضی دیگر را به بردگی بگیرند وعلاوه بر سلب آزادی، آنها را ازتمام حقوق بشری نیز محروم بدارند؟

او نیک میدانست که زدودن یک فکر هزاران ساله که در دماغ هر دو دسته (اربابان وبردگان ) رسوخ کرده است، جز از راه ایجاد تحول در طرز فکر جامعه میسر نمیگردد وبا وضع یک ماده قانونی بدون ضمانت اجرا از داخل نفس مالک ومملوک، یک نظام طبقاتی ریشه دار را نمیتوان از میان برداشت، بردگان نیز به حکم عادت ومرور زمان نیروی اراده‌شان از کار افتاده وقدرت استقلال و تصرف را از دست داده بودند وآزادگی وآزاد زیستن در وجودشان کاملا تخدیر شده وباورشان شده بود که حق حیاتشان در همین وضع مرگ آساست. پس باید این شکل اجتماعی را بتدریج وبا پیشرفت رشد جامعه واتخاذ تدابیر حکیمانه حل نمود.ابتدا به هر مناسبتی به گوش هر دو طبقه فرامیخواند که: «‌اربابان وبردگان برادر یکدیگراند وهمه آنها از یک نژاد هستند ومنشاء‌اصلی همگی ازهمین خاک است وسفید پوستان را برسیاه پوستان هیچ گونه مزیت طبیعی نیست وبدترین مردم نزدخدا هماناآدم فروشانند.بردگان برادران شمایند که زیردست شما واقع شده‌اند ودارای حقوق هستند.شما باید از هرنوع غذا که میخورید، به آنها بخورانید واز هر آنچه که به تن خودتان میپوشید به آنها بپوشانید وبه کار طاقت فرسا وادارشان نکنید ودر کارها خودتان هم به آنها کمک نمایید..».[25] ونیز میفرماید: « هرگاه آنها را صدا میزنید، ادب را رعایت کنید ونگویید (بنده من ) یا (کنیز من) مردان همه شمابندگان خدایند وهمه زنان کنیزان خدایند ومالک همگی اوست، بلکه بگویید (پسرک من ) یا (جوانک من).» [26]

پیامبر، زیدبن حارثه غلام خودراکه همسرش خدیجه به اوبخشیده بود، آزاد نمود و برای اینکه حقارت وزبونی را از فکر او بیرون کند، او را پسر خوانده خویش معرفی کرد و همین‌که زید به سن رشد وجوانی رسید به منظورلغو برتری نژادی که جامعه آن روزاهمیت میداد، دخترعمه خود زینب را به همسری او در آورد.[27]

در چنین شرایط بحرانی، مبارزه پیامبر اکرم (ص)‌با تبیعضها و قوم گراییها واز سویی، حمایت از محرومان، سبب جذب این گروه به اسلام وپیامبر (ص)‌ شد وبدین ترتیب گروه کثیری بر محور رسول خدا(ص)‌وحدت اجتماعی وسیاسی پدید آوردند.در واقع، محتوای فکری دعوت حضرت در اعلام اصالت تقوا وکرامت انسانی و نیز مقتضای عملکرد او، نقش یک ابزار پویا بر ای ایجاد وحدت اسلامیبوده است.

چنین اعلام حمایت وجانبداری از محرومان [باعث شد که] بتدریج قلمروآن گسترش یافت به گونه‌ای که توانست نیروهای گریزان وستمدیده را به مرکز واحد هدایت نماید ووحدت امت اسلامیرا نهادینه سازد.

ب ـ تحمل ومدارا

جریانهای تفرقه واختلاف درمدینه همواره آشکارا وپنهان درپی فرصت بودندکه بتوانند آب را گل آلود نمایند وبا ایجاداختلاف به مقصود باطل‌شان نایل گردند، پیامبر اکرم(ص)که ازدرایت سیاسی وخردمندی کامل برخوردار بودند، باتحمل ومدارا وحدت امت اسلامیرا حفظ وجلوی بروزهرگونه اختلاف ونفاق راگرفتند. برخورد پیامبر با منافقان که جبهه داخلی علیه آن حضرت راتشکیل داده بودند، [این بود که] برای حفظ وحدت جامعه، باآنان باتحمل ومدارا برخورمینمود.از این روآن حضرت بنابر مصالح جهان اسلام وامت اسلامیدر برخورد با عبدالله ابن ابیّ رئیس منافقان مدینه که خیانتهایش درمراحل گوناگون برای پیامبر(ص)‌ و امت اسلامیآشکار شده بود، اقدامینکرد. قرآن کریم با اشاره به جریان غزوه «بنی المصطلق» از زبان عبدالله بن ابیّ، میفرماید: «‌لَئِن رَّجَعنَا إلَى‌المَدِینَة‌ لَیُخرِجَنَّ الأعَزُّمِنهَا الأذَلَّ.»[28]

مسلمانان وصحابه پیامبر (ص) هنگامی که از توطئه عبد الله بن ابی خبردار شدند، از پیامبر (ص)‌اجازه خواستند تا او را به قتل برسانند، پیامبر (ص)‌برای حفظ وحدت امت اسلامیآن‌ها را از این کار بر حذرداشت[29] بلکه فرمود تا هنگامی که زنده است با او مانند یک دوست ورفیق رفتار میکنیم.[30]

مربع منافقی است که در هنگامی که از مزرعه‌اش در جنگ احد، به پیامبر اعظم (ص) جسارت نمود، یاران واصحاب رسول خدا (ص)‌میخواستند وی را بکشند ولی آن حضرت با کمال لطف ومدارا ازوی درگذشت وفرمود: «با این مرد لجوج کوردل کاری نداشته باشید.»[31]

پیامبر (ص)‌نه تنها در برابر منافقان تحمل ومدارا داشت بلکه در برابر مخالفان مثل یهود نیز با مدارا رفتار مینمود به گونه‌ای که رفتار شایسته آن حضرت موجب جذب آنان به اسلام میشده است.

بنابراین پیامبراکرم باتحمل ومداراوباچشم پوشی وگذشت ازامور ومسایل شخصی به‌خاطر مصالح امت اسلامی،وحدت جامعه اسلامیرابنیان نهادکه سر انجام آن حضرت توانستند اقتدار وعزت برای مسلمانان عصرش به ارمغان بیاورد.

عبدالغفورآخوندنعمانی ترکمن، روحانی وعالم بزرگ اهل سنت پس ازتبیین وضعیت مسلمانان صدر اسلام ووضعیت اسفبارکنونی مسلمانان، حالات آنها رادرشعری چنین شرح میدهد:

مامسلمانان چه نیکوروزگاری داشتیم
چون گل وبلبل انیس و مونس ودمسازهم
سوزن ومژگان مهیا تا که بیرون آوریم
پرچم دین مبین، بردیم تا دیوارچین
امپراطوران عالم، مرتعش ازبیم ما
این چنین بودیم تا بودیم با هم متحد
این چنین بودیم تا بودیم با هم راستگوی
درمیان ما در آمد، ‌عاقبت دست نفاق

راستی خوش عزت و خوش اعتباری داشتیم
درگلستان وفا، خوش برگ وباری داشتیم
گر به پا از گردش ایام، خاری داشتیم
چون که عزم آهنین واستواری داشتیم
چون رشادت‌های بی حد وشماری داشتیم
از نفاق واز تفرق تا فراری داشتیم
از دروغ و از تصنّع ننگ وعاری داشتیم
رفت ازآن برباد، هر عزّو وقاری داشتیم.

راه‌کارهای وحدت امت اسلامیدرعصر حاضر

وحدت جوهره قوام، پایداری وحیات هستی است وپیامبران، سفیران وحدت اسلامیمی‌باشند. به گفته اقبال لاهوری:

برگ وساز کائنات از وحدت است اندر این عالم حیات از وحدت است.

پیامبر اعظم (ص)‌پیامبر وحدت ورسول رحمت است «‌وجعلنی رسول الرحمة ورسول الملاحم»[32] ندای وحدت طلبانه او، فریاد وحدت طلبانه تمامیانبیای الهی است واین آهنگ شیرین در حلقوم مبارک او به کمال نهایی خود میرسد. به گفته مولوی:

نام احمد نام جمله انبیاء است چونکه صد آمد نود هم پیش ما است.

بدون تردید امت اسلامیبه‌عنوان امت محمد (ص)، گسترش دعوت او را تا توسعه امت واحده الهی در پهنه گیتی به دوش دارند؛ زیرا «‌کنتم خیر امة اخرجت للناس...»[33] وهمانانند که برگزیدگان خدایند وغیر آنان، زیان کاران. زیرا: «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهوفی الاخرة من الخاسرین[34]

باتوجه به راه‌کارهای ارایه شده درسیره نبوی برای رسیدن به وحدت امت اسلامیدرزمانه وعصرکنونی، راه‌های عملی ذیل نیز پیشنهاد میشود:

1ـ مراجعه به قرآن، سنت و سیره نبوی وعترت رسول خدا(ص) که همواره به مسلمانان وحدت وهم‌بستگی را تاکید کرده‌اند.

2ـ تحمل نظرات مخالف ومدارا با پیروان مذاهب [دیگر].

3ـ دوری از تعصبات خشک گوناگون ملی، ‌قومیونژادی.

4ـ آشنایی شیعه وسنی از آراء ونظریات علمییکدیگر با مطالعه کتاب‌های مربوط به یکدیگر.

5ـ تعامل اندیشمندان فرقههای گوناگون اسلامیوگفت‌وگوهای علمیجهت رفع سوءتفاهمها.

6ـ آشنایی با توطئههای دشمن برای ایجاد اختلاف.

7ـ احترام به مقدسات یکدیگر.

8ـ دوری از تهمت وافترا نسبت به یکدیگر.

9ـ کنترل افراد تندرو که موجب نفاق وتفرقه میگردند.

10ـ تقویت نقطههای مشترک.

11ـ ایجاد مراکز آموزشی ـ پژوهشی مشترک، جهت آشنایی با آراء‌یکدیگر.

12ـ ایجاد رسانههای پیام رسانی مشترک، برای تقویت روح وحدت طلبی، پیام رسانی سالم و...

نتیجه

وحدت امت اسلامی، از اصول مورد تأکید پیامبر اعظم (ص)‌بوده است.از منظر آن حضرت اقتدار مسلمانان در پرتو وحدت میباشد. وحدت امت اسلامیاز راهبردهای بنیادین واساسی اقتدار امت اسلامیدر تمام اعصار وقرون است؛ پیامبرخاتم(ص) برای تحقق بخشیدن وحدت اسلامیدر میان جامعة آن زمان، تلاشهای فراوان نموده‌اند، به گونه‌ای که اقتدار وعزت نوپای جامعة اسلامیعصر رسالت، برآیند وحدت وراه‌کارهای ارایه شده ازسوی پیامبر اعظم (ص)بوده است.

از آن جایی که پیامبر اعظم (ص) ‌اسوة کامل زندگی است، الگو قرار دادن سیرة آن حضرت، کارآمدترین راه‌کارها را برای مسلمانان امروز در جهت تحقق وحدت اسلامیارایه مینماید.

پیامبر (ص) در آغاز ورودش به مدینه، قراردادی دایر بر وحدت مهاجر وانصار نوشت و اوس وخزرج نیز آن را امضاء کردند ؛ پیامبر (ص)‌آیین وثروت آنها را طی شرایطی محترم شمرد.البته اوسیان وخزرجیان صدوبیست سال با هم جنگ کرده ودشمنان خونی همدیگر بودند، پیامبر(ص)‌تمام این مشکلات را خردمندانه حل نمود و روزی در یک انجمن عمومیمیان آنان پیمان برادری دینی بست ودوتن دو تن آنها را در راه خدا برادر دینی ساخت، به گونه‌ای که کار برادری بدانجا کشید که هر مسلمان برادر مسلمان خود را بر خویشتن مقدم میداشت.

پیامبر اعظم(ص)‌برای تحقق بخشیدن وحدت امت اسلامی، پس از فتح مکه در مسجد الحرام، رسماً دستور دینی صادر کرد واعلان نمود که مسلمانان برادر همدیگرند ومانند ید واحدند.با نفی قوم گرایی وملی گرایی در جهت تحقق وحدت اسلامیکوشش فراوان نمودند و از موقعیت مکانی وزمانی ایام حج ومکه مکرمه، برای تحقق وحدت اسلامی، بهره برداری شایسته نمودند.

استراتژی حمایت از محرومان وبیچارگان نیز از راه‌کارهای اساسی پیامبر (ص)‌در جهت تحقق وحدت اسلامیبوده است که با اعلام حمایت از قشر محروم وستمدیده، آنان را به مرکز واحدی هدایت نمودند تا وحدت اسلامیرا تحقق بخشد.تحمل ومدارای حضرت نیز در جهت وحدت اسلامیبوده است.


چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 8:23 عصر

اشاره :

 

تأسی به سیره طیبه پیامبر اعظم (ص) موجب نزول برکات و سبب فلاح و نجات است . آنگونه که در کلام امیر مؤمنان علی (ع) است که : « فتأس بنبیک الاطیب الاطهر ـ صلی اله علیه و آله ـ فان فیه اسوه لمن تأسی و عزا لمن تعزی و أحب العباد الی الله المتأسی بنبیه و المقتص لاثره » .

پیروی کن از پیامبرت که پاک و پاکیزه تر از همه مخلوقات خدا بود . برای هر کس که بخواهد پیروی ( از کمالات ) نماید ، در آن وجود مقدس ، عالیترین کمال برای تبعیت است  و بهترین نسبت برای هر کسی که انتساب به او را خواهد و محبوبترین بندگان در نزد خدا کسی است که از پیامبرش تبعیت کند و دنبال کار او را بگیرد . (1)

از جمله صفات و خصایل وجودی پیامبر اعظم اسلام ، درس صبر و استقامت است . در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که « فان الله عزوجل بعث محمدا (ص) فامره بالصبر و الرفق » . خداوند ، حضرت محمد (ص) را مبعوث و او را امر به صبر و مدارا نمود . (2)

روز هائی بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است ؛ دشمنانی که برای نابودی او کمر بسته بودند تا آنجا که خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند . در کنار آن حضرت ، یاران و پیروان اندکش نیز انواع و اقسام شکنجه ها را متحمل می شدند .

دوران رسالت آن حضرت ، ترسیم کننده صفحه جدید و تابناکی فرا روی همه بشریت است . ایشان توانستند خرافات و تعصبات جاهلی را ریشه کن نموده و ندای توحید را در اکناف عالم طنین افکن ساخته و انسان ها را از ظلمات به سوی نور هدایت کرده و تمدن عظیم اسلامی را تأسیس نمایند ، که این مهم جز با صبر و استقامت میسر نگردید . آیات مبارک قرآن شاهدی صادق بر این مدعا است که رسول گرامی اسلام را به صبر و استقامت امر نموده است . از جمله آیه شریفه « فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل » می باشد . ( هود / 112 )

عارف نامدار و نادره زمان حضرت امام خمینی(ره) که خود احیاگر اسلام ناب محمدی (ص) در عصر جاهلیت مدرن است ، درباره این دو صفت مستجمع در وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) ، یعنی « صبر » و « استقامت » می فرمایند : « نفس که دارای ثبات باشد ، از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوار ها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد و شاید آیه شریفه « فاستقم کما امرت و من تاب معک » (احقاف / 35 ) اشارت به این مقام نخست باشد و البته تحصیل چنین روحی در جامعه از مهمترین امور است و در عین حال از مشکل ترین کار ها است و از این جهت در روایت است که رسول اکرم (ص) فرمود : « سوره هود مرا پیر کرد برای این آیه » (3) این آیه با آن که در سوره شوری نیز هست ، اختصاص به سوره هود شاید برای ذیل آن باشد که می فرماید : « و من تاب معک » ؛ در سوره شوری این ذیل را ندارد و از این جهت که تحصیل استقامت در امت ، امری است مشکل و سخت ، آیه این سوره را ذکر فرمود . » (4)

حضرت امام همچنین درباره لزوم تأسی به پیامبر اکرم (ص) می فرمایند : « آن سختی هایی که به خود پیغمبر اسلام گذشته است آن وقتی که در مکه بودند و همان وقتی که در مدینه بوده اند ، اگر کسی تاریخ ایشان را ببیند ، می بیند که ایشان یک روز می شود گفت خوش نداشته است ـ البته خوش به اعتبار نظر های مادی ـ و هر روزشان اشتغال به اموری داشته اند و برای ایشان زحمت مهیا می کردند . آن وقت که در مکه بودند آن بساطی که قریش سر ایشان آوردند ، آن قدر اهانت ، آن قدر اذیت که نتوانستند ایشان بمانند در خود مکه و آنها هم ایشان را حصر اقتصادی کردند ، نمی گذاشتند چیزی به ایشان برسد . گاهی اینها با یک زحمت هایی (ثروت) گیر می آوردند ، مثل خدیجه که یک ثروتمندی بود و به پای پیامبر ریخت ، آنجا رسید که می گویند (هنگام محاصره در شعب ابیطالب) پوست خرما را می مکیده است که یک قوتی بگیرد . ما باید فکر کنیم که پیغمبر چه کرده است برای چی این کار ها را می کرده است . یک بشر است . اما می بینید وظیفه دارد یعنی بشری است که خدا برای او وظیفه تعیین کرده است . » (5)

در حدیثی از رسول خدا صلوات الله علیه روایت شده است که فرمودند : « ما اوذی نبی مثل ما اوذیت » (6) و نیز فرمودند : « ما اوذی أحد مثل ما اوذیت فی الله » یعنی هیچ پیامبری و هیچ کسی همانند من در راه خدا دچار سختی نگشت . (7)

رسول گرامی اسلام همان طور که در قرآن کریم به آن اشاره شده « رحمه للعالمین » ( انبیاء / 107 ) است . بر همین اساس آن حضرت همواره در پی هدایت بندگان و مردمان بوده است و از اینکه انسان ها و افرادی در اثر جهل و نادانی به سوی راه شقاوت و گمراهی می روند بسیار غمگین و ناراحت می شدند تا بدانجا که خداوند به آن حضرت می فرماید « لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین = گوئی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی آوردند » . ( شعراء /3)

وقتی در جنگ احد ، دندان های حضرت را شکستند و چهره آن حضرت خون آلود شد و پیشانی‌اش شکاف برداشت ، این صحنه بر بسیاری از اصحاب آن حضرت گران آمد، طوری که برخی عرض کردند ای رسول خدا نفرینشان کن تا به لعنت الهی دچار شوند اما آن حضرت در پاسخ آنها فرمود : من برانگیخته نشده ام تا انسان ها را لعنت کنم ، بلکه من مبعوث شده ام تا آنها را به سوی خدا دعوت کنم ، آنان را به سوی رحمت رهنمون گردانم ، برای آنان رحمت باشم نه لعنت ، خدایا این قوم مرا هدایت فرما ، زیرا که آنها نمی فهمند. (8)

سوء استفاده منافقان از دلسوزی پیامبر (ص)

مطلب بعدی که بسیار با اهمیت است اینکه شدت دلسوزی و رأفت پیامبر اکرم (ص) که توصیف ناپذیر می باشد ، دست آویزی برای منافقان شده بود که در قرآن مجید به این جریان اشاره شده است .

علامه شهید مرتضی مطهری (ره ) در این باره می گوید: « پیغمبر اکرم در عین اینکه استقامت فوق العاده داشت و وقتی که تصمیم می گرفت هرگز منصرف نمی شد ، در مسایل جزئی خیلی نرمش نشان می داد ، هر کسی که می آمد یک چیزی می گفت حرفش را گوش می کرد و چنان با مهربانی گوش می کرد که او راضی بر می گشت و می رفت . بعضی خیال می کردند که واقعا پیغمبر به حرف همه گوش می کند. « یقولون هو اذن » گفتند ما که رفتیم حرفمان را به پیغمبر گفتیم ، بعد مخالفین ما هم رفتند حرفشان را به پیغمبر گفتند ، حرف ما را گوش می کند ، حرف آنها را هم گوش می کند ؛ این که فقط گوش است . سر تا پا گوش است « قل اذن خیرلکم » ( توبه / 61 ) بگو ولی گوش خوبی است برای شما « یومن بالله و یومن بالمومنین » به خدا ایمان دارد و به نفع مومنین تصدیق می کند ؛ « ومن بالمومنین » یعنی اگر چیزی را تصدیق می کند به خاطر مصلحت مومنین است ، نه واقعا آن حرف را قبول دارد ؛ یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی کند ، نه این است که آن را قبول دارد و رد نمی کند ، او یک تصدیق می کند ، همان تصدیق به نفع شماست . شما خیال کرده اید پیغمبر هر که هر چه گفت حرفش را قبول می کند ، اینجور نیست . (9)

نکته ای که ذکر آن در اینجا ضروری می نماید این است که در عین حال که پیامبر اعظم بسیار رئوف و عطوف بودند اما شجاع‌ترین افراد نیز بودند . موسی بن عمران آن پیغمبر جلیل القدر ، چون مأمور شد که به جانب فرعون برود ، اظهار ضعف و ناتوانی کرد و گفت : می ترسم که مرا بکشند . پس برادر مرا با من روانه کن تا پشتیبان من باشد و پشت مرا با او محکم بگردان ( طه /48 ) ولی پیامبر(ص) چون مأمور به رسالت شد اظهار وحشت و ضعف ننمود و با صبر و استقامت در مقابل تمام دشمنی ها مقاومت نمودند و امر رسالت را به پیش بردند .

در سال های اولیه بعثت ، مشرکان از ابوطالب عموی پیامبر خواستند تا از آن حضرت بخواهد که خدایان و بت های آنها را دشنام نگوید و پدران آنها را گمراه نخواند و تهدید کردند که در غیر این صورت با تو خواهیم جنگید . اما پیامبر اسلام پس از شنیدن پیغام آنان فرمودند : ای عمو، به خداوند سوگند ، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند تا به ازای آن این امر را رها کنم از آن دست نخواهم کشید تا زمانی که خداوند اراده خود را چیره سازد یا در این راه کشته شوم . » (10)

امام صادق (ع) در توصیف شجاعت پیامبر(ص) در جریان جنگ احد می فرماید : چون خالد بن ولید از پشت سر مسلمین حمله ور شد و اصحاب عبدالله بن جبیر مرکز را رها کرده بودند ، مشرکان فراری ، پرچم افراشته خویش را دیده و به سوی آ ن برگشتند . خالد مشغول کشتن مسلمانان شد و اصحاب پیغمبر فرار کرده و بالای کوه رفتند و متفرق شدند . پیغمبر چون فرار اصحاب خود را مشاهده نمود ، کلاه خود را از سر مبارک خویش برداشت و فرمودند : به سوی من بیائید که من پیغمبر خدا هستم به کجا فرار می کنید ؟ آیا از خدا و پیغمبر او فرار می کنید . (11)

در آن لحظات دشوار نبرد و در عرصه کارزار ، جز عده اندکی از زنان و مردان انصار که همراه علی بن ابیطالب امیر مومنان به دفاع از جان مقدس پیامبر اعظم می پرداختند ، کس دیگری نبود .

توصیف شجاعت پیامبر (ص) از زبان علی (ع)

حضرت علی (ع) درباره شجاعت پیامبر(ص) می فرماید : « هنگامی که خطر شدید می گشت ، ما رسول خدا (ص) را سپر می گرفتیم ( با پناه بردن به او خود را حفظ می کردیم ) هیچ یک از ما نزدیکتر از او به دشمن نبود . » (12)

کفار و مشرکان که از استقامت پیامبر اعظم به ستوه آمده بودند به زعم باطل خود به دنبال به سازش کشاندن ایشان برآمدند ، ولی این خیالی باطل بیش نبود ، چه این که در طول دوران رسالت ، مشرکان نتوانستند هیچگونه نقطه ضعفی از آن حضرت بگیرند .

خداوند در آیات نهم و دهم سوره قلم به پیامبر می فرماید : « و دوا لو تدهن فیدهنون » این تکذیب گران حق ، دوست دارند که تو با آنها سازش نمایی و با نزدیک شدن به دین آنان ، روی خوش به ایشان نشان دهی ، آنها هم با نزدیک شدن به دین تو روی خوش به تو نشان دهند ، آنها دعوت به سازش می کنند اما تو هرگز با آنها سازش مکن و درباره حق مدارا روا مدار . (13)

چنان که نقل شده است که کفار به رسول خدا پیشنهاد کردند که از تعرض به خدایان آنها کوتاه بیاید و آنها نیز متقابلا متعرض پروردگار او نشوند . در سال های اولیه بعثت که اسلام نوپا بود و مسلمانان  در اقلیت بسر می بردند و در معرض هر نوع تهدید و خطری بودند ، مشرکان که همه راه ها را بر روی خود بسته می دیدند ، مسلمانان را در شعب ابی طالب مورد محاصره اقتصادی قرار دادند .

سران قریش عهدنامه ای به خط منصور بن عکرمه و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان کردند و سوگند یاد نمودند که ملت قریش تا دم مرگ طبق موارد زیر رفتار کنند :

1ـ هر گونه خرید و فروش با هواداران محمد (ص) تحریم شود .

2ـ ارتباط و معاشرت مسلمانان با آنان اکیدا ممنوع گردد .

3ـ کسی حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشویی برقرار کند .

4ـ در تمام پیشامد ها باید از مخالفان « محمد » طرفداری کرد .

این محاصره سه سال تمام طول کشید . فشار و سختگیری به حد عجیبی رسید . ناله جگر سوز فرزندان « بنی هاشم » به گوش سنگدلان « مکه » می رسید ، ولی در دل آنها چندان تأثیر نمی کرد .

جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می کردند . گاهی یک دانه خرما را دو نیم می کردند . در تمام این سه سال فقط در ماه های حرام که امنیت کامل در سر تا سر شبه جزیره حکمفرما بود ، بنی هاشم از شعب  بیرون آمده و به داد و ستد مختصری اشتغال می ورزیدند ، سپس به داخل دره باز می گشتند .

سرانجام پیک وحی نازل شد و گزارش داد : موریانه تمام آن پیمان را که قریش نوشته و مهر کرده بودند ، خورده است . جز جمله نخست آن « بسمک اللهم » که بر جای خود باقی است و بدین وسیله عهدنامه قریش نقض شد . (14)

پیامبر اعظم در عین حال که در راه ابلاغ رسالت صبر و استقامت می نمودند ، اصحاب خویش را نیز به پایداری در راه اجرای فرامین الهی امر می فرمودند . از جمله در کلامی به ابوذر غفاری فرمودند : « لا تخف فی الله لومه لائم » (15)  ای اباذر در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای به خود بیم و هراس راه مده .

صلح حدیبیه جلوه صبر پیامبر (ص)

یکی از ثمرات و جلوه های صبر و استقامت پیامبر اعظم در جریان صلح حدیبیه است که در آیات قرآن در سوره فتح از آن به « فتح مبین » یاد شده است .

در ذی‌القعده سال ششم هجری پیغمبر با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای عمره روانه مکه شد . قریش چون از قصد پیامبر(ص) آگاه شدند برای ممانعت وی آماده گردیدند . نخست خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه باز دارند . پیغمبر در جایی که حدیبیه نام دارد و آغاز سرزمین های حرام است فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده ایم نه برای جنگ ، قریش نپذیرفتند . سرانجام مصالحه نامه ای میان پیامبر و مردم مکه امضا شد که به موجب بخشی از مفاد آن ، برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود .

در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند ، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می روند و شهر را برای مسلمانان خالی خواهند گذاشت تا زیارت کنند .

بعضی از یاران پیغمبر چون نمی توانستند عمق این پیمان نامه و عواقب آن را دریابند بر آشفتند و آن را برای خود شکست دانستند . اما در حقیقت امضای این پیمان پیروزی بزرگی برای مسلمانان بود ، زیرا مشرکان مکه تا آن روز پیامبر و پیروانش را به حساب نمی آوردند و می خواستند آنان را از زمین بردارند ، حالا علاوه بر این که او را به رسمیت می شناختند ، همانند همتا و طرف مقابل معامله می کردند . سرانجام با نقض یکی از مواد پیمان نامه از جانب قریش ، پیامبر اکرم در ماه رمضان سال هشتم هجرت ، با ده هزار نفر راهی مکه شدند و در پی آن شهر مکه بدون هیچ خونریزی فتح گردید . (16)

اگر چه مسلمانان در ظاهر از جهت کمی در نسبت با جبهه کفار ، در اقلیت بودند اما در اثر صبر و استقامت خود از جهت کیفی توانی مضاعف و دو برابر یافته بودند. آنچنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : « فان یکن منکم مائه صابه یغلبوا مائتین و أن یکن الف یغلبوا الفین باذن الله » . هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یک هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد . ( انفال / 66 )


<   <<   6   7   8   9   10      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ