چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:4 عصر
سـپـس مـى افـزایـد: آن زن علاوه بر این که با تو مجادله داشت ;? ((به خداوندشکایت مى کرد)) و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود (وتشتکى الى اللّه ).
((ایـن در حـالـى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن ) را (در حل مشکلش ) مى شنید)) (واللّه یسمع تحاورکما).
((و خداوند شنوا و بیناست )) (ان اللّه سمیع بصیر).
آرى ! خـداوند, آگاه از همه ((مسموعات )) و ((مبصرات )) است , بى آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد, او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز رامى بیند و هر سخنى را مى شنود.
(آیـه )ـ سـپـس بـه سـراغ بیان حکم ظهار مى رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جـمـلـه هـاى کوتاه و قاطع درهم مى کوبد, مى فرماید: ((کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظـهـار مـى کـنند (و مى گویند: انت على کظهر امى ;? تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنان هـرگـز مـادرانـشان نیستند, مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده اند))! (الذین یظاهرون منکم من نسائهم مـاهن امهاتهم ان امهاتهم الا اللا ئى ولدنهم ).
مـادر و فـرزنـد بـودن چـیزى نیست که با سخن درست شود, یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود.
و بـه دنبال آن مى افزاید: ((آنها سخنى زشت و باطل مى گویند)) (وانهم لیقولون منکرا من القول وزورا).
مـطـابق این آیه ((ظهار)) عملى است حرام و منکر, ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شـامـل نـمـى شود, و از لحظه نزول حاکمیت دارد, در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (وان اللّه لعفو غفور) هم مى بخشد و هم مى پوشاند.
بـنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نبایدنگران باشد, خداوند او را مى بخشد.
اما به هر حال مساله کفاره به قوت خود باقى است .
(آیه )ـ ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کـفـاره نـسـبتا سنگینى براى آن قرارداده تا از تکرار آن جلوگیرى کند, مى فرماید: ((کسانى که هـمـسران خود را ظهار مى کنند, سپس از گفته خود بازمى گردند, باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد کنند)) (والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا).
سپس مى افزاید: ((این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید)) (ذلکم توعظون به ).
گـمـان نـکـنید که چنین کفاره اى در مقابل ((ظهار)) کفاره سنگین و نامتعادلى است , زیرا این سـبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست , تا بتوانید خود را دربرابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولا تمام کفارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد, و اى بسا کفاره هائى که جنبه مالى دارد تاثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است .
و از آنـجـا که ممکن است بعضى با بهانه هائى شانه از زیربار کفاره خالى کنندوبدون این که کفاره دهند با همسر خود بعد از ((ظهار)) آمیزش جنسى داشته باشند,در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند بـه آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر) هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفاره و هم از نیات شما!.
(آیـه )ـ و نـیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیرنیست , همان گونه که در شـان نـزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده اى براى ایـن کـار پـیـدا نشود ـهمان گونه که در عصر ماچنین است ـ لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایـجـاب مـى کند که در مرحله بعدجانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه موردبحث مى فرماید:.
((و کـسـى کـه توانائى (آزادکردن برده اى ) نداشته باشد دوماه پیاپى قبل ازآمیزش روزه بگیرد)) (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا).
ایـن کـفـاره نـیـز اثـر عـمیق بازدارنده اى دارد, به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى تواند جلو تکرار این گونه اعمال رادرآینده بگیرد.
البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى درپى انجام شود, و بسیارى ازفقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده اند, ولى در روایات ائمه اهل بیت (ع ) آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى درپى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است .
و از آنـجـا کـه بـسـیـارى از مـردم نیز قادر به انجام کفاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند, جـانـشـین دیگرى براى آن ذکر کرده , مى فرماید: ((و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند)) (فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا).
ظاهر ((اطعام )) این است که به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود,اما در روایات اسلامى در یک ((مد)) طعام (حدود 750 گرم ) تعیین شده است .
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفارات اشاره کرده , مى افزاید:((این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (ذلک لتؤمنوا باللّه ورسوله ).
آرى ! جـبـران گـنـاهـان بـه وسیله کفارات پایه هاى ایمان را محکم مى کند, وانسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى سازد!.
و در پـایان آیه براى این که همه مسلمانان این مساله را یک امر جدى تلقى کنند مى گوید: ((اینها مـرزهـاى الـهـى اسـت , و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند))(وتلک حدوداللّه وللکافرین عذاب الیم ).
قوانین الهى را از این رو ((حدود الهى )) مى گویند که عبور از آن مجاز نیست .
#چـنانکه دیدیم اسلام ((ظهار)) را به شدت محکوم کرده , بنابراین هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند, همسرش مى تواند با مراجعه به حاکم شرع او راموظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جـدا شود و یا به زندگى زناشوئى بازگردد, اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفاره بدهد.
(آیه )ـ.
نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند خوار وذلیل شدند آن گونه که پـیـشـیـنـیـان آنها خوار و ذلیل شدند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم ).
سپس مى افزاید: ((ما آیات روشنى نازل کردیم )) (وقد انزلنا آیات بینات ).
بـنـابراین , به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است , و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند.
نـه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلکه ;? ((براى کافران عذاب خوارکننده اى (در قیامت ) است )) (وللکافرین عذاب مهین ).
بـه هـرحـال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر(ص ) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پـیوست , و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت وشکست روبرو شدند, و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت .
(آیـه )ـ این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى گوید:((در آن روز که خداوند هـمـه آنـهـا را بـرمـى انگیزد و از اعمالى که انجام دادند باخبرمى سازد)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبئهم بما عملوا).
((اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند))((احصیه اللّه ونسوه ).
و ایـن خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى شوند.
و در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است )) (واللّه على کل شى شهید).
آرى ;? حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى کند که نه فقط اعمال , بـلـکـه نـیـات و عقاید ما را شمارش کند و در آن روز بزرگ که ((یوم البروز)) است همه را بازگو فرماید.
(آیـه )ـ سـپس براى تاکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مساله ((نـجـوى )) (گـفـتگوهاى درگوشى ) مى کشد, مى فرماید: ((آیانمى دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى داند)) (الم تر ان اللّه یعلم مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
سـپس مى افزاید: ((هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندچهارمین آنهاست , و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندششمین آنهاست )) (مـا یکون من نجوى ثلثة الا هو رابعهم ولا خمسة الا هوسادسهم ).
((و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن , مگر این که او همراه آنهاست هرجا که باشند))(ولا ادنى من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این مـا کانوا).
((سـپـس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا که خداوند به هرچیزى داناست )) (ثم ینبئهم بمـا عملوا یوم القیمة ان اللّه بکل شى علیم ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از هـمـه چیز آگاه است , وگرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگزتوصیف به اعداد مى شود, بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.
آیـه ـ شـان نـزول : در مورد این آیه دو شان نزول نقل شده که هرکدام مربوطبه یک قسمت از آیه است .
نـخست این که : جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى کردند و گاه با چـشـمهاى خود اشاره هاى ناراحت کننده اى به مؤمنان داشتند, و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى شد, هنگامى که این کار را تکرارکردند مؤمنان شکایت به رسول خدا(ص ) نمودند, پیامبر(ص ) دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند, اما آنها گوش ندادند, باز هم تکرار کردند,آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
هـمـچـنـین نقل شده که : گروهى از یهود خدمت پیامبر(ص ) آمدند و به جاى ((السلا م علیک )) گفتند: ((السام علیک یا اباالقاسم )) (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد, است ).
پیامبر(ص ) در جواب آنها فرمود: ((وعلیکم ;? همین بر شما باد)).
عـایـشه مى گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم : ((علیکم السام ولعنکم اللّه وغضب علیکم ;? مرگ بر شما, خدا لعنت کند شما را, و غضب کند))!.
پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم : مگر نمى شنوى مى گویند: ((مرگ بر تو))!.
فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب ((علیکم )) گفتم !.
اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى آیندتحیتى مى گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است .
تفسیر:.
نخست مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [ سخنان درگوشى ] نهى شدند سپس به کارى کـه از آن نهى شده بودند باز مى گردند, و براى انجام گناه وتعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند)) (الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه ویتناجون بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول ).
از ایـن تـعـبـیر به خوبى استفاده مى شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى کند.
در ادامـه ایـن سـخـن بـه یـکـى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده ,مى فرماید: ((و هـنگامى که نزد تو مى آیند تو را تحیتى (و خوشامدى ) مى گویند که خدا به تو نگفته است )) (واذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به اللّه ).
مـنـظـور از ((تـحـیـت الـهى )) در این آیه همان جمله ((السلا م علیک )), یا ((سلا م اللّه علیک )) مـى بـاشـد کـه شـبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنهاکرارا آمده است : از جـمـلـه در آیـه 181 سـوره صـافـات مـى خوانیم : ((وسلا م على المرسلین ;? سلام بر تمام رسولان پروردگار)).
سـپـس مـى افـزایـد: آنـها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى شوند, بلکه آن چنان از باده غرور سـرمـست هستند که ;? ((در دل مى گویند: (اگر اعمال ما بد است پس ) چرا خداوند ما را به خاطر گفته هایمان عذاب نمى کند))؟! (ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا اللّه بما نقول ).
بـه ایـن تـرتـیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر(ص ) ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى گوید: ((جهنم براى آنان کافى است (و نیازى بـه مـجـازات دیـگر نیست , همان جهنمى که به زودى ) وارد آن مى شوند و چه بدفرجامى است )) (حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى کند.
(آیه )ـ و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوامى پرداختند در این آیه روى سـخـن را بـه آنـهـا کـرده , و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که نجوا مى کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسـول (خـدا) نـجـوا نـکنید, (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کـنید)) (یا ایها الذین آمنوا اذاتتنـاجیتم فلا تناجوا بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول وتناجوا بالبر والتقوى ).
((و از خدائى که همگى نزد او جمع مى شوید بپرهیزید)) (واتقوااللّه الذى الیه تحشرون ).
از ایـن تـعـبـیـر بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد,سؤظنى برنیانگیزد, تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیهاباشد مجاز است .
(آیه )ـ لذا در این آیه مى افزاید: ((نجوا تنها از سوى شیطان است )) (انماالنجوى من الشیطان ).
((مى خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد)) (لیحزن الذین آمنوا).
((ولـى (بـایـد بـدانـند که شیطان ) نمى تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جزبه فرمان خدا)) (ولیس بضارهم شیئا الا باذن اللّه ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تاثیرش به فرمان خداست .
((پـس مـؤمـنـان بـاید تنها بر خدا توکل کنند)) و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیراو دل ننهند (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون ).
بـدین ترتیب ((نجوا)) گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت وآزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است .
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى گیرد, و این در صورتى است که مساله سرى لازمى درمیان بـاشـد کـه افـشـاى آن خـطرناک , و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است .
و گـاه مـتـصف به استحباب مى شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود, و همچنین حکم کراهت و اباحه .
ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده اى نیست , و برخلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى اعتنائى یا بى اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى شود.
آیـه ـ شـان نـزول : نـقـل کـرده اند که : پیامبر(ص ) در یکى از روزهاى جمعه در((صفه )) (سکوى بـزرگـى کـه در کـنـار مسجد پیامبر(ص ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بـودند, و جا تنگ بود, پیامبر(ص ) عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فـراوان مـى کـرد, در ایـن هـنـگام گروهى از بدریون وارد شدند, در حالى که دیگران قبل از آنها اطـراف پـیـامـبـر(ص ) را پـر کـرده بـودنـد,هنگامى که مقابل پیامبر(ص ) رسیدند سلام کردند, پـیـامبر(ص ) پاسخ فرمود;? سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند, آنها روى پاى خود ایستاده بودند, ومنتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد!.
ایـن امـر بر پیامبر(ص ) سخت آمد, رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فـلان و فـلانـى بـرخـیـزید, چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود).
ولـى ایـن مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد, منافقان گفتند:پیامبر(ص ) رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:.
احترام به پیش کسوتان در مجالس .
در تـعـقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس , ومحدود ساختن آن به موارد معین آمده , در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس رابازگو کرده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده ایـد! هـنـگامى که به شما گفته شود:مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید)) (یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا).
که اگر چنین کنید: ((خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى بخشد)) و دراین جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى دهد (یفسح اللّه لکم ).
و از آنـجـا کـه گـاهـى مجلس آن چنان مملوست که بدون برخاستن بعضى جابراى دیگران پیدا نـمـى شود, و یا اگر جائى پیدا مى شود مناسب حال آنها نیست درادامه آیه مى افزاید: ((و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید)) (واذا قیل انشزوافانشزوا).
نـه تعلل جوئید و نه به هنگامى که برمى خیزید ناراحت شوید, چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط, یا کهولت سن , و یااحترام خاصى که دارند, و یا جهات دیگر.
سـپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى افزاید: اگر چنین کنید((خداوند کسانى را کـه ایمان آورده اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى بخشد)) (یرفع اللّه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات ).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل برایمان و علم و آگاهى است , ونیز اشاره به این که اگر پـیـغـمـبر اکرم (ص ) به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است .
و از آنـجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى دهند,و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى , یا براى ریا و تظاهر, در پایان آیه مى افزاید:((و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد, دو چیز است :ایمان و علم .
آیـه ـ شـان نزول : نقل کرده اند: جمعى از اغنیا خدمت پیامبر(ص ) مى آمدندو با او نجوا مى کردند (ایـن کـار عـلاوه بـر این که وقت گرانبهاى پیغمبر(ص ) را مى گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیا بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن بـا پـیامبر(ص ) صدقه اى به مستمندان بپردازند, اغنیا وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند آیـه بـعـد نازل شد (و آنهارا ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد ـ ولى نجوادر مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:.
سپس مى افزاید: ((این براى شما بهتر و پاکیزه تر است )) (ذلک خیر لکم واطهر).
این صدقه هم براى متمکنان ((خیر)) بود, زیرا موجب ثوابى مى شد, و هم براى نیازمندان , چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى گشت .
و اما ((اطهر)) بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى شست , وقلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى .
ولـى از آنـجـا کـه اگـر وجـوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى داشت فقرا ازطرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر(ص ) به صورت نجوا محروم مى شدند, در ذیل آیه حکم صدقه را از این گـروه برداشته , مى فرماید: ((و اگرتوانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فان لم تجدوا فان اللّه غفوررحیم ).
و بـه این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود, و آنها که نداشتند بدون آن مى توانستند با پیامبر(ص ) نجوا کنند.
(آیـه )ـ جالب این که دستور فوق تاثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد وهمگى جز یک نفر از دادن صـدقـه و نـجـوا خـوددارى کردند, و او امیرمؤمنان على (ع )بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستوربفهمند و درس گیرند گرفتند.
لـذا آیـه مـوردبـحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: ((آیا ترسیدیدفقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید))؟! (اشفقتم ان تقدموابین یدى نجویکم صدقات ).
معلوم مى شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر(ع ) بیشتر است ,و نیز معلوم مى شود در ایـن نـجـواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى شد, وگرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نـجـوا صـدقه اى مى دادند و نجوا مى کردند,بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى توانستند با مبلغ کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى افزاید: ((اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت , نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید, و خداو پیامبرش را اطاعت نمایید, و (بدانید) خـداونـد از آنـچه انجام مى دهید باخبراست ))(فاذا لم تفعلوا وتاب اللّه علیکم فاقیموا الصلوة وآتوا الزکوة واطیعوا اللّه ورسوله واللّه خبیر بما تعملون ).
(آیه )ـ.
نـخـسـت مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که موردغضب خدا بودند ریختند))؟! (الم تر الى الذین تولوا قوما غضب اللّه علیهم ).
سپس مى افزاید: ((آنها نه از شما هستند و نه از آنان )) یهود (مـاهم منکم ولا منهم ).
نـه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند, و نه دوست صمیمى آنها, بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى کنند, و هر لمحه به شکلى در مى آیند.
بـاز در ادامه همین سخن مى افزاید: ((سوگند دروغ یاد مى کنند (که از شماهستند) در حالى که خودشان مى دانند)) دروغ مى گویند (ویحلفون على الکذب وهم یعلمون ).
ایـن راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفورخود به سوگندهاى دروغ پناه مى برند, در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست .
(آیـه )ـ بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده , مى فرماید:((خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است )) (اعداللّه لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است ;? ((چرا که آنها اعمال بدى انجام مى دادند)) (انهم سا مـا کانوا یعملون ).
(آیـه )ـ سـپـس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه هاى این منافقان مى گوید: ((آنها سوگندهاى خـود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند))(اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل اللّه ).
قسم یاد مى کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیرپوشش این قسم به انواع فـسـاد و خرابکارى و توطئه مشغولند, و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى گیرند.
و در پایان آیه مى افزاید: ((از این رو براى آنان عذاب خوارکننده اى است ))(فلهم عذاب مهین ).
آنـها مى خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوارکننده و شدیدى مبتلا مى سازد.
(آیه )ـ و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى ) خود بـراى حل مشکلات تکیه مى کنند قرآن در این آیه مى گوید, ((هرگز اموال و اولادشان , آنها را از عذاب الهى حفظ نمى کند)) (لن .
تغنى عنهم اموالهم ولا اولا دهم من اللّه شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى بر گردن آنها مى شود و مایه عذاب دردناکشان .
و بـاز در پـایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى کند: ((آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى مانند)) (اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون ).
(آیـه )ـ و عـجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى دارند چنانکه در این آیه مى فرماید: به خاطر بیاورید ((روزى را که خداوند همه آنها را برمى انگیزد (و اعمالشان را بر آنـهـا عـرضـه مـى دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ ) یـاد مـى کـنـنـدهـمان گونه که (امروز) براى شما یاد مى کنند)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فیحلفون له کمایحلفون لکم ).
قـیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست , و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى شود,و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى کنند.
سپس مى افزاید: ((و گمان مى کنند کارى مى توانند انجام دهند)) (ویحسبون انهم على شى ) ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست !.
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد: ((بدانید آنها دروغگویانند)) (الا انهم هم الکاذبون ).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى زنند.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه سـرنوشت نهائى این منافقان تیره دل را چنین بیان مى کند: ((شیطان بر آنها مسلط شده , و یاد خدا را از خاطر آنها برده است )) (استحوذعلیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه ).
به همین دلیل ;? ((آنان حزب شیطانند)) (اولئک حزب الشیطان ).
((بدانید حزب شیطان زیانکارانند)) (الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون ).
آرى ! مـنـافـقـان دروغـگـو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه هاى او قرار مى گیرند, و خدا را بکلى فراموش مى کنند, نه تنها منحرف مى شوند کـه در زمـره عـمـال شـیـطان و اعوان و انصار لشکر وحزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى گیرند.
(آیـه )ـ در ادامـه بـیـان صـفات و نشانه هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نـشـانـه هـاى دیگرى از آنها را مطرح مى کند, و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند آنها در زمره ذلیل ترین افرادند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله اولئک فى الا ذلین ).
(آیه )ـ این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى , مى فرماید: ((خداچنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز مى شویم )) (کتب اللّه لا غلبن انا ورسلى ) وهیچ شک و تردیدى در آن نیست .
((چرا (چنین نباشد, در حالى ) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است )) (ان اللّه قوى عزیز).
بـه همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند, و اگرمى بینیم در آیه قبل تعبیر به ((اذلین )) (ذلیل ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است .
در طـول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره هاى گوناگونى نمایان شده : در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح , و صاعقه عاد و ثمود, و زلزله هاى ویرانگر قوم لوط, و مانند آن , و در پـیـروزى در جـنـگـهاى مختلف , مانند غزوات ((بدر))و ((حنین )) و فتح ((مکه )) و سایر غزوات پیامبر اسلام (ص ).
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق وعدالت بوده است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه کـه آخـرین آیه از سوره مجادله , و از کوبنده ترین آیات قرآن است , به مؤمنان هشدار مى دهد که جمع میان ((محبت خدا)) و ((محبت دشمنان خدا)) در یک دل ممکن نیست , و باید از میان این دو یکى را برگزینند, اگرراستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند والا ادعاى مسلمانى نکنند!.
مـى فـرمـاید: ((هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمى یابى که بادشمنان خدا و رسولش دوستى کنند, هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یاخویشاوندانشان باشند)) (لا تجد قوما یـؤمـنـون بـاللّه والـیـوم الا خـر یـوادون من حاداللّه ورسوله ولو کانوا آباهم او ابناهم او اخوانهم او عشیرتهم ).
مـحـبـت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است , و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است , اما هنگامى که این محبت رودرروى محبت خدا قرارگیرد ارزش خود را از دست مى دهد.
سـپـس بـه پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان بطورکامل در اختیار عشق خداست پرداخته , و پـنـج مـوضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است , وبعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى کند.
در بـیـان قـسمت اول و دوم مى فرماید: ((آنها کسانى هستند که خدا ایمان را برصفحه دلهایشان نـوشته , و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است ))(اولئک کتب فى قلوبهم الا یمان وایدهم بروح منه ).
و در سومین مرحله مى فرماید: ((خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر (درخـتـانـش ) جـارى است , جاودانه در آن مى مانند)) (ویدخلهم جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدین فیها).
و در چـهـارمـین مرحله مى افزاید: ((خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز ازخداوند خشنودند)) (رضى اللّه عنهم ورضوا عنه ).
در برابر مواهب مادى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى شود.
احـسـاس رضایت مولا ومعبودشان که آنها را پذیرفته , لذتبخش ترین احساسى است که به آنها دست مى دهد, و نتیجه اش خشنودى کامل آنها از خداست .
و در آخـریـن مـرحـلـه بـه صورت یک اعلام عمومى ـکه حاکى از نعمت وموهبت دیگرى است ـ مـى فـرمـایـد: ((آنها حزب اللّه اند, بدانید حزب اللّه پیروزان ورستگارانند)) (اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ).
نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى درقیامت , بلکه همان گونه که در آیات قبل آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند, و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنهاست .
((پایان سوره مجادله )).
محتواى این سوره را مى توان در شش بخش خلاصه کرد:.
در بـخـش اول کـه تـنـها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است .
در بـخـش دوم که از آیه 2 تا 10 مى باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهودپیمان شکن مدینه بازگو مى کند.
در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است .
بخش پنجم که فقط یک آیه است , توصیف بلیغى است از قرآن .
وبالاخره در بخش ششم قسمت مهمى ازاوصاف جمال وجلال خدا واسماحسناى او را بر مى شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى کند.
ضـمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از ((حشر)) یعنى ;?اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه , و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است .
و بـالاخـره این سوره نیز یکى از سوره هاى ((مسبحات )) است , که با تسبیح خداوند شروع شده , و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است .
بـدون شـک ایـنـهـا هـمـه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافکن مى گردد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
آیه ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شان نزول مفصلى ذکرکرده اند که فشرده آن چنین است :.
در سـرزمـیـن مـدیـنـه سـه گـروه از یهود زندگى مى کردند ((بنى نضیر)) و((بنى قریظه )) و ((بـنـى قـینقاع )) و گفته مى شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى کند به این سرزمین کوچ کردند, و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هـنـگـامـى که رسول خدا(ص ) به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ ((احد)) ـغزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((کعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پیکارکنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر(ص ) رسید.
دیـگـر ایـن کـه پـیامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى کردند آمد و مى خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد, و شاید پیامبر(ص ) و یـارانـش مـى خـواسـتـند در زیراین پوشش وضع ((بنى نضیر)) را از نزدیک بررسى کنند, مبادا مسلمانان غافلگیرشوند.
پـیـامـبـر(ص ) در بیرون قلعه یهود بود و با ((کعب بن اشرف )) در این زمینه صحبت کرد, در این هنگام درمیان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد, و با یکدیگر گفتند:یک نفر پشت بام رود و سنگ عـظـیـمـى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت .
رسول خدا(ص ) از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد, و اینجا بودکه پیمان شکنى یهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر(ص ) پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.
پـیـامـبـر(ص ) بـراى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) که با((کعب بن اشـرف )) بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.
کـشته شدن ((کعب بن اشرف )) تزلزلى در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند, هنگامى که آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند, و درها رامحکم بستند, پیامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه ها بودبکنند یا بسوزانند.
((ایـن در حـالـى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن ) را (در حل مشکلش ) مى شنید)) (واللّه یسمع تحاورکما).
((و خداوند شنوا و بیناست )) (ان اللّه سمیع بصیر).
آرى ! خـداوند, آگاه از همه ((مسموعات )) و ((مبصرات )) است , بى آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد, او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز رامى بیند و هر سخنى را مى شنود.
(آیـه )ـ سـپـس بـه سـراغ بیان حکم ظهار مى رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جـمـلـه هـاى کوتاه و قاطع درهم مى کوبد, مى فرماید: ((کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظـهـار مـى کـنند (و مى گویند: انت على کظهر امى ;? تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنان هـرگـز مـادرانـشان نیستند, مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده اند))! (الذین یظاهرون منکم من نسائهم مـاهن امهاتهم ان امهاتهم الا اللا ئى ولدنهم ).
مـادر و فـرزنـد بـودن چـیزى نیست که با سخن درست شود, یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود.
و بـه دنبال آن مى افزاید: ((آنها سخنى زشت و باطل مى گویند)) (وانهم لیقولون منکرا من القول وزورا).
مـطـابق این آیه ((ظهار)) عملى است حرام و منکر, ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شـامـل نـمـى شود, و از لحظه نزول حاکمیت دارد, در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (وان اللّه لعفو غفور) هم مى بخشد و هم مى پوشاند.
بـنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نبایدنگران باشد, خداوند او را مى بخشد.
اما به هر حال مساله کفاره به قوت خود باقى است .
(آیه )ـ ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کـفـاره نـسـبتا سنگینى براى آن قرارداده تا از تکرار آن جلوگیرى کند, مى فرماید: ((کسانى که هـمـسران خود را ظهار مى کنند, سپس از گفته خود بازمى گردند, باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد کنند)) (والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا).
سپس مى افزاید: ((این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید)) (ذلکم توعظون به ).
گـمـان نـکـنید که چنین کفاره اى در مقابل ((ظهار)) کفاره سنگین و نامتعادلى است , زیرا این سـبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست , تا بتوانید خود را دربرابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولا تمام کفارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد, و اى بسا کفاره هائى که جنبه مالى دارد تاثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است .
و از آنـجـا که ممکن است بعضى با بهانه هائى شانه از زیربار کفاره خالى کنندوبدون این که کفاره دهند با همسر خود بعد از ((ظهار)) آمیزش جنسى داشته باشند,در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند بـه آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر) هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفاره و هم از نیات شما!.
(آیـه )ـ و نـیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیرنیست , همان گونه که در شـان نـزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده اى براى ایـن کـار پـیـدا نشود ـهمان گونه که در عصر ماچنین است ـ لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایـجـاب مـى کند که در مرحله بعدجانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه موردبحث مى فرماید:.
((و کـسـى کـه توانائى (آزادکردن برده اى ) نداشته باشد دوماه پیاپى قبل ازآمیزش روزه بگیرد)) (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا).
ایـن کـفـاره نـیـز اثـر عـمیق بازدارنده اى دارد, به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى تواند جلو تکرار این گونه اعمال رادرآینده بگیرد.
البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى درپى انجام شود, و بسیارى ازفقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده اند, ولى در روایات ائمه اهل بیت (ع ) آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى درپى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است .
و از آنـجـا کـه بـسـیـارى از مـردم نیز قادر به انجام کفاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند, جـانـشـین دیگرى براى آن ذکر کرده , مى فرماید: ((و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند)) (فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا).
ظاهر ((اطعام )) این است که به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود,اما در روایات اسلامى در یک ((مد)) طعام (حدود 750 گرم ) تعیین شده است .
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفارات اشاره کرده , مى افزاید:((این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (ذلک لتؤمنوا باللّه ورسوله ).
آرى ! جـبـران گـنـاهـان بـه وسیله کفارات پایه هاى ایمان را محکم مى کند, وانسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى سازد!.
و در پـایان آیه براى این که همه مسلمانان این مساله را یک امر جدى تلقى کنند مى گوید: ((اینها مـرزهـاى الـهـى اسـت , و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند))(وتلک حدوداللّه وللکافرین عذاب الیم ).
قوانین الهى را از این رو ((حدود الهى )) مى گویند که عبور از آن مجاز نیست .
#چـنانکه دیدیم اسلام ((ظهار)) را به شدت محکوم کرده , بنابراین هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند, همسرش مى تواند با مراجعه به حاکم شرع او راموظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جـدا شود و یا به زندگى زناشوئى بازگردد, اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفاره بدهد.
(آیه )ـ.
آنها که با خدا دشمنى مى کنند.
از آنـجـا کـه آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى کرد که حدود الهى رارعایت کنند, و از آن تـجـاوز نـنـمایند, در اینجا از کسانى سخن مى گوید که نه تنها ازاین حدود تجاوز کرده , بلکه به مـبـارزه بـا خـدا و پـیـامبر او(ص ) برخاسته اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى سازد.نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند خوار وذلیل شدند آن گونه که پـیـشـیـنـیـان آنها خوار و ذلیل شدند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم ).
سپس مى افزاید: ((ما آیات روشنى نازل کردیم )) (وقد انزلنا آیات بینات ).
بـنـابراین , به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است , و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند.
نـه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلکه ;? ((براى کافران عذاب خوارکننده اى (در قیامت ) است )) (وللکافرین عذاب مهین ).
بـه هـرحـال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر(ص ) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پـیوست , و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت وشکست روبرو شدند, و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت .
(آیـه )ـ این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى گوید:((در آن روز که خداوند هـمـه آنـهـا را بـرمـى انگیزد و از اعمالى که انجام دادند باخبرمى سازد)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبئهم بما عملوا).
((اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند))((احصیه اللّه ونسوه ).
و ایـن خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى شوند.
و در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است )) (واللّه على کل شى شهید).
آرى ;? حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى کند که نه فقط اعمال , بـلـکـه نـیـات و عقاید ما را شمارش کند و در آن روز بزرگ که ((یوم البروز)) است همه را بازگو فرماید.
(آیـه )ـ سـپس براى تاکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مساله ((نـجـوى )) (گـفـتگوهاى درگوشى ) مى کشد, مى فرماید: ((آیانمى دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى داند)) (الم تر ان اللّه یعلم مـا فى السموات ومـا فى الا رض ).
سـپس مى افزاید: ((هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندچهارمین آنهاست , و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى کنند مگر این که خداوندششمین آنهاست )) (مـا یکون من نجوى ثلثة الا هو رابعهم ولا خمسة الا هوسادسهم ).
((و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن , مگر این که او همراه آنهاست هرجا که باشند))(ولا ادنى من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این مـا کانوا).
((سـپـس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا که خداوند به هرچیزى داناست )) (ثم ینبئهم بمـا عملوا یوم القیمة ان اللّه بکل شى علیم ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از هـمـه چیز آگاه است , وگرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگزتوصیف به اعداد مى شود, بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.
آیـه ـ شـان نـزول : در مورد این آیه دو شان نزول نقل شده که هرکدام مربوطبه یک قسمت از آیه است .
نـخست این که : جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى کردند و گاه با چـشـمهاى خود اشاره هاى ناراحت کننده اى به مؤمنان داشتند, و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى شد, هنگامى که این کار را تکرارکردند مؤمنان شکایت به رسول خدا(ص ) نمودند, پیامبر(ص ) دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند, اما آنها گوش ندادند, باز هم تکرار کردند,آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
هـمـچـنـین نقل شده که : گروهى از یهود خدمت پیامبر(ص ) آمدند و به جاى ((السلا م علیک )) گفتند: ((السام علیک یا اباالقاسم )) (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد, است ).
پیامبر(ص ) در جواب آنها فرمود: ((وعلیکم ;? همین بر شما باد)).
عـایـشه مى گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم : ((علیکم السام ولعنکم اللّه وغضب علیکم ;? مرگ بر شما, خدا لعنت کند شما را, و غضب کند))!.
پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم : مگر نمى شنوى مى گویند: ((مرگ بر تو))!.
فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب ((علیکم )) گفتم !.
اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى آیندتحیتى مى گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است .
تفسیر:.
((نجوا)) از شیطان است !.
در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست .نخست مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [ سخنان درگوشى ] نهى شدند سپس به کارى کـه از آن نهى شده بودند باز مى گردند, و براى انجام گناه وتعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند)) (الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه ویتناجون بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول ).
از ایـن تـعـبـیر به خوبى استفاده مى شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى کند.
در ادامـه ایـن سـخـن بـه یـکـى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده ,مى فرماید: ((و هـنگامى که نزد تو مى آیند تو را تحیتى (و خوشامدى ) مى گویند که خدا به تو نگفته است )) (واذا جاؤک حیوک بما لم یحیک به اللّه ).
مـنـظـور از ((تـحـیـت الـهى )) در این آیه همان جمله ((السلا م علیک )), یا ((سلا م اللّه علیک )) مـى بـاشـد کـه شـبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنهاکرارا آمده است : از جـمـلـه در آیـه 181 سـوره صـافـات مـى خوانیم : ((وسلا م على المرسلین ;? سلام بر تمام رسولان پروردگار)).
سـپـس مـى افـزایـد: آنـها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى شوند, بلکه آن چنان از باده غرور سـرمـست هستند که ;? ((در دل مى گویند: (اگر اعمال ما بد است پس ) چرا خداوند ما را به خاطر گفته هایمان عذاب نمى کند))؟! (ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا اللّه بما نقول ).
بـه ایـن تـرتـیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر(ص ) ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى گوید: ((جهنم براى آنان کافى است (و نیازى بـه مـجـازات دیـگر نیست , همان جهنمى که به زودى ) وارد آن مى شوند و چه بدفرجامى است )) (حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى کند.
(آیه )ـ و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوامى پرداختند در این آیه روى سـخـن را بـه آنـهـا کـرده , و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مـى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که نجوا مى کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسـول (خـدا) نـجـوا نـکنید, (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کـنید)) (یا ایها الذین آمنوا اذاتتنـاجیتم فلا تناجوا بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول وتناجوا بالبر والتقوى ).
((و از خدائى که همگى نزد او جمع مى شوید بپرهیزید)) (واتقوااللّه الذى الیه تحشرون ).
از ایـن تـعـبـیـر بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد,سؤظنى برنیانگیزد, تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیهاباشد مجاز است .
(آیه )ـ لذا در این آیه مى افزاید: ((نجوا تنها از سوى شیطان است )) (انماالنجوى من الشیطان ).
((مى خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد)) (لیحزن الذین آمنوا).
((ولـى (بـایـد بـدانـند که شیطان ) نمى تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جزبه فرمان خدا)) (ولیس بضارهم شیئا الا باذن اللّه ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تاثیرش به فرمان خداست .
((پـس مـؤمـنـان بـاید تنها بر خدا توکل کنند)) و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیراو دل ننهند (وعلى اللّه فلیتوکل المؤمنون ).
بـدین ترتیب ((نجوا)) گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت وآزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است .
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى گیرد, و این در صورتى است که مساله سرى لازمى درمیان بـاشـد کـه افـشـاى آن خـطرناک , و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است .
و گـاه مـتـصف به استحباب مى شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود, و همچنین حکم کراهت و اباحه .
ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده اى نیست , و برخلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى اعتنائى یا بى اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى شود.
آیـه ـ شـان نـزول : نـقـل کـرده اند که : پیامبر(ص ) در یکى از روزهاى جمعه در((صفه )) (سکوى بـزرگـى کـه در کـنـار مسجد پیامبر(ص ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بـودند, و جا تنگ بود, پیامبر(ص ) عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فـراوان مـى کـرد, در ایـن هـنـگام گروهى از بدریون وارد شدند, در حالى که دیگران قبل از آنها اطـراف پـیـامـبـر(ص ) را پـر کـرده بـودنـد,هنگامى که مقابل پیامبر(ص ) رسیدند سلام کردند, پـیـامبر(ص ) پاسخ فرمود;? سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند, آنها روى پاى خود ایستاده بودند, ومنتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد!.
ایـن امـر بر پیامبر(ص ) سخت آمد, رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فـلان و فـلانـى بـرخـیـزید, چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود).
ولـى ایـن مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد, منافقان گفتند:پیامبر(ص ) رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:.
احترام به پیش کسوتان در مجالس .
در تـعـقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس , ومحدود ساختن آن به موارد معین آمده , در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس رابازگو کرده , مى فرماید: ((اى کسانى که ایـمـان آورده ایـد! هـنـگامى که به شما گفته شود:مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید)) (یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا).که اگر چنین کنید: ((خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى بخشد)) و دراین جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى دهد (یفسح اللّه لکم ).
و از آنـجـا کـه گـاهـى مجلس آن چنان مملوست که بدون برخاستن بعضى جابراى دیگران پیدا نـمـى شود, و یا اگر جائى پیدا مى شود مناسب حال آنها نیست درادامه آیه مى افزاید: ((و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید)) (واذا قیل انشزوافانشزوا).
نـه تعلل جوئید و نه به هنگامى که برمى خیزید ناراحت شوید, چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط, یا کهولت سن , و یااحترام خاصى که دارند, و یا جهات دیگر.
سـپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى افزاید: اگر چنین کنید((خداوند کسانى را کـه ایمان آورده اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى بخشد)) (یرفع اللّه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات ).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل برایمان و علم و آگاهى است , ونیز اشاره به این که اگر پـیـغـمـبر اکرم (ص ) به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است .
و از آنـجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى دهند,و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى , یا براى ریا و تظاهر, در پایان آیه مى افزاید:((و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى برد, دو چیز است :ایمان و علم .
آیـه ـ شـان نزول : نقل کرده اند: جمعى از اغنیا خدمت پیامبر(ص ) مى آمدندو با او نجوا مى کردند (ایـن کـار عـلاوه بـر این که وقت گرانبهاى پیغمبر(ص ) را مى گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیا بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن بـا پـیامبر(ص ) صدقه اى به مستمندان بپردازند, اغنیا وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند آیـه بـعـد نازل شد (و آنهارا ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد ـ ولى نجوادر مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:.
یک آزمون جالب !.
در بـخـشـى از آیـات گـذشـتـه سـخـن از مساله نجوا بود, باز همین بحث را ادامه داده , نخست مى فرماید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که مى خواهید بارسول خدا نجوا کنید پیش از نـجـوایـتـان صدقه اى در راه خدا بدهید)) (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقة ).سپس مى افزاید: ((این براى شما بهتر و پاکیزه تر است )) (ذلک خیر لکم واطهر).
این صدقه هم براى متمکنان ((خیر)) بود, زیرا موجب ثوابى مى شد, و هم براى نیازمندان , چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى گشت .
و اما ((اطهر)) بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى شست , وقلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى .
ولـى از آنـجـا کـه اگـر وجـوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى داشت فقرا ازطرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر(ص ) به صورت نجوا محروم مى شدند, در ذیل آیه حکم صدقه را از این گـروه برداشته , مى فرماید: ((و اگرتوانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فان لم تجدوا فان اللّه غفوررحیم ).
و بـه این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود, و آنها که نداشتند بدون آن مى توانستند با پیامبر(ص ) نجوا کنند.
(آیـه )ـ جالب این که دستور فوق تاثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد وهمگى جز یک نفر از دادن صـدقـه و نـجـوا خـوددارى کردند, و او امیرمؤمنان على (ع )بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستوربفهمند و درس گیرند گرفتند.
لـذا آیـه مـوردبـحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: ((آیا ترسیدیدفقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید))؟! (اشفقتم ان تقدموابین یدى نجویکم صدقات ).
معلوم مى شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر(ع ) بیشتر است ,و نیز معلوم مى شود در ایـن نـجـواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى شد, وگرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نـجـوا صـدقه اى مى دادند و نجوا مى کردند,بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى توانستند با مبلغ کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى افزاید: ((اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت , نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید, و خداو پیامبرش را اطاعت نمایید, و (بدانید) خـداونـد از آنـچه انجام مى دهید باخبراست ))(فاذا لم تفعلوا وتاب اللّه علیکم فاقیموا الصلوة وآتوا الزکوة واطیعوا اللّه ورسوله واللّه خبیر بما تعملون ).
(آیه )ـ.
حزب شیطان !.
در ایـنـجـا بـخـشى از توطئه هاى منافقان را برملا مى سازد, و آنها را بانشانه هایشان به مسلمانان مـعـرفـى مـى کـنـد, و ذکـر ایـن مـعـنى بعد از آیات نجوا شاید به این مناسبت است که در میان نـجواکنندگان با پیامبر(ص ) افراد منافقى نیز وجودداشتند که از این کار به عنوان پوششى براى تـوطـئه هـاى خود و اظهار نزدیکى به پیامبراکرم (ص ) استفاده مى کردند همین امر سبب شد که قرآن به صورت یک امر کلى با آن برخورد کند.نـخـسـت مى فرماید: ((آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که موردغضب خدا بودند ریختند))؟! (الم تر الى الذین تولوا قوما غضب اللّه علیهم ).
سپس مى افزاید: ((آنها نه از شما هستند و نه از آنان )) یهود (مـاهم منکم ولا منهم ).
نـه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند, و نه دوست صمیمى آنها, بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى کنند, و هر لمحه به شکلى در مى آیند.
بـاز در ادامه همین سخن مى افزاید: ((سوگند دروغ یاد مى کنند (که از شماهستند) در حالى که خودشان مى دانند)) دروغ مى گویند (ویحلفون على الکذب وهم یعلمون ).
ایـن راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفورخود به سوگندهاى دروغ پناه مى برند, در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست .
(آیـه )ـ بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده , مى فرماید:((خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است )) (اعداللّه لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است ;? ((چرا که آنها اعمال بدى انجام مى دادند)) (انهم سا مـا کانوا یعملون ).
(آیـه )ـ سـپـس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه هاى این منافقان مى گوید: ((آنها سوگندهاى خـود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند))(اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل اللّه ).
قسم یاد مى کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیرپوشش این قسم به انواع فـسـاد و خرابکارى و توطئه مشغولند, و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى گیرند.
و در پایان آیه مى افزاید: ((از این رو براى آنان عذاب خوارکننده اى است ))(فلهم عذاب مهین ).
آنـها مى خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوارکننده و شدیدى مبتلا مى سازد.
(آیه )ـ و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى ) خود بـراى حل مشکلات تکیه مى کنند قرآن در این آیه مى گوید, ((هرگز اموال و اولادشان , آنها را از عذاب الهى حفظ نمى کند)) (لن .
تغنى عنهم اموالهم ولا اولا دهم من اللّه شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى بر گردن آنها مى شود و مایه عذاب دردناکشان .
و بـاز در پـایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى کند: ((آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى مانند)) (اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون ).
(آیـه )ـ و عـجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى دارند چنانکه در این آیه مى فرماید: به خاطر بیاورید ((روزى را که خداوند همه آنها را برمى انگیزد (و اعمالشان را بر آنـهـا عـرضـه مـى دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ ) یـاد مـى کـنـنـدهـمان گونه که (امروز) براى شما یاد مى کنند)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فیحلفون له کمایحلفون لکم ).
قـیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست , و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى شود,و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى کنند.
سپس مى افزاید: ((و گمان مى کنند کارى مى توانند انجام دهند)) (ویحسبون انهم على شى ) ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست !.
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد: ((بدانید آنها دروغگویانند)) (الا انهم هم الکاذبون ).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى زنند.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه سـرنوشت نهائى این منافقان تیره دل را چنین بیان مى کند: ((شیطان بر آنها مسلط شده , و یاد خدا را از خاطر آنها برده است )) (استحوذعلیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه ).
به همین دلیل ;? ((آنان حزب شیطانند)) (اولئک حزب الشیطان ).
((بدانید حزب شیطان زیانکارانند)) (الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون ).
آرى ! مـنـافـقـان دروغـگـو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه هاى او قرار مى گیرند, و خدا را بکلى فراموش مى کنند, نه تنها منحرف مى شوند کـه در زمـره عـمـال شـیـطان و اعوان و انصار لشکر وحزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى گیرند.
(آیـه )ـ در ادامـه بـیـان صـفات و نشانه هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نـشـانـه هـاى دیگرى از آنها را مطرح مى کند, و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند آنها در زمره ذلیل ترین افرادند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله اولئک فى الا ذلین ).
(آیه )ـ این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى , مى فرماید: ((خداچنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز مى شویم )) (کتب اللّه لا غلبن انا ورسلى ) وهیچ شک و تردیدى در آن نیست .
((چرا (چنین نباشد, در حالى ) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است )) (ان اللّه قوى عزیز).
بـه همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند, و اگرمى بینیم در آیه قبل تعبیر به ((اذلین )) (ذلیل ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است .
در طـول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره هاى گوناگونى نمایان شده : در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح , و صاعقه عاد و ثمود, و زلزله هاى ویرانگر قوم لوط, و مانند آن , و در پـیـروزى در جـنـگـهاى مختلف , مانند غزوات ((بدر))و ((حنین )) و فتح ((مکه )) و سایر غزوات پیامبر اسلام (ص ).
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق وعدالت بوده است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه کـه آخـرین آیه از سوره مجادله , و از کوبنده ترین آیات قرآن است , به مؤمنان هشدار مى دهد که جمع میان ((محبت خدا)) و ((محبت دشمنان خدا)) در یک دل ممکن نیست , و باید از میان این دو یکى را برگزینند, اگرراستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند والا ادعاى مسلمانى نکنند!.
مـى فـرمـاید: ((هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمى یابى که بادشمنان خدا و رسولش دوستى کنند, هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یاخویشاوندانشان باشند)) (لا تجد قوما یـؤمـنـون بـاللّه والـیـوم الا خـر یـوادون من حاداللّه ورسوله ولو کانوا آباهم او ابناهم او اخوانهم او عشیرتهم ).
مـحـبـت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است , و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است , اما هنگامى که این محبت رودرروى محبت خدا قرارگیرد ارزش خود را از دست مى دهد.
سـپـس بـه پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان بطورکامل در اختیار عشق خداست پرداخته , و پـنـج مـوضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است , وبعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى کند.
در بـیـان قـسمت اول و دوم مى فرماید: ((آنها کسانى هستند که خدا ایمان را برصفحه دلهایشان نـوشته , و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است ))(اولئک کتب فى قلوبهم الا یمان وایدهم بروح منه ).
و در سومین مرحله مى فرماید: ((خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر (درخـتـانـش ) جـارى است , جاودانه در آن مى مانند)) (ویدخلهم جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدین فیها).
و در چـهـارمـین مرحله مى افزاید: ((خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز ازخداوند خشنودند)) (رضى اللّه عنهم ورضوا عنه ).
در برابر مواهب مادى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى شود.
احـسـاس رضایت مولا ومعبودشان که آنها را پذیرفته , لذتبخش ترین احساسى است که به آنها دست مى دهد, و نتیجه اش خشنودى کامل آنها از خداست .
و در آخـریـن مـرحـلـه بـه صورت یک اعلام عمومى ـکه حاکى از نعمت وموهبت دیگرى است ـ مـى فـرمـایـد: ((آنها حزب اللّه اند, بدانید حزب اللّه پیروزان ورستگارانند)) (اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ).
نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى درقیامت , بلکه همان گونه که در آیات قبل آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند, و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنهاست .
((پایان سوره مجادله )).
سوره حشر [59].
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 24 آیه است .محتواى سوره :.
ایـن سوره ـکه بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام ((یهود بنى نضیر)) است ـ از سوره هاى مهم و بیدارگر وتکان دهنده قرآن مجید است , و تناسب بسیار نزدیکى با آخرین آیات سوره قبل دارد که وعده پیروزى در آن به ((حزب اللّه )) داده شده است .محتواى این سوره را مى توان در شش بخش خلاصه کرد:.
در بـخـش اول کـه تـنـها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است .
در بـخـش دوم که از آیه 2 تا 10 مى باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهودپیمان شکن مدینه بازگو مى کند.
در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است .
بخش پنجم که فقط یک آیه است , توصیف بلیغى است از قرآن .
وبالاخره در بخش ششم قسمت مهمى ازاوصاف جمال وجلال خدا واسماحسناى او را بر مى شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى کند.
ضـمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از ((حشر)) یعنى ;?اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه , و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است .
و بـالاخـره این سوره نیز یکى از سوره هاى ((مسبحات )) است , که با تسبیح خداوند شروع شده , و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیغمبر گرامى (ص ) مى خوانیم : ((هرکس سوره حشر را بخواندتمام بهشت و دوزخ و عـرش و کـرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه وحشرات و بادها و پرندگان و درختان و جـنـبـنـدگـان و خـورشـید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند, و براى او استغفار مى کنند, و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است )).بـدون شـک ایـنـهـا هـمـه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافکن مى گردد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
آیه ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شان نزول مفصلى ذکرکرده اند که فشرده آن چنین است :.
در سـرزمـیـن مـدیـنـه سـه گـروه از یهود زندگى مى کردند ((بنى نضیر)) و((بنى قریظه )) و ((بـنـى قـینقاع )) و گفته مى شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى کند به این سرزمین کوچ کردند, و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هـنـگـامـى که رسول خدا(ص ) به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ ((احد)) ـغزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((کعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پیکارکنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر(ص ) رسید.
دیـگـر ایـن کـه پـیامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى کردند آمد و مى خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد, و شاید پیامبر(ص ) و یـارانـش مـى خـواسـتـند در زیراین پوشش وضع ((بنى نضیر)) را از نزدیک بررسى کنند, مبادا مسلمانان غافلگیرشوند.
پـیـامـبـر(ص ) در بیرون قلعه یهود بود و با ((کعب بن اشرف )) در این زمینه صحبت کرد, در این هنگام درمیان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد, و با یکدیگر گفتند:یک نفر پشت بام رود و سنگ عـظـیـمـى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت .
رسول خدا(ص ) از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد, و اینجا بودکه پیمان شکنى یهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر(ص ) پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.
پـیـامـبـر(ص ) بـراى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) که با((کعب بن اشـرف )) بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.
کـشته شدن ((کعب بن اشرف )) تزلزلى در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند, هنگامى که آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند, و درها رامحکم بستند, پیامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه ها بودبکنند یا بسوزانند.
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:3 عصر
سرانجام نیکوکاران و بدکاران !.
قرآن در اینجا یک نوع جمع بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى کند, وتفاوت حال انسانها را به هـنـگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند مجسم مى سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحـتى و شادى چشم از جهان مى پوشند, وجمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟.نـخـسـت مى فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرارمى گیرد ((پس اگر او از مقربان باشد )) (فاما ان کان من المقربین ).
(آیه )ـ ((در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است )) (فروح وریحان وجنة نعیم ).
((روح )) و ((ریـحـان )) الـهـى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى گردد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((اما اگر از اصحاب یمین باشد)) (واما ان کان من اصحاب الیمین ).
هـمـان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود.
(آیه )ـ به او گفته مى شود: ((سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند)) (فسلا م لک من اصحاب الیمین ).
بـه ایـن تـرتـیـب فـرشـتـگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به اومى رسانند, همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم :((الا قیلا سلا ما سلا ما)).
(آیـه )ـ سـپـس به سراغ گروه سوم مى رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شـده بـود, مى فرماید: ((اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد))(واما ان کان من المکذبین الضالین ).
تـعـبیر ((مکذبین ضالین )) مى تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مـسـتـضعف و جاهل قاصر, و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند, آنهاممکن است مشمول الطاف الهى گردند, اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتماگرفتار عذاب الهى مى شوند.
(آیه )ـ ((با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن ) از او پذیرایى مى شود))! (فنزول من حمیم ).
((و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است )) (وتصلیة جحیم ).
آرى ! در هـمـان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى رود.
(آیه )ـ و در پایان این سخن , مى افزاید: ((این مطلب حق و یقین است ))(ان هذا لهو حق الیقین ).
((هذا)) اشاره به احوال گروههاى سه گانه اى است که قبلا ذکر شده .
(آیـه )ـ ((حـال کـه چنین است : ((پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن )) و اورا منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
تـعـبـیر به ((فسبح )) (پس تسبیح کن ) اشاره به این حقیقت است که آنچه درباره این گروههاى سـه گانه گفته شد عین عدالت است , و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى عدالتى پاک و مـنـزه بشمار, و یا این که اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان .
بـسـیارى از مفسران نقل کرده اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: ((آن را دررکوع خود قرار دهید)) سبحان ربى العظیم بگوئید.
((پایان سوره واقعه )).
سوره حدید [57].
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 29 آیه است .محتواى سوره :.
محتواى این سوره را به هفت بخش مى توان تقسیم کرد:1ـ آیـات نـخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدادارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است .
2ـ بخش دیگرى از عظمت قرآن این نورالهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى گوید.
3ـ در بـخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نورایمان راه خود را به سوى بهشت مى گشایند, و گروه دوم در ظلمات شرک و کفرمى مانند, بحث مى کند.
4ـ در بـخـش دیـگـرى دعـوت به ایمان و خروج از شرک , و سرنوشت جمعى ازاقوام کافر پیشین منعکس شده است .
5ـ بـخـش مـهـمـى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه هاى جهاد فى سبیل اللّه , و بى ارزش بودن اموال دنیا مى باشد.
6ـ در بـخشى کوتاه , اما گویا و مستدل , سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست .
7ـ و بالاخره در بخش دیگرى مساله رهبانیت و انزواى اجتماعى موردمذمت قرارگرفته , و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است .
ضمنا نامگذارى این سوره به ((حدید)) به خاطر تعبیرى است که در آیه 25سوره آمده است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در روایات اسلامى نکته هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده , البته تلاوتى که توام با فکر, و تفکرى که توام با عمل باشد.در حـدیـثـى از پـیـامـبـر گرامى اسلام (ص ) نقل شده : که قبل از خواب ((مسبحات ))را تلاوت مى فرمود (مسبحات سوره هائى است که با ((سبح للّه )) یا ((یسبح للّه )) آغازمى شود و آن پنج سوره است : سوره حدید, حشر, صف , جمعه و تغابن ) ومى فرمود: ((در آنها آیه اى است که از هزار آیه برتر است ))!.
در حـدیث دیگرى از امام باقر(ع ) مى خوانیم : ((کسى که ((مسبحات ))(سوره هاى پنج گانه فوق ) را پـیش از خواب بخواند از دنیا نمى رود تا حضرت مهدى (ع ) را درک کند, و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خداخواهد بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.
آیات ژرف اندیشان !.
گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود ((بیست وصف )) ازاوصاف الهى است آغاز مـى شـود, اوصـافـى کـه شـناخت آنها سطح معرفت انسانى رابالا مى برد و به ذات مقدس او آشنا مى کند, و هرقدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه اى دست مى یابند.در حـدیـثـى از امام على بن الحسین (ع ) مى خوانیم : که فرمود: ((خداوند متعال مى دانست که در آخـر زمان اقوامى مى آیند که در مسائل تعمق و دقت مى کنند, لذاسوره قل هواللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال , نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده ,مى فرماید: ((آنچه در آسمانها و زمـین است براى خدا تسبیح مى گویند, و او عزیز وحکیم است ))(سبح للّه مـا فى السموات والا رض وهو العزیز الحکیم ).
(آیه )ـ بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى ((عزت )) و((حکمت )) به ((مالکیت و تـدبیر و تصرفش در عالم هستى )) که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته , مى افزاید: ((مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
او ((زنـده مـى کـنـد و مـى میراند)) (یحیى ویمیت ) آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست .
((و او بر هر چیز تواناست )) (وهو على کل شى قدیر).
مـالـکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست ,بلکه مالکیت حقیقى و تـکـویـنـى است , یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او, و تحت اراده و فرمان اوست , لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است .
تـفـاوت ((عزت )) و ((قدرت )) در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد, و قدرت توجه به ایجاد اسباب , بنابراین دو وصف مختلف محسوب مى شوند, هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند ـ دقت کنید.
(آیه )ـ سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته , مى فرماید: ((اول و آخر وپیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست )) (هو الا ول والا خر والظاهر والباطن وهو بکل شى علیم ).
تـوصـیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او, زیرامى دانیم او وجودى است بـى انـتـهـا و واجب الوجود, یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون , تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد, و بنابراین از ازل بوده و تا ابدخواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است , و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست .
توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است , از همه چیز ظـاهـرتـر اسـت چرا که آثارش همه جا را گرفته , و از همه چیزمخفى تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست .
و یـکـى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده : ((وهو بکل شى علیم )) زیرا کسى که از آغـاز بـوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى باشد.
(آیه )ـ.
او همیشه بر تخت قدرت است !.
بـه دنـبـال اوصـاف یـازده گـانه اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکرشد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده .نـخـسـت از مساله خالقیت سخن مى گوید و مى فرماید: ((او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [ شش دوران ] آفرید)) (هو الذى خلق السموات والا رض فى ستة ایام ).
مساله ((خلقت در شش روز)) هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف , و آخرین مورد آن همین آیه مى باشد.
مـنظور از ((یوم )) (روز) در این آیات روز معمولى نیست , بلکه منظور از آن ((دوران )) است خواه این دوران کوتاه باشد, و یا طولانى هرچند میلیونها سال به طول انجامد.
بـعد به مساله حکومت و تدبیر جهان پرداخته , مى افزاید: ((سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت )) و به تدبیر جهان پرداخت (ثم استوى على العرش ).
بـدون شـک خـداونـد نه جسم است و نه ((عرش )) به معنى ((تخت سلطنت ))مى باشد, بلکه این تـعبیر کنایه اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذتدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنهابرگیرد, و فیضش را قطع کند ((فرو ریزند قالبها))!.
سـپـس شـاخـه دیـگرى از علم بى پایانش را بیان کرده , مى افزاید: ((آنچه را درزمین فرو مى رود مـى دانـد و از آن خـارج مى شود, و آنچه از آسمان نازل مى گردد, وآنچه به آسمان بالا مى رود)) همه را مى داند (یعلم مـا یلج فى الا رض ومـا یخرج منها ومـا ینزل من السما ومـا یعرج فیها).
و بـالاخـره در چـهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده ,مى فرماید: ((و هرجا باشیداو با شماست )) (وهو معکم اینما کنتم ).
((و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه بما تعملون بصیر).
چـگـونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقا خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى گیریم , او روح عالم هستى است , اوجان جهان است , بلکه او برتر از این و آن است !.
راسـتـى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى بخشد و از سوى دیـگـر اطـمـیـنان و اعتماد به نفس مى دهد و شجاعت و شهامت در او مى آفریند, و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى بخشد, چرا که اوهمه جا حاضر و ناظر و مراقب است آرى ! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى ودرستگارى انسان است .
(آیـه )ـ بـعـد از مـساله حاکمیت و تدبیر, سخن به مساله مالکیت او در کل جهان هستى مى رسد, مى فرماید: ((مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
و سـرانـجام به مساله مرجعیت او اشاره کرده , مى افزاید: ((و همه کارها به سوى او باز مى گردد)) (والى اللّه ترجع الا مور).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبر ماست و همه جا با ما مى باشدمسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده , مى فرماید:((شب را در روز داخل مى کند و روز را در شب )) (یولج اللیل فى النهار ویولج النهار فى اللیل ).
آرى ! تـدریـجـا از یکى مى کاهد و به دیگرى مى افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى دهد, همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است .
و در پایان مى افزاید: ((و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست )) (وهو علیم بذات الصدور).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى کند و همه جا را روشـن مى سازد, علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب وجان انسان نفوذ مى کند و همه اسرار آن را روشن مى سازد.
(آیه )ـ.
ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى !.
بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او, اوصافى که انـگیزه حرکت به سوى اللّه است , در اینجا از آنها نتیجه گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى نماید.نخست مى فرماید: ((به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (آمنوا باللّه ورسوله ).
ایـن دعـوت یـک دعـوت عـام اسـت که شامل همه انسانها مى شود, مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسـخـتر, و غیرمؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى کند, دعوتى که توام با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت .
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که ((انفاق فى سبیل اللّه )) است دعوت کرده مى گوید: ((و از آنچه شـمـا را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید))(وانفقوا مما جعلکم مستخفلفین فیه ).
((انـفـاق )) مـفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست , بلکه علم و هدایت وآبروى اجتماعى و سرمایه هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى شود.
سـپـس براى تشویق بیشتر مى افزاید: ((کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند)) (فالذین آمنوا منکم وانفقوا لهم اجر کبیر).
تـوصـیـف اجـر به بزرگى , اشاره اى به عظمت الطاف و مواهب الهى , و ابدیت و خلوص و دوام آن است , نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى شود.
(آیـه )ـ بـعد از امر به ((ایمان )) و ((انفاق )) درباره هریک از این دو به بیانى مى پردازد که به منزله استدلال و برهان است .
نـخـست به صورت یک استفهام توبیخى علت عدم پذیرش دعوت پیامبر(ص )را در مورد ایمان به خـدا جویا شده , مى فرماید: ((چرا به خدا ایمان نیاوریددر حالى که رسول (او) شما را مى خواند که بـه پروردگارتان ایمان بیاورید و ازشما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آمـاده ایمان آوردنید))(ومـا لکم لا تؤمنون باللّه والرسول یدعوکم لتؤمنوا بربکم وقد اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین ).
یـعـنـى , اگـر بـه راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است , هم از طریق فطرت و عقل , و هم از طریق دلیل نقل .
(آیه )ـ این آیه براى تاکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى افزاید:((او کسى است که آیات روشـنى بر بنده اش [ محمد] نازل مى کند, تا شما را ازتاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است ))(هو الذى ینزل على عبده آیات بینات لیخرجکم من الظلمات الى النور وان اللّه بکم لرؤف رحیم ).
(آیـه )ـ سپس به استدلالى براى مساله انفاق پرداخته , مى فرماید: ((چرا درراه خدا انفاق نکنید در حـالـى کـه مـیراث آسمانها و زمین از آن خداست ))؟ (ومـالکم الا تنفقوا فى سبیل اللّه وللّه میراث السموات والا رض ).
یعنى , سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى پوشید, و همه رامى گذارید و مى روید, پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى گیرید!.
و از آنـجـا کـه انـفـاق در شـرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد درجمله بعد مى افزاید: ((کـسـانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکارنمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند)) (لا یستوى منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل ).
یـعنى , آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد ازفرونشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لـذا بـراى تاکید بیشتر مى افزاید: ((آنها بلندمقامتر از کسانى هستند که بعد ازفتح انفاق نمودند و جهاد کردند)) (اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعدوقاتلوا).
و از آنـجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى افزاید: ((و خداوند به هر دو وعده نیک داده است )) (وکلا وعد اللّه الحسنى ).
ایـن یـک قـدردانـى بـراى عـمـوم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند تعبیر((حسنى )) هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را دربر مى گیرد.
و از آنـجـا کـه ارزش عـمـل بـه خلوص آن است , در پایان آیه مى افزاید: ((وخداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما باخبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:2 عصر
این آب و آتش از کیست ؟.
در ایـنـجـا اشـاره بـه ششمین و هفتمین دلیل معاد, در این بخش از آیات سوره واقعه مى کند که بیانگر قدرت خداوند بر همه چیز و بر احیاى مردگان است .نخست مى فرماید: ((آیا به آبى که مى نوشید اندیشیده اید))؟ (افرایتم الماالذى تشربون ).
(آیه )ـ ((آیا شما آن را از ابر نازل مى کنید؟ یا ما نازل مى کنیم ))؟ (انتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ).
ایـن آیـات وجـدان انسانها را در برابر یک سلسله سؤالها قرار مى دهد و از آنهااقرار مى گیرد, و در واقـع مـى گـویـد: آیا درباره این آبى که مایه حیات شماست وپیوسته آن را مى نوشید هرگز فکر کرده اید؟.
اگر مى بینیم در آیات فوق فقط روى آب نوشیدنى تکیه شده و از تاثیر آن درمورد حیات حیوانات و گـیـاهـان سـخنى به میان نیامده به خاطر اهمیت فوق العاده آب براى حیات خود انسان است , به علاوه در آیات قبل اشاره اى به مساله زراعت شده بود و نیازى به تکرار نبود.
(آیه )ـ سرانجام در این آیه براى تکمیل همین بحث مى افزاید: ((هرگاه بخواهیم این آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهیم )) (لونشا جعلناه اجاجا).
((پس چرا شکر نمى کنید))؟ (فلولا تشکرون ).
آرى ! اگـر خـدا مـى خـواست به املاح محلول در آب نیز اجازه مى داد که همراه ذرات آب تبخیر شـونـد, و دوش بـه دوش آنها به آسمان صعود کنند, و ابرهائى شور وتلخ تشکیل داده , قطره هاى بـارانى درست همانند آب دریا شور و تلخ فرو ریزند! امااو به قدرت کامله اش این اجازه را به املاح نـداد, نـه تنها املاح در آب , بلکه میکربهاى موذى و مضر و مزاحم نیز اجازه ندارند همراه بخارات آب بـه آسـمان صعود کنند, و دانه هاى باران را آلوده سازند به همین دلیل قطرات باران ـهرگاه هواآلوده نباشدـ خالصترین , پاکترین , و گواراترین آبهاست .
(آیـه )ـ سـرانجام به هفتمین و آخرین دلیل معاد در این سلسله آیات مى رسیم و آن آفرینش آتش اسـت , آتشى که از مهمترین ابزار زندگى بشر, ومؤثرترین وسیله در تمام صنایع است , مى فرماید: ((آیا درباره آتشى که مى افروزیدفکر کرده اید))؟ (افرایتم النار التى تورون ).
(آیه )ـ ((آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم ))؟ (انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون ).
(آیـه )ـ در ایـن آیه براى تاکید بحثهاى فوق مى افزاید: ((ما آن را وسیله یادآورى (براى همگان ) و وسیله زندگى براى مسافران قرار داده ایم )) (نحن جعلناهاتذکرة ومتاعا للمقوین ).
بـازگـشـت آتـش از درون درخـتـان سـبز از یک سو یادآور بازگشت روح به بدنهاى بى جان در رسـتـاخیز است , و از سوى دیگر این آتش تذکرى است نسبت به آتش دوزخ , چرا که طبق حدیثى پـیـغـمبر گرامى اسلام (ص ) فرمود: ((این آتشى که برمى افروزید یک جز از هفتاد جز آتش دوزخ است ))!.
تعبیر ((متاعا للمقوین )) اشاره کوتاه و پرمعنى به فوائد دنیوى این آتش است .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه عـنـوان نـتیجه گیرى مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن )) واورا پاک ومنزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
آرى ! خـداونـدى کـه ایـن همه نعمت را آفریده , و هرکدام یادآور توحید و معادو قدرت و عظمت اوست شایسته تسبیح و تنزیه از هرگونه عیب و نقص است .
اوهـم ((رب ))اسـت وپروردگار, وهم ((عظیم ))است وقادر ومقتدر گرچه مخاطب در این جمله پیامبر(ص ) است ولى ناگفته پیداست که منظور همه انسانها مى باشد.
(آیه )ـ.
تنها پاکان به حریم قرآن راه مى یابند!.
در تـعـقـیب بحثهاى فراوانى که در آیات قبل با ذکر هفت دلیل درباره معاد آمددر اینجا سخن از اهمیت قرآن مجید است , چرا که مساله نبوت و نزول قرآن بعد ازمساله مبدا و معاد مهمترین ارکان اعتقادى را تشکیل مى دهد.نخست با یک سوگند عظیم سخن را شروع کرده , مى فرماید: ((سوگند به جایگاه ستارگان )) و محل طلوع و غروب آنها (فلا اقسم بمواقع النجوم ).
هـنـگـامى که به این نکته توجه کنیم که طبق گواهى دانشمندان تنها در کهکشان ما حدود یک هـزار مـیـلـیون ستاره وجود دارد! و در جهان , کهکشانهاى زیادى موجوداست که هرکدام مسیر خاصى دارند, به اهمیت این سوگند قرآن آشناتر مى شویم .
(آیـه )ـ و بـه همین دلیل در این آیه مى افزاید: ((و این سوگندى است بسیاربزرگ اگر بدانید)) (وانه لقسم لو تعلمون عظیم ).
و ایـن خـود یـک اعـجـاز عـلـمـى قـرآن مـحسوب مى شود که در عصرى که شایدهنوز عده اى مـى پـنـداشتند ستارگان میخهاى نقره اى هستند که بر سقف آسمان کوبیده شده اند! یک چنین بـیـانـى , آن هـم در محیطى که به حق محیط جهل و نادانى محسوب مى شد از یک انسان عادى محال است صادر شود.
(آیـه )ـ اکنون ببینیم این قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده ؟ آیه موردبحث پرده از روى آن برداشته , مى گوید: ((آن (چه محمد(ص ) آورده ) قرآن کریمى است )) (انه لقرآن کریم ).
و بـه ایـن تـرتـیـب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى ازکهانت است , و یا ـالـعـیـاذباللّه ـ سخنانى است جنون آمیز, یا همچون اشعار شاعران ,یا از سوى شیاطین است , پاسخ مى گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است , و محتواى آن حاکى ازمبدا نزول آن مى باشد.
آرى ! هم گوینده قرآن , کریم است , و هم خود قرآن , و هم آورنده آن , و هم اهداف قرآن کریم است .
(آیه )ـ سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته , مى افزاید: این آیات ((در کتاب محفوظى جاى دارد)) (فى کتاب مکنون ).
در همان ((لوح محفوظ)) در ((علم خدا)) که از هرگونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است .
(آیـه )ـ و در سومین توصیف مى فرماید: ((این کتاب را ((جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند)) [ دست یابند] (لا یمسه الا المطهرون ).
بـسـیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم (ع ) وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده اند.
از سـوى دیـگـر حـقـایـق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى کنند وحداقل پاکى که روح ((حـقـیقت جوئى )) است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است , و هرقدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.
(آیـه )ـ در چـهـارمـیـن و آخرین توصیف از قرآن مجید مى فرماید: این قرآن ((از سوى پروردگار عالمیان نازل شده )) (تنزیل من رب العالمین ).
خـدائى کـه مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانهابر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است , و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست , در جهان تشریع نیز هرچه هست از ناحیه او مى باشد.
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزاید: ((آیا این سخن را [ قرآن را با اوصافى که گفته شد]سست و کوچک مى شمرید))؟! (افبهذا الحدیث انتم مدهنون ).
در حـالـى کـه نـشـانه هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و بایدکلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن روبرو شد.
(آیـه )ـ در ایـن آیـه مـى فـرمـایـد: ((و بـه جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى کنید))؟ (وتجعلون رزقکم انکم تکذبون ).
(آیه )ـ.
هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد!.
از لـحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى برد, لحظه احتضار وپایان عمر انسانهاست , در آن لحظه که کار از کار گذشته , و اطرافیان مایوس و نومیدبه شخص محتضر نگاه مى کنند, و مى بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى شود, با زندگى وداع مى گوید, و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست .قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان ,ترسیم گویائى از این لحظه کـرده , مـى گـویـد: ((پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد)) توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فلولا اذا بلغت الحلقوم ).
(آیـه )ـ ((و شـمـا در ایـن حـال نظاره مى کنید)) و کارى از دستتان ساخته نیست (وانتم حینئذ تنظرون ).
مـخـاطب در اینجا اطرافیان محتضرند, از یکسو نظاره حال او را مى کنند, و ازسوى دیگر ضعف و نـاتـوانى خود را مشاهده مى نمایند و از سوى سوم توانائى خدارا بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او, و نیز مى دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى باشند) ولى شما نمى بینید)) (ونحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون ).
مـا بـه خـوبـى مـى دانـیـم در باطن جان محتضر چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى بـرپاست ؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادرکرده ایم , ولى شما تنها ظواهر حال او را مى بینید, و از چگونگى انتقال او از این سرابه سراى دیگر بى خبرید.
بـه هـر حال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به مانزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست .
(آیـه )ـ سـپـس بـراى تاکید بیشتر, وروشن ساختن همین حقیقت ,مى افزاید:((اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شوید )) (فلولا ان کنتم غیر مدینین ).
(آیه )ـ ((پس آن (روح ) را باز گردانید اگر راست مى گوئید)) (ترجعونها ان کنتم صادقین ).
ایـن ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است , و پاداش و جزا در دست اوست , و اوست که مى میراند و زنده مى کند.
(آیه )ـ.
سرانجام نیکوکاران و بدکاران !.
قرآن در اینجا یک نوع جمع بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى کند, وتفاوت حال انسانها را به هـنـگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند مجسم مى سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحـتى و شادى چشم از جهان مى پوشند, وجمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟.نـخـسـت مى فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرارمى گیرد ((پس اگر او از مقربان باشد )) (فاما ان کان من المقربین ).
(آیه )ـ ((در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است )) (فروح وریحان وجنة نعیم ).
((روح )) و ((ریـحـان )) الـهـى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى گردد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((اما اگر از اصحاب یمین باشد)) (واما ان کان من اصحاب الیمین ).
هـمـان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود.
(آیه )ـ به او گفته مى شود: ((سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند)) (فسلا م لک من اصحاب الیمین ).
بـه ایـن تـرتـیـب فـرشـتـگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به اومى رسانند, همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم :((الا قیلا سلا ما سلا ما)).
(آیـه )ـ سـپـس به سراغ گروه سوم مى رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شـده بـود, مى فرماید: ((اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد))(واما ان کان من المکذبین الضالین ).
تـعـبیر ((مکذبین ضالین )) مى تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مـسـتـضعف و جاهل قاصر, و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند, آنهاممکن است مشمول الطاف الهى گردند, اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتماگرفتار عذاب الهى مى شوند.
(آیه )ـ ((با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن ) از او پذیرایى مى شود))! (فنزول من حمیم ).
((و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است )) (وتصلیة جحیم ).
آرى ! در هـمـان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى رود.
(آیه )ـ و در پایان این سخن , مى افزاید: ((این مطلب حق و یقین است ))(ان هذا لهو حق الیقین ).
((هذا)) اشاره به احوال گروههاى سه گانه اى است که قبلا ذکر شده .
(آیـه )ـ ((حـال کـه چنین است : ((پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن )) و اورا منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
تـعـبـیر به ((فسبح )) (پس تسبیح کن ) اشاره به این حقیقت است که آنچه درباره این گروههاى سـه گانه گفته شد عین عدالت است , و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى عدالتى پاک و مـنـزه بشمار, و یا این که اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان .
بـسـیارى از مفسران نقل کرده اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: ((آن را دررکوع خود قرار دهید)) سبحان ربى العظیم بگوئید.
((پایان سوره واقعه )).
سوره حدید [57].
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 29 آیه است .محتواى سوره :.
محتواى این سوره را به هفت بخش مى توان تقسیم کرد:1ـ آیـات نـخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدادارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است .
2ـ بخش دیگرى از عظمت قرآن این نورالهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى گوید.
3ـ در بـخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نورایمان راه خود را به سوى بهشت مى گشایند, و گروه دوم در ظلمات شرک و کفرمى مانند, بحث مى کند.
4ـ در بـخـش دیـگـرى دعـوت به ایمان و خروج از شرک , و سرنوشت جمعى ازاقوام کافر پیشین منعکس شده است .
5ـ بـخـش مـهـمـى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه هاى جهاد فى سبیل اللّه , و بى ارزش بودن اموال دنیا مى باشد.
6ـ در بـخشى کوتاه , اما گویا و مستدل , سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست .
7ـ و بالاخره در بخش دیگرى مساله رهبانیت و انزواى اجتماعى موردمذمت قرارگرفته , و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است .
ضمنا نامگذارى این سوره به ((حدید)) به خاطر تعبیرى است که در آیه 25سوره آمده است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در روایات اسلامى نکته هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده , البته تلاوتى که توام با فکر, و تفکرى که توام با عمل باشد.در حـدیـثـى از پـیـامـبـر گرامى اسلام (ص ) نقل شده : که قبل از خواب ((مسبحات ))را تلاوت مى فرمود (مسبحات سوره هائى است که با ((سبح للّه )) یا ((یسبح للّه )) آغازمى شود و آن پنج سوره است : سوره حدید, حشر, صف , جمعه و تغابن ) ومى فرمود: ((در آنها آیه اى است که از هزار آیه برتر است ))!.
در حـدیث دیگرى از امام باقر(ع ) مى خوانیم : ((کسى که ((مسبحات ))(سوره هاى پنج گانه فوق ) را پـیش از خواب بخواند از دنیا نمى رود تا حضرت مهدى (ع ) را درک کند, و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خداخواهد بود)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.
آیات ژرف اندیشان !.
گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود ((بیست وصف )) ازاوصاف الهى است آغاز مـى شـود, اوصـافـى کـه شـناخت آنها سطح معرفت انسانى رابالا مى برد و به ذات مقدس او آشنا مى کند, و هرقدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه اى دست مى یابند.در حـدیـثـى از امام على بن الحسین (ع ) مى خوانیم : که فرمود: ((خداوند متعال مى دانست که در آخـر زمان اقوامى مى آیند که در مسائل تعمق و دقت مى کنند, لذاسوره قل هواللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال , نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده ,مى فرماید: ((آنچه در آسمانها و زمـین است براى خدا تسبیح مى گویند, و او عزیز وحکیم است ))(سبح للّه مـا فى السموات والا رض وهو العزیز الحکیم ).
(آیه )ـ بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى ((عزت )) و((حکمت )) به ((مالکیت و تـدبیر و تصرفش در عالم هستى )) که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته , مى افزاید: ((مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
او ((زنـده مـى کـنـد و مـى میراند)) (یحیى ویمیت ) آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست .
((و او بر هر چیز تواناست )) (وهو على کل شى قدیر).
مـالـکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست ,بلکه مالکیت حقیقى و تـکـویـنـى است , یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او, و تحت اراده و فرمان اوست , لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است .
تـفـاوت ((عزت )) و ((قدرت )) در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد, و قدرت توجه به ایجاد اسباب , بنابراین دو وصف مختلف محسوب مى شوند, هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند ـ دقت کنید.
(آیه )ـ سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته , مى فرماید: ((اول و آخر وپیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست )) (هو الا ول والا خر والظاهر والباطن وهو بکل شى علیم ).
تـوصـیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او, زیرامى دانیم او وجودى است بـى انـتـهـا و واجب الوجود, یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون , تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد, و بنابراین از ازل بوده و تا ابدخواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است , و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست .
توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است , از همه چیز ظـاهـرتـر اسـت چرا که آثارش همه جا را گرفته , و از همه چیزمخفى تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست .
و یـکـى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده : ((وهو بکل شى علیم )) زیرا کسى که از آغـاز بـوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى باشد.
(آیه )ـ.
او همیشه بر تخت قدرت است !.
بـه دنـبـال اوصـاف یـازده گـانه اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکرشد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده .نـخـسـت از مساله خالقیت سخن مى گوید و مى فرماید: ((او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [ شش دوران ] آفرید)) (هو الذى خلق السموات والا رض فى ستة ایام ).
مساله ((خلقت در شش روز)) هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف , و آخرین مورد آن همین آیه مى باشد.
مـنظور از ((یوم )) (روز) در این آیات روز معمولى نیست , بلکه منظور از آن ((دوران )) است خواه این دوران کوتاه باشد, و یا طولانى هرچند میلیونها سال به طول انجامد.
بـعد به مساله حکومت و تدبیر جهان پرداخته , مى افزاید: ((سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت )) و به تدبیر جهان پرداخت (ثم استوى على العرش ).
بـدون شـک خـداونـد نه جسم است و نه ((عرش )) به معنى ((تخت سلطنت ))مى باشد, بلکه این تـعبیر کنایه اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذتدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنهابرگیرد, و فیضش را قطع کند ((فرو ریزند قالبها))!.
سـپـس شـاخـه دیـگرى از علم بى پایانش را بیان کرده , مى افزاید: ((آنچه را درزمین فرو مى رود مـى دانـد و از آن خـارج مى شود, و آنچه از آسمان نازل مى گردد, وآنچه به آسمان بالا مى رود)) همه را مى داند (یعلم مـا یلج فى الا رض ومـا یخرج منها ومـا ینزل من السما ومـا یعرج فیها).
و بـالاخـره در چـهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده ,مى فرماید: ((و هرجا باشیداو با شماست )) (وهو معکم اینما کنتم ).
((و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست )) (واللّه بما تعملون بصیر).
چـگـونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقا خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى گیریم , او روح عالم هستى است , اوجان جهان است , بلکه او برتر از این و آن است !.
راسـتـى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى بخشد و از سوى دیـگـر اطـمـیـنان و اعتماد به نفس مى دهد و شجاعت و شهامت در او مى آفریند, و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى بخشد, چرا که اوهمه جا حاضر و ناظر و مراقب است آرى ! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى ودرستگارى انسان است .
(آیـه )ـ بـعـد از مـساله حاکمیت و تدبیر, سخن به مساله مالکیت او در کل جهان هستى مى رسد, مى فرماید: ((مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست )) (له ملک السموات والا رض ).
و سـرانـجام به مساله مرجعیت او اشاره کرده , مى افزاید: ((و همه کارها به سوى او باز مى گردد)) (والى اللّه ترجع الا مور).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبر ماست و همه جا با ما مى باشدمسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست .
(آیـه )ـ در ایـن آیـه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده , مى فرماید:((شب را در روز داخل مى کند و روز را در شب )) (یولج اللیل فى النهار ویولج النهار فى اللیل ).
آرى ! تـدریـجـا از یکى مى کاهد و به دیگرى مى افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى دهد, همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است .
و در پایان مى افزاید: ((و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست )) (وهو علیم بذات الصدور).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى کند و همه جا را روشـن مى سازد, علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب وجان انسان نفوذ مى کند و همه اسرار آن را روشن مى سازد.
(آیه )ـ.
ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى !.
بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او, اوصافى که انـگیزه حرکت به سوى اللّه است , در اینجا از آنها نتیجه گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى نماید.نخست مى فرماید: ((به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (آمنوا باللّه ورسوله ).
ایـن دعـوت یـک دعـوت عـام اسـت که شامل همه انسانها مى شود, مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسـخـتر, و غیرمؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى کند, دعوتى که توام با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت .
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که ((انفاق فى سبیل اللّه )) است دعوت کرده مى گوید: ((و از آنچه شـمـا را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید))(وانفقوا مما جعلکم مستخفلفین فیه ).
((انـفـاق )) مـفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست , بلکه علم و هدایت وآبروى اجتماعى و سرمایه هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى شود.
سـپـس براى تشویق بیشتر مى افزاید: ((کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند)) (فالذین آمنوا منکم وانفقوا لهم اجر کبیر).
تـوصـیـف اجـر به بزرگى , اشاره اى به عظمت الطاف و مواهب الهى , و ابدیت و خلوص و دوام آن است , نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى شود.
(آیـه )ـ بـعد از امر به ((ایمان )) و ((انفاق )) درباره هریک از این دو به بیانى مى پردازد که به منزله استدلال و برهان است .
نـخـست به صورت یک استفهام توبیخى علت عدم پذیرش دعوت پیامبر(ص )را در مورد ایمان به خـدا جویا شده , مى فرماید: ((چرا به خدا ایمان نیاوریددر حالى که رسول (او) شما را مى خواند که بـه پروردگارتان ایمان بیاورید و ازشما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آمـاده ایمان آوردنید))(ومـا لکم لا تؤمنون باللّه والرسول یدعوکم لتؤمنوا بربکم وقد اخذ میثاقکم ان کنتم مؤمنین ).
یـعـنـى , اگـر بـه راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است , هم از طریق فطرت و عقل , و هم از طریق دلیل نقل .
(آیه )ـ این آیه براى تاکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى افزاید:((او کسى است که آیات روشـنى بر بنده اش [ محمد] نازل مى کند, تا شما را ازتاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است ))(هو الذى ینزل على عبده آیات بینات لیخرجکم من الظلمات الى النور وان اللّه بکم لرؤف رحیم ).
(آیـه )ـ سپس به استدلالى براى مساله انفاق پرداخته , مى فرماید: ((چرا درراه خدا انفاق نکنید در حـالـى کـه مـیراث آسمانها و زمین از آن خداست ))؟ (ومـالکم الا تنفقوا فى سبیل اللّه وللّه میراث السموات والا رض ).
یعنى , سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى پوشید, و همه رامى گذارید و مى روید, پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى گیرید!.
و از آنـجـا کـه انـفـاق در شـرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد درجمله بعد مى افزاید: ((کـسـانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکارنمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند)) (لا یستوى منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل ).
یـعنى , آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد ازفرونشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لـذا بـراى تاکید بیشتر مى افزاید: ((آنها بلندمقامتر از کسانى هستند که بعد ازفتح انفاق نمودند و جهاد کردند)) (اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعدوقاتلوا).
و از آنـجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى افزاید: ((و خداوند به هر دو وعده نیک داده است )) (وکلا وعد اللّه الحسنى ).
ایـن یـک قـدردانـى بـراى عـمـوم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند تعبیر((حسنى )) هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را دربر مى گیرد.
و از آنـجـا کـه ارزش عـمـل بـه خلوص آن است , در پایان آیه مى افزاید: ((وخداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما باخبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:1 عصر
از یـکسو فرشتگان شما را احاطه کرده اند و از سوى دیگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تیره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى گیرد و راهى براى گریز نیست .
(آیـه )ـ باز مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
تعبیر به نعمت در اینجا نیز به خاطر همان لطفى است که در آیه قبل به آن اشاره شد.
(آیـه )ـ در تعقیب آیات گذشته که بعضى از حوادث رستاخیز را بازگومى کرد, در اینجا همچنان ادامه همان بحث و ذکر خصوصیات دیگرى از صحنه قیامت , و چگونگى حساب , و مجازات , و کیفر است .
نـخـسـت مـى فـرمـایـد: ((در آن هنگام که آسمان شکافته شود, و همچون روغن مذاب گلگون گـردد)) حـوادث هـولـنـاکى رخ مى دهد که تاب تحمل آن را نخواهیدداشت (فاذا انشقت السما فکانت وردة کالدهان ).
از مـجموع آیات ((قیامت )) به خوبى استفاده مى شود که در آن روز نظام کنونى جهان بکلى درهم مى ریزد, و حوادث بسیار هولناکى در سرتاسر عالم رخ مى دهد,کواکب و سیارات و زمین و آسمان دگـرگـون مـى شوند, و مسائلى که تصور آن امروزبراى ما مشکل است واقع مى گردد, از جمله چـیـزى اسـت کـه در آیه فوق آمده که کرات آسمانى از هم مى شکافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمى آید.
(آیه )ـ و از آنجا که اعلام وقوع این حوادث هولناک در صحنه قیامت , و یاقبل از آن هشدارى است بـه هـمـه مـجـرمان و مؤمنان , و لطفى است از الطاف الهى ,بعد از آن , همان جمله سابق را تکرار فـرمـوده , مـى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ در این آیه از حوادث تکوینى قیامت , به وضع انسان گنهکار در آن روز, پرداخته , مى افزاید: ((در آن روز هـیچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود)) (فیومئذ لا یسئل عن ذنبه انس ولا جان ).
چـرا سـؤال نـمـى کـنند؟ براى این که همه چیز روشن است , و در چهره انسانهاهمه چیز خوانده مى شود.
قیامت یک روز بسیار طولانى است , و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى باید بگذرد و در هر صحنه و موقفى باید مدتى بایستد, در بعضى از این مواقف مطلقا سؤالى نمى شود.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خیزند و در بعضى , از انسانها دقیقا پرسش مى شود.
خلاصه هر صحنه اى شرایطى دارد.
(آیـه )ـ و بـاز در تـعـقـیـب آن هـمـگـان را مـخاطب ساخته , مى گوید ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ آرى در آن روز سؤال نمى شود, بلکه ((مجرمان از چهره هایشان شناخته مى شوند)) (یعرف المجرمون بسیماهم ).
گـروهـى داراى چـهـره هـاى بشاش نورانى و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست , و گـروهـى دیـگـر صـورتهائى سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست , چـنـانـکه در آیات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانیم : ((در آن روز چهره هائى درخشان و نورانیند, و چهره هائى تاریک , که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده )).
سپس مى افزاید: ((و آنگاه آنها را از موهاى پیش سر, و پاهایشان مى گیرند)) وبه دوزخ مى افکنند! (فیؤخذ بالنواصى والا قدام ).
گرفتنى مجرمان با موى پیش سر, و پاها, ممکن است به معنى حقیقى آن باشد که ماموران عذاب این دو را مى گیرند و آنها را از زمین برداشته , با نهایت ذلت به دوزخ مى افکنند, و یا کنایه از نهایت ضـعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است , که این گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند, و چه صحنه دردناک و وحشتناکى است آن صحنه !.
(آیـه )ـ باز از آنجا که یادآورى این مسائل در زمینه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ در این آیه مى فرماید: ((این همان دوزخى است که مجرمان پیوسته آن را انکار مى کردند)) (هذه جهنم التى یکذب بها المجرمون ).
(آیـه )ـ بـاز در تـوصیف جهنم و عذابهاى دردناک آن مى افزاید: مجرمان ((امروز درمیان آن و آب سوزان در رفت و آمدند)) (یطوفون بینها وبین حمیم آن ).
آنـها از یکسو در میان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند وتمناى آن مى کنند و از سوى دیگر آب جوشان به آنها مى دهند (یا بر آنها مى ریزند) واین مجازاتى است دردناک .
از آیـات 71 و 72 سـوره مـؤمـن اسـتـفـاده مى شود که چشمه سوزان حمیم درکنار جهنم است که نخست دوزخیان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ مى افکنند.
(آیـه )ـ بـاز بـه دنـبـال ایـن هـشدار و اخطار شدید بیدارکننده که لطفى است از ناحیه خداوند, مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟!(فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
مـى فـرماید: ((براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است ))(ولمن خاف مقام ربه جنتان ).
خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاک وافکار آلوده است , و گاه بـراى مقربان , به خاطر قرب به ذات پاکش کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت آنهاست , و گاه بـدون هـمـه ایـنـها هنگامى که تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى کنند در مقابل او احـسـاس حـقارت کرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد, این خوفى است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست .
(آیه )ـ باز به دنبال این نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته , مى گوید:((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس در توصیف این دو بهشت مى افزاید: ((داراى انواع نعمتها ودرختان پرطراوت است )) (ذواتا افنان ).
(آیه )ـ و به دنبال این نعمت باز همان سؤال تکرار مى شود که : ((کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ از آنجا که یک باغ سرسبز و خرم و پرطراوت , علاوه بر درختان ,باید چشمه هاى آب جارى داشـتـه بـاشـد در این آیه مى افزاید: ((در آن دو (بهشت ) دوچشمه همیشه جارى است )) (فیهما عینان تجریان ).
(آیه )ـ باز در برابر این نعمت همان سؤال مطرح مى شود: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید)) (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه که نوبت به میوه هاى این دو باغ بهشتى مى رسد,مى فرماید: ((در آن دو از هر میوه اى دو نوع وجود دارد)) هریک از دیگرى بهتر (فیهمامن کل فاکهة زوجان ).
نوعى که در دنیا نمونه آن را دیده اید, و نوعى که هرگز شبیه و نظیر آن را دراین جهان ندیده اید.
(آیـه )ـ بـاز مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در آیـات پیشین سه قسمت از ویژگیهاى این دو باغ بهشتى مطرح شد, اکنون به ویژگى چـهـارم پرداخته , مى فرماید: ((این در حالى است که آنها برفرشهائى تکیه کرده اند با آسترهائى از دیبا و ابریشم )) (متکئین على فرش بطائنهامن استبرق ).
این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است .
در ایـنـجا گران قیمت ترین پارچه اى که در دنیا تصور مى شود آستر این فرشهاذکر شده , اشاره به این که قسمت روئین آن چیزى است که از لطافت و زیبائى وجذابیت در وصف نمى گنجد.
و بـالاخـره در پـنـجـمین نعمت به چگونگى نعمتهاى این باغ بهشتى اشاره کرده , مى گوید: ((و میوه هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است )) (وجنى الجنتین دان ).
آرى ! زحمتى که معمولا در چیدن میوه هاى دنیا وجود دارد در آنجا به هیچ وجه نیست .
(آیه )ـ و باز همگان را در اینجا مخاطب ساخته , مى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
((و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنها تماس نگرفته است )) (لم یطمثهن انس قبلهم ولا جان ).
بنابراین آنها دوشیزه اند, و دست نخورده , و پاک از هر نظر.
از ((ابـوذر)) نـقـل شـده اسـت کـه : ((هـمـسـر بـهشتى به شوهرش مى گوید: سوگند به عزت پـروردگـارم کـه در بهشت چیزى را بهتر از تو نمى یابم , سپاس مخصوص خداوندى است که مرا همسر تو, و تو را همسر من قرار داد)).
(آیـه )ـ بـاز در تـعقیب این نعمت بهشتى تکرار مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس به توصیف بیشترى از این همسران بهشتى پرداخته ,مى گوید: ((آنها همچون یاقوت و مرجانند))! (کانهن الیاقوت والمرجان ).
به سرخى و صفا و درخشندگى ((یاقوت )) و به سفیدى و زیبائى شاخه ((مرجان )) که هنگامى که این دورنگ (یعنى سفید و سرخ شفاف ) به هم آمیزندزیباترین رنگ را به آنها مى دهند.
(آیـه )ـ بـار دیگر به دنبال این نعمت بهشتى مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ و در پایان این بحث مى گوید: ((آیا جزاى نیکى جز نیکى است ))؟(هل جزا الا حسان الا الا حسان ).
آیا آنها که در دنیا کار نیک کرده اند جز پاداش نیک الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟.
((احسان )) چیزى برتر از عدالت است , زیرا عدالت این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد, و آنچه متعلق به اوست بگیرد, ولى احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد, و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
(آیـه )ـ باز در اینجا از بندگان اقرار مى گیرد که : ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
چـرا که این قانون یعنى ;? جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ ازناحیه خداوند بزرگ , و نشان مى دهد که پاداش او در برابر اعمال بندگان نیز درخورکرم اوست نه درخور اعمال آنها, تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى کنند آن هم به توفیق و لطف خداست و برکاتش نیز به خودشان مى رسد.
(آیه )ـ.
نخست مى فرماید: ((و پایین تر از آنها دو باغ بهشتى دیگر است )) (ومن دونهما جنتان ).
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:.
((دو بـهشت که بناى آنها و هرچه در آنهاست از نقره است , و دو بهشت است که بناى آنها و هرچه در آنهاست از طلاست )).
تعبیر به طلا و نقره ممکن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد.
لـذا در حدیث دیگرى از پیامبر(ص ) آمده است : ((دو بهشت از طلا است براى مقربان , و دو بهشت از نقره براى اصحاب الیمین )).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید)) (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ بـعـد بـه پنج ویژگى این دو بهشت ـکه بعضى با آنچه درباره دوبهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است ـ پرداخته , مى گوید: ((هردو خرم و سرسبزند)) (مدهامتان ).
(آیـه )ـ بـاز در ایـنـجـا اضافه مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان راانکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه تـوصیف دیگرى پرداخته , مى گوید: ((در آنها دوچشمه جوشنده است )) (فیهما عینان نضاختان ).
(آیه )ـ دگربار از جن و انس مى پرسد: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ این آیه درباره میوه هاى این دو بهشت چنین مى گوید: ((در آنهامیوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است )) (فیهما فاکهة ونخل ورمان ).
(آیـه )ـ بـاز هـمان سؤال را تکرار کرده , مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
نـخـسـت مى فرماید: ((و در آن باغهاى بهشتى زنانى نیکو خلق و زیبایند)) (فیهن خیرات حسان ) زنانى که جمع میان ((حسن سیرت )) و ((حسن صورت )) کرده اند.
در روایاتى که در تفسیر این آیه وارد شده صفات نیک بسیارى براى همسران بهشتى شمرده شده کـه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنیا نیز باشد, والگوئى براى همه زنان محسوب شود, از جمله خوش زبان بودن , نظافت و پاکى ,آزار نرسانیدن , نظرى به بیگانگان نداشتن و مانند آن .
(آیـه )ـ و بـه دنـبـال ذکـر این نعمت باز مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى کند: ((حوریانى که در خیمه هاى بهشتى مستورند)) (حور مقصورات فى الخیام ).
((حور)) جمع ((حورا)) و ((احور)) به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است , و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است .
(آیـه )ـ و بـار دیـگـر هـمـان سـؤال پـرمـعـنى را تکرار کرده , مى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ این آیه توصیف دیگرى است درباره حوریان بهشتى , مى فرماید:((هیچ , جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته )) و دوشیزه اند (لم یطمثهن انس قبلهم ولا جان ).
الـبـتـه چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى که در این دنیاهمسر یکدیگرند هـرگـاه هر دو با ایمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند, و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگى مى کنند.
و حـتى از روایات استفاده مى شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى که در این جهان انجام داده اند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در آخـریـن تـوصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده , مى گوید:((این در حالى اسـت کـه بـهشتیان بر تختهائى تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است )) (متکئین على رفرف خضر وعبقری حسان ).
(آیـه )ـ سـپـس بـراى آخـریـن بار (و سى و یکمین مرتبه ) این سؤال را از نس وجن و از تمام افراد مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟(فباى آلا ربکما تکذبان ).
نـعمتهاى معنوى , یا نعمتهاى مادى , نعمتهاى این جهان , یا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى که سر تا پـاى وجـود شـمـا را فراگرفته و دائما غرق درآنید, و گاه براثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپرید, و از بخشنده این همه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى شوید؟ کدامیک رامنکرید؟.
(آیـه )ـ و در آخـریـن آیه این سوره مى فرماید: ((پربرکت و زوال ناپذیر است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو)) (تبارک اسم ربک ذى الجلا ل والا کرام ).
این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهاى الهى , در زمین وآسمان , در خلقت بشر, و در دنـیـا و آخـرت آمده است , و از آنجا که اینها همه ازوجود پربرکت پروردگار افاضه مى شود, مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است .
جـالـب ایـن که این سوره با نام خداوند ((رحمن )) آغاز شد, و با نام پروردگارذوالجلال و الاکرام پایان مى گیرد, و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .
((پایان سوره الرحمن )).
ایـن سـوره ـهمان گونه که از لحن آن پیداست , و مفسران نیز تصریح کرده اندـدر مکه نازل شده است , هرچند بعضى گفته اند آیه 81 و 82 در مدینه نازل گردیده ,ولى دلیلى براى این گفته در دست نیست , و نشانه اى در آیات مزبور بر این ادعاوجود ندارد.
سـوره واقـعه چنانکه از نامش پیداست از قیامت و ویژگیهاى آن سخن مى گوید, و این معنى در تـمـام آیـات 96 گـانه سوره مساله اصلى است , اما از یک نظرمى توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه کرد:.
1ـ آغاز ظهور قیامت و حوادث سخت و وحشتناک مقارن آن .
2ـ گـروه بـنـدى انـسـانـها در آن روز و تقسیم آنها به ((اصحاب الیمین )),((اصحاب الشمال )) و ((مقربین )).
3ـ بحث مشروحى از مقامات ((مقربین )) و انواع پاداشهاى آنها در بهشت .
4ـ بحث مشروحى درباره ((اصحاب الیمین )) و انواع مواهب الهى بر آنها.
5ـ بحثى درباره ((اصحاب الشمال )) و مجازاتهاى دردناک آنها در دوزخ .
6ـ ذکـر دلائل مـختلفى پیرامون مساله معاد از طریق بیان قدرت خداوند, وخلقت انسان از نطفه ناچیز, و تجلى حیات در گیاهان , و نزول باران .
7ـ ترسیمى از حالت احتضار و انتقال از این جهان به جهان دیگر.
8ـ نظر اجمالى دیگرى روى پاداش و کیفر مؤمنان و کافران .
چـرا کـه آیـات سـوره آن قـدر تـکـان دهـنده و بیدارکننده است که جائى براى غفلت انسان باقى نمى گذارد.
در حـدیـث دیگرى از امام صادق (ع ) مى خوانیم ((هرکس سوره واقعه را در هرشب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى کند,و هرگز در دنیا ناراحتى نمى بیند, و فـقـر و فـاقه و آفتى از آفات دنیا دامنگیرش نمى شود, و از دوستان امیر مؤمنان على (ع ) خواهد بود)).
روشـن است که تنها نمى توان با لقلقه زبان این همه برکات را در اختیار گرفت ,بلکه باید به دنبال تلاوت , فکر و اندیشه , و به دنبال آن حرکت و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.
در آغاز مى فرماید: ((هنگامى که واقعه عظیم (قیامت ) واقع شود)) (اذا وقعت الواقعة ).
(آیه )ـ ((هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند)) (لیس لوقعتها کاذبة ).
چـرا کـه حـوادث پـیش از آن به قدرى عظیم و شدید است که آثار آن در تمام ذرات جهان آشکار مى شود.
(آیـه )ـ بـه هـر حـال رستاخیز نه تنها با دگرگونى کائنات توام است بلکه انسانها هم دگرگون مـى شـوند همان گونه که در آیه موردبحث مى فرماید: گروهى راپائین مى آورد و گروهى را بالا مى برد))! (خافضة رافعة ).
مستکبران گردنکش و ظالمان صدرنشین سقوط مى کنند, و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قله افـتـخـار قرار مى گیرند, گروهى در قعر جهنم سقوط مى کنند, وگروه دیگرى در اعلا علیین بهشت جاى مى گیرند, و این است خاصیت یک انقلاب بزرگ و گسترده الهى !.
و لـذا در روایـتـى از امـام على بن الحسین (ع ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: ((رستاخیز خافضه است چرا که به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقطمى کند, و واقعه است چرا که به خدا سوگند اولیااللّه را به بهشت بالا مى برد)).
(آیـه )ـ سـپـس بـه توصیف بیشترى در این زمینه پرداخته مى گوید: ((در آن هنگام که زمین به شدت به لرزه در مى آید)) (اذا رجت الا رض رجا).
(آیه )ـ این زلزله به قدرى عظیم و شدید است که ((کوهها درهم کوبیده مى شود)) (وبست الجبال بسا).
(آیه )ـ ((و به صورت غبار پراکنده در مى آید)) (فکانت هبا منبثا).
اکـنون باید اندیشید که آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگین است که مى تواندکوههاى عظیم را که در صـلابـت و اسـتحکام ضرب المثل است آن چنان متلاشى کندکه تبدیل به غبار پراکنده کند, و فریادى که از این انفجار عظیم برمى خیزد از آن هم وحشتناک تر است .
(آیـه )ـ بـعـد از بـیـان وقـوع این واقعه عظیم و رستاخیز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پـرداخـتـه , و قبل از هر چیز آنها را به سه گروه تقسیم کرده , مى گوید:((و شما (در آن روز) سه گروه خواهید بود)) (وکنتم ازواجا ثلثة ).
(آیـه )ـ در مـورد دسـتـه اول مـى فـرمـایـد: (((نخست ) سعادتمندان وخجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى ))! (فاصحاب المیمنة مـااصحاب المیمنة ).
مـنـظور از ((اصحاب المیمنه )) کسانى هستند که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند و این امر در قیامت رمز و نشانه اى براى مؤمنان نیکوکار وسعادتمند و اهل نجات است , چنانکه بارها در آیات قرآن به آن اشاره شده .
تـعبیر به ((مـا اصحاب المیمنة )) (چه گروه سعادتمندى ؟) براى بیان این حقیقت است که حد و نهایتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نیست .
(آیـه )ـ سـپـس بـه ذکـر گـروه دوم پـرداخته ,مى افزاید:((گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان وشومانى )) (واصحاب المشئمة مـا اصحاب المشئمة ).
گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه هاى اعمالشان را به دست چپشان مى دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره بختى و جرم و جنایت آنها.
تعبیر به ((مـا اصحاب المشئمة )) نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها رامنعکس مى سازد.
(آیـه )ـ سـرانـجـام گـروه سوم را چنین توصیف مى کند: ((و پیشگامان ,پیشگامند)) (والسابقون السابقون ).
((سـابـقـون )) کـسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند, که در اعمال خیر وصفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند, آنها ((اسوه )) و ((قدوه )) مردمند, و امام وپیشواى خلقند, و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
و اگـر در روایـات اسـلامـى گـاه ((سـابـقـون )) بـه چهارنفر ((هابیل )) و((مؤمن آل فرعون ))و ((حـبـیـب نـجـار)) کـه هـرکـدام در امـت خـود پـیـشـگـام بـودنـد, و هـمـچـنـیـن ــگـا و امـیـرمـؤمـنـان عـلى بن ابی طالب (ع ) که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده , در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است , و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست .
(آیه )ـ ((آنها مقربانند)) (اولئک المقربون ).
(آیـه )ـ سـپـس در یـک جـمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ,مى گوید: مقربان ((در باغهاى پرنعمت بهشت )) جاى دارند (فى جنات النعیم ).
تعبیر ((جنات النعیم )) انواع نعمتهاى مادى ومعنوى بهشت را شامل مى شود.
(آیـه )ـ ایـن آیـه به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده , مى گوید: ((گروه زیادى (از آنها) از امتهاى نخستینند)) (ثلة من الا ولین ).
(آیه )ـ ((و (گروه ) اندکى از امت آخرین )) (وقلیل من الا خرین ).
طبق دو آیه فوق گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند, و تنها کمى از آنها ازامت محمد(ص ) مى باشند.
(آیه )ـ.
نخست مى فرماید: آنها ((بر تختهائى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند)) (على سرر موضونة ).
(آیـه )ـ ((در حـالـى که بر آن تکیه زده و روبه روى یکدیگرند)) و مجلسى پراز انس و سرور دارند (متکئین علیها متقابلین ).
در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نـشـان مـى دهـد یـکـى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است , اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست ؟کسى به درستى نمى داند.
(آیـه )ـ سـپـس از دومـین موهبت آنها سخن گفته , مى فرماید: ((نوجوانانى جاودان (در شکوه و طـراوت ) پـیـوسـتـه گرداگرد آنان مى گردند)) و در خدمت آنهاهستند (یطوف علیهم ولدان مخلدون ).
(آیـه )ـ این نوجوانان زیبا ((با قدحها و کوزه ها و جامهاى (پر از شراب طهور که ) ازنهرهاى جارى بهشتى )) برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سیراب مى کنند (باکواب واباریق وکاس من معین ).
(آیـه )ـ امـا نـه شـرابـى کـه عـقـل و هوش را ببرد و مستى آورد, بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى نوشند ((از آن دردسر نمى گیرند و نه مست مى شوند))(لا یصدعون عنها ولا ینزفون ).
تـنـهـا یـک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى نظیر فرو مى برد!.
(آیـه )ـ سـپـس بـه چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان دربهشت اشاره کرده , مـى گـویـد: ((و مـیـوه هـایـى از هـر نوع که انتخاب کنند)) به آنها تقدیم مى کنند (وفاکهة مما یتخیرون ).
(آیه )ـ ((وگوشت پرنده از هرنوع که مایل باشند)) (ولحم طیر ممایشتهون ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت , به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتراست , به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى شود که شاخه هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بـهـشتیان است , بطورى که به آسانى مى توانند از هرگونه میوه اى شخصا تناول کنند این معنى , دربـاره غـذاهـاى دیـگـر بـهشتى نیز مسلما صادق است , ولى شک نیست , که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد, و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست .
(آیه )ـ سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده ,مى گوید: ((و همسرانى از حورالعین دارند)) (وحور عین ).
(آیه )ـ ((همچون مروارید در صدف پنهان ))! (کامثال اللؤلؤ المکنون ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند, نه دستى به آنها رسیده , و نه چشمى برآنها افتاده است !.
(آیـه )ـ بـعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى افزاید: ((اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى دادند)) (جزا بما کانوا یعملون ).
تـا تـصـور نشود این نعمتهاى بى شمار بهشتى بى حساب به کسى داده مى شود,و یا ادعاى ایمان و عـمـل صـالح براى نیل به آنها کافى است ;? نه , عمل مستمر وخالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.
(آیه )ـ هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که : درآن (باغهاى بهشتى ) نه لغو و بیهوده اى مى شنوند, نه سخنان گناه آلود)) (لا یسمعون فیها لغوا ولا تاثیما).
نـه در آنـجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد, و نه استهزا و غیبت , نه کلمات نیش دار, نه تعبیرات گـوش خـراش , نـه سخنان لغو و بیهوده و بى اساس , هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((تنها چیزى که در آنجا مى شنوند سلام است سلام ))! (الا قیلا سلا ما سلا ما).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او, و سلام و درود خودشان به یکدیگر, در آن جلسات پرشور و پرصفا که لبریز از دوستى و محبت است .
(آیه )ـ.
نـخـست براى بیان بلندى مقام آنها مى فرماید: ((و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى ))؟! (واصحاب الیمین مـا اصحاب الیمین ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده , زیرا این تعبیر در مواردى به کارمى رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هرحال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است .
(آیـه )ـ این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده , مى گوید: ((آنها در سایه درختان سدر بى خار قرار دارند)) (فى سدر مخضود).
(آیـه )ـ دومـیـن موهبت این است که آنها ((در سایه درخت طلح پربرگ ))به سر مى برند! (وطلح منضود).
((طـلـح )) درخـتـى است سبز و خوشرنگ و خوشبو, جمعى گفته اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا, و میوه اى شیرین و گوارا دارد.
بـعـضـى از مفسران گفته اند باتوجه به این که درخت سدر برگهائى بسیارکوچک و درخت موز بـرگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.
(آیه )ـ سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى کند: ((و سایه کشیده وگسترده )) (وظل ممدود).
بـعـضـى ایـن سـایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده اند که سایه همه جا را فراگرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است .
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متالم و ناراحت نمى کند,و دائما در سایه هاى مطبوع و گسترده و روح افزا به سر مى برند.
(آیه )ـ در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده , مى فرماید:بهشتیان ((در کنار آبشارها)) که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سرمى برند)) (ومـا مسکوب ).
(آیه )ـ و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه ها را نیزهمراه دارد, و لذا در پنجمین نعمت مى افزاید: ((و میوه هاى فراوان )) (وفاکهة کثیرة ).
(آیه )ـ ((که هرگز قطع و ممنوع نمى شود)) (لا مقطوعة ولا ممنوعة ).
آرى ! همچون میوه هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.
(آیه )ـ سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده , مى افزاید: ((و همسرانى بلندمرتبه )) (وفرش مرفوعة ).
(آیـه )ـ سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته , مى گوید:((ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم )) (انا انشاناهن انشا).
ایـن جـمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوندآفرینش تازه اى در قـیـامـت بـه آنها مى دهد, و همگى در نهایت جوانى و طراوت وجمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و همگى را دوشیزه قرار دادیم )) (فجعلناهن ابکارا).
و شـاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد, چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى ;? با آمیزش , وضع آنهادگرگون نمى شود.
(آیه )ـ و در اوصاف آنها باز مى افزاید: ((زنانى که تنها به همسرشان , عشق مى ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند)) (عربا اترابا).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((اینها همه براى اصحاب یمین است ))(لا صحاب الیمین ).
و این تاکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه ) به آنها.
(آیه )ـ ((که گروهى از امتهاى نخستینند)) (ثلة من الا ولین ).
(آیه )ـ ((و گروهى از امتهاى آخرین )) (وثلة من الا خرین ).
و بـه ایـن تـرتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند وگروه عظیمى از امـت اسـلام , چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان , بسیارند,هرچند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق باتوجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.
(آیه )ـ.
مى فرماید: ((و اصحاب شما چه اصحاب شمالى )) (واصحاب الشمال مـا اصحاب الشمال ).
هـمـانـها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلـوده و ستمگرند و اهل دوزخ , و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تـعـبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است , فى المثل مى گوئیم سعادتى به ما رو کرد, چه سعادتى ؟ یا مصیبتى رو کرد؟چه مصیبتى ؟!.
(آیه )ـ سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده , مى گوید: آنها ((درمیان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند)) (فى سموم وحمیم ).
(آیه )ـ ((و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا)) (وظل من یحموم ).
بـاد سـوزان کـشنده از یکسو, و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر, و سایه دودداغ و خفه کننده از سـوى سوم , آنها را چنان گرفتار مى سازد که تاب و توان را از آنان مى گیرد, و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفرآنها کافى است .
(آیه )ـ سپس براى تاکید مى افزاید: سایه اى که ((نه خنک است و نه آرامبخش )) (لا بارد ولا کریم ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى کند, و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى دربر دارد, ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد پیداست سایه اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود.
گـرچـه کـیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکرهمین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.
(آیـه )ـ سـپـس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم ووحشتناک در سه جمله خلاصه مى کند:.
نخست این که ((آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند))(انهم کانوا قبل ذلک مترفین ).
((مـتـرف )) بـه کـسـى مـى گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است .
درسـت اسـت کـه هـمـه ((اصـحـاب الـشـمـال )) در زمره ((مترفین )) نیستند, ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست .
همان گونه که امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است کـه عـامـل گمراهى دیگران نیز مى باشند, سرنخ تمام جنگها وخونریزیها و انواع جنایات , و مراکز شـهـوات , و گـرایشهاى انحرافى , به دست این گروه است , و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد.
(آیـه )ـ سـپـس بـه دومـیـن گـنـاه آنـهـا اشـاره کـرده , مى افزاید: ((و بر گناهان بزرگ اصرار مى ورزیدند)) (وکانوا یصرون على الحنث العظیم ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست , بلکه اصرار بر گناهان عظیم است , چرا که گـنـاه مـمـکـن است , احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند, ولى آنهاهرگز بر آن اصرار نمى ورزند, هنگامى که متذکر مى شوند فورا توبه مى کنند.
(آیـه )ـ باز مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
تعبیر به نعمت در اینجا نیز به خاطر همان لطفى است که در آیه قبل به آن اشاره شد.
(آیـه )ـ در تعقیب آیات گذشته که بعضى از حوادث رستاخیز را بازگومى کرد, در اینجا همچنان ادامه همان بحث و ذکر خصوصیات دیگرى از صحنه قیامت , و چگونگى حساب , و مجازات , و کیفر است .
نـخـسـت مـى فـرمـایـد: ((در آن هنگام که آسمان شکافته شود, و همچون روغن مذاب گلگون گـردد)) حـوادث هـولـنـاکى رخ مى دهد که تاب تحمل آن را نخواهیدداشت (فاذا انشقت السما فکانت وردة کالدهان ).
از مـجموع آیات ((قیامت )) به خوبى استفاده مى شود که در آن روز نظام کنونى جهان بکلى درهم مى ریزد, و حوادث بسیار هولناکى در سرتاسر عالم رخ مى دهد,کواکب و سیارات و زمین و آسمان دگـرگـون مـى شوند, و مسائلى که تصور آن امروزبراى ما مشکل است واقع مى گردد, از جمله چـیـزى اسـت کـه در آیه فوق آمده که کرات آسمانى از هم مى شکافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمى آید.
(آیه )ـ و از آنجا که اعلام وقوع این حوادث هولناک در صحنه قیامت , و یاقبل از آن هشدارى است بـه هـمـه مـجـرمان و مؤمنان , و لطفى است از الطاف الهى ,بعد از آن , همان جمله سابق را تکرار فـرمـوده , مـى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ در این آیه از حوادث تکوینى قیامت , به وضع انسان گنهکار در آن روز, پرداخته , مى افزاید: ((در آن روز هـیچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود)) (فیومئذ لا یسئل عن ذنبه انس ولا جان ).
چـرا سـؤال نـمـى کـنند؟ براى این که همه چیز روشن است , و در چهره انسانهاهمه چیز خوانده مى شود.
قیامت یک روز بسیار طولانى است , و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى باید بگذرد و در هر صحنه و موقفى باید مدتى بایستد, در بعضى از این مواقف مطلقا سؤالى نمى شود.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خیزند و در بعضى , از انسانها دقیقا پرسش مى شود.
خلاصه هر صحنه اى شرایطى دارد.
(آیـه )ـ و بـاز در تـعـقـیـب آن هـمـگـان را مـخاطب ساخته , مى گوید ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ آرى در آن روز سؤال نمى شود, بلکه ((مجرمان از چهره هایشان شناخته مى شوند)) (یعرف المجرمون بسیماهم ).
گـروهـى داراى چـهـره هـاى بشاش نورانى و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست , و گـروهـى دیـگـر صـورتهائى سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست , چـنـانـکه در آیات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانیم : ((در آن روز چهره هائى درخشان و نورانیند, و چهره هائى تاریک , که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده )).
سپس مى افزاید: ((و آنگاه آنها را از موهاى پیش سر, و پاهایشان مى گیرند)) وبه دوزخ مى افکنند! (فیؤخذ بالنواصى والا قدام ).
گرفتنى مجرمان با موى پیش سر, و پاها, ممکن است به معنى حقیقى آن باشد که ماموران عذاب این دو را مى گیرند و آنها را از زمین برداشته , با نهایت ذلت به دوزخ مى افکنند, و یا کنایه از نهایت ضـعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است , که این گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند, و چه صحنه دردناک و وحشتناکى است آن صحنه !.
(آیـه )ـ باز از آنجا که یادآورى این مسائل در زمینه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ در این آیه مى فرماید: ((این همان دوزخى است که مجرمان پیوسته آن را انکار مى کردند)) (هذه جهنم التى یکذب بها المجرمون ).
(آیـه )ـ بـاز در تـوصیف جهنم و عذابهاى دردناک آن مى افزاید: مجرمان ((امروز درمیان آن و آب سوزان در رفت و آمدند)) (یطوفون بینها وبین حمیم آن ).
آنـها از یکسو در میان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند وتمناى آن مى کنند و از سوى دیگر آب جوشان به آنها مى دهند (یا بر آنها مى ریزند) واین مجازاتى است دردناک .
از آیـات 71 و 72 سـوره مـؤمـن اسـتـفـاده مى شود که چشمه سوزان حمیم درکنار جهنم است که نخست دوزخیان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ مى افکنند.
(آیـه )ـ بـاز بـه دنـبـال ایـن هـشدار و اخطار شدید بیدارکننده که لطفى است از ناحیه خداوند, مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟!(فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
این دو بهشت در انتظار خائفان است !.
در ایـنـجـا دوزخـیـان را به حال خود رها کرده , به سراغ بهشتیان مى رود, و ازنعمتهاى دلپذیر و بـى نـظیر و شوق انگیز بهشت قسمتهائى را برمى شمرد, تا درمقایسه با کیفرهاى شدید و دردناک دوزخیان اهمیت هرکدام روشنتر گردد.مـى فـرماید: ((براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است ))(ولمن خاف مقام ربه جنتان ).
خوف از پروردگار سرچشمه هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاک وافکار آلوده است , و گاه بـراى مقربان , به خاطر قرب به ذات پاکش کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت آنهاست , و گاه بـدون هـمـه ایـنـها هنگامى که تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى کنند در مقابل او احـسـاس حـقارت کرده و حالت خوف به آنها دست مى دهد, این خوفى است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست .
(آیه )ـ باز به دنبال این نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته , مى گوید:((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس در توصیف این دو بهشت مى افزاید: ((داراى انواع نعمتها ودرختان پرطراوت است )) (ذواتا افنان ).
(آیه )ـ و به دنبال این نعمت باز همان سؤال تکرار مى شود که : ((کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ از آنجا که یک باغ سرسبز و خرم و پرطراوت , علاوه بر درختان ,باید چشمه هاى آب جارى داشـتـه بـاشـد در این آیه مى افزاید: ((در آن دو (بهشت ) دوچشمه همیشه جارى است )) (فیهما عینان تجریان ).
(آیه )ـ باز در برابر این نعمت همان سؤال مطرح مى شود: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید)) (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه که نوبت به میوه هاى این دو باغ بهشتى مى رسد,مى فرماید: ((در آن دو از هر میوه اى دو نوع وجود دارد)) هریک از دیگرى بهتر (فیهمامن کل فاکهة زوجان ).
نوعى که در دنیا نمونه آن را دیده اید, و نوعى که هرگز شبیه و نظیر آن را دراین جهان ندیده اید.
(آیـه )ـ بـاز مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در آیـات پیشین سه قسمت از ویژگیهاى این دو باغ بهشتى مطرح شد, اکنون به ویژگى چـهـارم پرداخته , مى فرماید: ((این در حالى است که آنها برفرشهائى تکیه کرده اند با آسترهائى از دیبا و ابریشم )) (متکئین على فرش بطائنهامن استبرق ).
این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است .
در ایـنـجا گران قیمت ترین پارچه اى که در دنیا تصور مى شود آستر این فرشهاذکر شده , اشاره به این که قسمت روئین آن چیزى است که از لطافت و زیبائى وجذابیت در وصف نمى گنجد.
و بـالاخـره در پـنـجـمین نعمت به چگونگى نعمتهاى این باغ بهشتى اشاره کرده , مى گوید: ((و میوه هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است )) (وجنى الجنتین دان ).
آرى ! زحمتى که معمولا در چیدن میوه هاى دنیا وجود دارد در آنجا به هیچ وجه نیست .
(آیه )ـ و باز همگان را در اینجا مخاطب ساخته , مى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
همسران زیباى بهشتى :.
در آیـات گـذشته پنج قسمت از مواهب و ویژگیهاى این دو باغ بهشتى عنوان شده بود, در اینجا شـشـمـیـن نـعمت را بازگو مى کند;? و آن همسران پاک بهشتى است ,مى فرماید: ((در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند که جز به همسران خود عشق نمى ورزند)) (فیهن قاصرات الطرف ).((و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنها تماس نگرفته است )) (لم یطمثهن انس قبلهم ولا جان ).
بنابراین آنها دوشیزه اند, و دست نخورده , و پاک از هر نظر.
از ((ابـوذر)) نـقـل شـده اسـت کـه : ((هـمـسـر بـهشتى به شوهرش مى گوید: سوگند به عزت پـروردگـارم کـه در بهشت چیزى را بهتر از تو نمى یابم , سپاس مخصوص خداوندى است که مرا همسر تو, و تو را همسر من قرار داد)).
(آیـه )ـ بـاز در تـعقیب این نعمت بهشتى تکرار مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس به توصیف بیشترى از این همسران بهشتى پرداخته ,مى گوید: ((آنها همچون یاقوت و مرجانند))! (کانهن الیاقوت والمرجان ).
به سرخى و صفا و درخشندگى ((یاقوت )) و به سفیدى و زیبائى شاخه ((مرجان )) که هنگامى که این دورنگ (یعنى سفید و سرخ شفاف ) به هم آمیزندزیباترین رنگ را به آنها مى دهند.
(آیـه )ـ بـار دیگر به دنبال این نعمت بهشتى مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ و در پایان این بحث مى گوید: ((آیا جزاى نیکى جز نیکى است ))؟(هل جزا الا حسان الا الا حسان ).
آیا آنها که در دنیا کار نیک کرده اند جز پاداش نیک الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟.
((احسان )) چیزى برتر از عدالت است , زیرا عدالت این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد, و آنچه متعلق به اوست بگیرد, ولى احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد, و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
(آیـه )ـ باز در اینجا از بندگان اقرار مى گیرد که : ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
چـرا که این قانون یعنى ;? جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ ازناحیه خداوند بزرگ , و نشان مى دهد که پاداش او در برابر اعمال بندگان نیز درخورکرم اوست نه درخور اعمال آنها, تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى کنند آن هم به توفیق و لطف خداست و برکاتش نیز به خودشان مى رسد.
(آیه )ـ.
دو بهشت دیگر با اوصاف شگفت آورش !.
در ادامـه بحث گذشته که پیرامون دو بهشت خائفان با ویژگیهاى و الا سخن مى گفت در اینجا از دو بهشت سخن مى گوید که در مرحله پایینتر و طبعا براى افرادى است که در سطح پائینترى از ایمان و خوف از پروردگار قرار دارند, و به تعبیر دیگر هدف بیان وجود سلسله مراتب به تناسب ایمان و عمل صالح است .نخست مى فرماید: ((و پایین تر از آنها دو باغ بهشتى دیگر است )) (ومن دونهما جنتان ).
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:.
((دو بـهشت که بناى آنها و هرچه در آنهاست از نقره است , و دو بهشت است که بناى آنها و هرچه در آنهاست از طلاست )).
تعبیر به طلا و نقره ممکن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد.
لـذا در حدیث دیگرى از پیامبر(ص ) آمده است : ((دو بهشت از طلا است براى مقربان , و دو بهشت از نقره براى اصحاب الیمین )).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید)) (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ بـعـد بـه پنج ویژگى این دو بهشت ـکه بعضى با آنچه درباره دوبهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است ـ پرداخته , مى گوید: ((هردو خرم و سرسبزند)) (مدهامتان ).
(آیـه )ـ بـاز در ایـنـجـا اضافه مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان راانکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در ایـن آیـه بـه تـوصیف دیگرى پرداخته , مى گوید: ((در آنها دوچشمه جوشنده است )) (فیهما عینان نضاختان ).
(آیه )ـ دگربار از جن و انس مى پرسد: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟! (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ این آیه درباره میوه هاى این دو بهشت چنین مى گوید: ((در آنهامیوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است )) (فیهما فاکهة ونخل ورمان ).
(آیـه )ـ بـاز هـمان سؤال را تکرار کرده , مى فرماید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ.
باز هم همسران بهشتى !.
در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى که در آیات سابق آمده است در اینجا نیزبه قسمتهاى دیگرى از این مواهب اشاره شده است .نـخـسـت مى فرماید: ((و در آن باغهاى بهشتى زنانى نیکو خلق و زیبایند)) (فیهن خیرات حسان ) زنانى که جمع میان ((حسن سیرت )) و ((حسن صورت )) کرده اند.
در روایاتى که در تفسیر این آیه وارد شده صفات نیک بسیارى براى همسران بهشتى شمرده شده کـه مى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنیا نیز باشد, والگوئى براى همه زنان محسوب شود, از جمله خوش زبان بودن , نظافت و پاکى ,آزار نرسانیدن , نظرى به بیگانگان نداشتن و مانند آن .
(آیـه )ـ و بـه دنـبـال ذکـر این نعمت باز مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیه )ـ سپس در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى کند: ((حوریانى که در خیمه هاى بهشتى مستورند)) (حور مقصورات فى الخیام ).
((حور)) جمع ((حورا)) و ((احور)) به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است , و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است .
(آیـه )ـ و بـار دیـگـر هـمـان سـؤال پـرمـعـنى را تکرار کرده , مى گوید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ این آیه توصیف دیگرى است درباره حوریان بهشتى , مى فرماید:((هیچ , جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته )) و دوشیزه اند (لم یطمثهن انس قبلهم ولا جان ).
الـبـتـه چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى که در این دنیاهمسر یکدیگرند هـرگـاه هر دو با ایمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند, و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگى مى کنند.
و حـتى از روایات استفاده مى شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى که در این جهان انجام داده اند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکارمى کنید))؟ (فباى آلا ربکما تکذبان ).
(آیـه )ـ در آخـریـن تـوصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده , مى گوید:((این در حالى اسـت کـه بـهشتیان بر تختهائى تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است )) (متکئین على رفرف خضر وعبقری حسان ).
(آیـه )ـ سـپـس بـراى آخـریـن بار (و سى و یکمین مرتبه ) این سؤال را از نس وجن و از تمام افراد مى کند: ((پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید))؟(فباى آلا ربکما تکذبان ).
نـعمتهاى معنوى , یا نعمتهاى مادى , نعمتهاى این جهان , یا نعمتهاى بهشتى ؟ نعمتهائى که سر تا پـاى وجـود شـمـا را فراگرفته و دائما غرق درآنید, و گاه براثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپرید, و از بخشنده این همه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى شوید؟ کدامیک رامنکرید؟.
(آیـه )ـ و در آخـریـن آیه این سوره مى فرماید: ((پربرکت و زوال ناپذیر است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو)) (تبارک اسم ربک ذى الجلا ل والا کرام ).
این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهاى الهى , در زمین وآسمان , در خلقت بشر, و در دنـیـا و آخـرت آمده است , و از آنجا که اینها همه ازوجود پربرکت پروردگار افاضه مى شود, مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است .
جـالـب ایـن که این سوره با نام خداوند ((رحمن )) آغاز شد, و با نام پروردگارذوالجلال و الاکرام پایان مى گیرد, و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است .
((پایان سوره الرحمن )).
سوره واقعه [56].
این سوره ((در مکه )) نازل شده و داراى 96 آیه است .محتواى سوره :.
در ((تـاریخ القرآن )) از ((ابن ندیم )) نقل شده که سوره ((واقعه )) چهل و چهارمین سوره اى است که بر پیغمبر اکرم (ص ) نازل شده قبل از آن سوره ((طه )) و بعد از آن ((شعرا)) بوده است .ایـن سـوره ـهمان گونه که از لحن آن پیداست , و مفسران نیز تصریح کرده اندـدر مکه نازل شده است , هرچند بعضى گفته اند آیه 81 و 82 در مدینه نازل گردیده ,ولى دلیلى براى این گفته در دست نیست , و نشانه اى در آیات مزبور بر این ادعاوجود ندارد.
سـوره واقـعه چنانکه از نامش پیداست از قیامت و ویژگیهاى آن سخن مى گوید, و این معنى در تـمـام آیـات 96 گـانه سوره مساله اصلى است , اما از یک نظرمى توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه کرد:.
1ـ آغاز ظهور قیامت و حوادث سخت و وحشتناک مقارن آن .
2ـ گـروه بـنـدى انـسـانـها در آن روز و تقسیم آنها به ((اصحاب الیمین )),((اصحاب الشمال )) و ((مقربین )).
3ـ بحث مشروحى از مقامات ((مقربین )) و انواع پاداشهاى آنها در بهشت .
4ـ بحث مشروحى درباره ((اصحاب الیمین )) و انواع مواهب الهى بر آنها.
5ـ بحثى درباره ((اصحاب الشمال )) و مجازاتهاى دردناک آنها در دوزخ .
6ـ ذکـر دلائل مـختلفى پیرامون مساله معاد از طریق بیان قدرت خداوند, وخلقت انسان از نطفه ناچیز, و تجلى حیات در گیاهان , و نزول باران .
7ـ ترسیمى از حالت احتضار و انتقال از این جهان به جهان دیگر.
8ـ نظر اجمالى دیگرى روى پاداش و کیفر مؤمنان و کافران .
فضیلت تلاوت سوره :.
دربـاره تـلاوت ایـن سـوره روایات زیادى در منابع اسلامى ذکر شده است , ازجمله در حدیثى از رسـول خـدا مـى خـوانـیـم : ((کسى که سوره واقعه را بخواند نوشته مى شود که این فرد از غافلان نیست )).چـرا کـه آیـات سـوره آن قـدر تـکـان دهـنده و بیدارکننده است که جائى براى غفلت انسان باقى نمى گذارد.
در حـدیـث دیگرى از امام صادق (ع ) مى خوانیم ((هرکس سوره واقعه را در هرشب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى کند,و هرگز در دنیا ناراحتى نمى بیند, و فـقـر و فـاقه و آفتى از آفات دنیا دامنگیرش نمى شود, و از دوستان امیر مؤمنان على (ع ) خواهد بود)).
روشـن است که تنها نمى توان با لقلقه زبان این همه برکات را در اختیار گرفت ,بلکه باید به دنبال تلاوت , فکر و اندیشه , و به دنبال آن حرکت و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.
واقعه عظیم !.
مسائل مربوط به قیامت در قرآن مجید معمولا با ذکر حوادث عظیم و انقلابى و کوبنده در آغاز آن تـوام است , و این در بسیارى از سوره هاى قرآن که بحث ازقیامت مى کند کاملا به چشم مى خورد در سوره واقعه که بر محور معاد دور مى زندنیز همین معنى کاملا در نخستین آیاتش مشهود است .در آغاز مى فرماید: ((هنگامى که واقعه عظیم (قیامت ) واقع شود)) (اذا وقعت الواقعة ).
(آیه )ـ ((هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند)) (لیس لوقعتها کاذبة ).
چـرا کـه حـوادث پـیش از آن به قدرى عظیم و شدید است که آثار آن در تمام ذرات جهان آشکار مى شود.
(آیـه )ـ بـه هـر حـال رستاخیز نه تنها با دگرگونى کائنات توام است بلکه انسانها هم دگرگون مـى شـوند همان گونه که در آیه موردبحث مى فرماید: گروهى راپائین مى آورد و گروهى را بالا مى برد))! (خافضة رافعة ).
مستکبران گردنکش و ظالمان صدرنشین سقوط مى کنند, و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قله افـتـخـار قرار مى گیرند, گروهى در قعر جهنم سقوط مى کنند, وگروه دیگرى در اعلا علیین بهشت جاى مى گیرند, و این است خاصیت یک انقلاب بزرگ و گسترده الهى !.
و لـذا در روایـتـى از امـام على بن الحسین (ع ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: ((رستاخیز خافضه است چرا که به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقطمى کند, و واقعه است چرا که به خدا سوگند اولیااللّه را به بهشت بالا مى برد)).
(آیـه )ـ سـپـس بـه توصیف بیشترى در این زمینه پرداخته مى گوید: ((در آن هنگام که زمین به شدت به لرزه در مى آید)) (اذا رجت الا رض رجا).
(آیه )ـ این زلزله به قدرى عظیم و شدید است که ((کوهها درهم کوبیده مى شود)) (وبست الجبال بسا).
(آیه )ـ ((و به صورت غبار پراکنده در مى آید)) (فکانت هبا منبثا).
اکـنون باید اندیشید که آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگین است که مى تواندکوههاى عظیم را که در صـلابـت و اسـتحکام ضرب المثل است آن چنان متلاشى کندکه تبدیل به غبار پراکنده کند, و فریادى که از این انفجار عظیم برمى خیزد از آن هم وحشتناک تر است .
(آیـه )ـ بـعـد از بـیـان وقـوع این واقعه عظیم و رستاخیز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پـرداخـتـه , و قبل از هر چیز آنها را به سه گروه تقسیم کرده , مى گوید:((و شما (در آن روز) سه گروه خواهید بود)) (وکنتم ازواجا ثلثة ).
(آیـه )ـ در مـورد دسـتـه اول مـى فـرمـایـد: (((نخست ) سعادتمندان وخجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى ))! (فاصحاب المیمنة مـااصحاب المیمنة ).
مـنـظور از ((اصحاب المیمنه )) کسانى هستند که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند و این امر در قیامت رمز و نشانه اى براى مؤمنان نیکوکار وسعادتمند و اهل نجات است , چنانکه بارها در آیات قرآن به آن اشاره شده .
تـعبیر به ((مـا اصحاب المیمنة )) (چه گروه سعادتمندى ؟) براى بیان این حقیقت است که حد و نهایتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نیست .
(آیـه )ـ سـپـس بـه ذکـر گـروه دوم پـرداخته ,مى افزاید:((گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان وشومانى )) (واصحاب المشئمة مـا اصحاب المشئمة ).
گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه هاى اعمالشان را به دست چپشان مى دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره بختى و جرم و جنایت آنها.
تعبیر به ((مـا اصحاب المشئمة )) نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها رامنعکس مى سازد.
(آیـه )ـ سـرانـجـام گـروه سوم را چنین توصیف مى کند: ((و پیشگامان ,پیشگامند)) (والسابقون السابقون ).
((سـابـقـون )) کـسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند, که در اعمال خیر وصفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند, آنها ((اسوه )) و ((قدوه )) مردمند, و امام وپیشواى خلقند, و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
و اگـر در روایـات اسـلامـى گـاه ((سـابـقـون )) بـه چهارنفر ((هابیل )) و((مؤمن آل فرعون ))و ((حـبـیـب نـجـار)) کـه هـرکـدام در امـت خـود پـیـشـگـام بـودنـد, و هـمـچـنـیـن ــگـا و امـیـرمـؤمـنـان عـلى بن ابی طالب (ع ) که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده , در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است , و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست .
(آیه )ـ ((آنها مقربانند)) (اولئک المقربون ).
(آیـه )ـ سـپـس در یـک جـمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته ,مى گوید: مقربان ((در باغهاى پرنعمت بهشت )) جاى دارند (فى جنات النعیم ).
تعبیر ((جنات النعیم )) انواع نعمتهاى مادى ومعنوى بهشت را شامل مى شود.
(آیـه )ـ ایـن آیـه به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده , مى گوید: ((گروه زیادى (از آنها) از امتهاى نخستینند)) (ثلة من الا ولین ).
(آیه )ـ ((و (گروه ) اندکى از امت آخرین )) (وقلیل من الا خرین ).
طبق دو آیه فوق گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند, و تنها کمى از آنها ازامت محمد(ص ) مى باشند.
(آیه )ـ.
نعمتهاى بهشتى که در انتظار مقربان است !.
در ایـنـجـا انـواع نـعمتهاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى شودبازگو مى کند, نـعمتهائى که هریک از دیگرى دل انگیزتر و روح پرورتر است ,نعمتهائى که مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد.نخست مى فرماید: آنها ((بر تختهائى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند)) (على سرر موضونة ).
(آیـه )ـ ((در حـالـى که بر آن تکیه زده و روبه روى یکدیگرند)) و مجلسى پراز انس و سرور دارند (متکئین علیها متقابلین ).
در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نـشـان مـى دهـد یـکـى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است , اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست ؟کسى به درستى نمى داند.
(آیـه )ـ سـپـس از دومـین موهبت آنها سخن گفته , مى فرماید: ((نوجوانانى جاودان (در شکوه و طـراوت ) پـیـوسـتـه گرداگرد آنان مى گردند)) و در خدمت آنهاهستند (یطوف علیهم ولدان مخلدون ).
(آیـه )ـ این نوجوانان زیبا ((با قدحها و کوزه ها و جامهاى (پر از شراب طهور که ) ازنهرهاى جارى بهشتى )) برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سیراب مى کنند (باکواب واباریق وکاس من معین ).
(آیـه )ـ امـا نـه شـرابـى کـه عـقـل و هوش را ببرد و مستى آورد, بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى نوشند ((از آن دردسر نمى گیرند و نه مست مى شوند))(لا یصدعون عنها ولا ینزفون ).
تـنـهـا یـک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى نظیر فرو مى برد!.
(آیـه )ـ سـپـس بـه چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان دربهشت اشاره کرده , مـى گـویـد: ((و مـیـوه هـایـى از هـر نوع که انتخاب کنند)) به آنها تقدیم مى کنند (وفاکهة مما یتخیرون ).
(آیه )ـ ((وگوشت پرنده از هرنوع که مایل باشند)) (ولحم طیر ممایشتهون ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت , به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتراست , به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى شود که شاخه هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بـهـشتیان است , بطورى که به آسانى مى توانند از هرگونه میوه اى شخصا تناول کنند این معنى , دربـاره غـذاهـاى دیـگـر بـهشتى نیز مسلما صادق است , ولى شک نیست , که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد, و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست .
(آیه )ـ سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده ,مى گوید: ((و همسرانى از حورالعین دارند)) (وحور عین ).
(آیه )ـ ((همچون مروارید در صدف پنهان ))! (کامثال اللؤلؤ المکنون ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند, نه دستى به آنها رسیده , و نه چشمى برآنها افتاده است !.
(آیـه )ـ بـعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى افزاید: ((اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى دادند)) (جزا بما کانوا یعملون ).
تـا تـصـور نشود این نعمتهاى بى شمار بهشتى بى حساب به کسى داده مى شود,و یا ادعاى ایمان و عـمـل صـالح براى نیل به آنها کافى است ;? نه , عمل مستمر وخالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.
(آیه )ـ هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که : درآن (باغهاى بهشتى ) نه لغو و بیهوده اى مى شنوند, نه سخنان گناه آلود)) (لا یسمعون فیها لغوا ولا تاثیما).
نـه در آنـجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد, و نه استهزا و غیبت , نه کلمات نیش دار, نه تعبیرات گـوش خـراش , نـه سخنان لغو و بیهوده و بى اساس , هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((تنها چیزى که در آنجا مى شنوند سلام است سلام ))! (الا قیلا سلا ما سلا ما).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او, و سلام و درود خودشان به یکدیگر, در آن جلسات پرشور و پرصفا که لبریز از دوستى و محبت است .
(آیه )ـ.
مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین !.
بـعـد از بـیان مواهب معنوى و مادى مقربان , نوبت به ((اصحاب الیمین ))مى رسد, همان جمعیت سـعـادتـمـنـدى کـه نامه اعمالشان به علامت پیروزى درامتحانات الهى به دست راستشان داده مى شود, و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بودیک مرحله پایینتر است .نـخـست براى بیان بلندى مقام آنها مى فرماید: ((و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى ))؟! (واصحاب الیمین مـا اصحاب الیمین ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده , زیرا این تعبیر در مواردى به کارمى رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هرحال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است .
(آیـه )ـ این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده , مى گوید: ((آنها در سایه درختان سدر بى خار قرار دارند)) (فى سدر مخضود).
(آیـه )ـ دومـیـن موهبت این است که آنها ((در سایه درخت طلح پربرگ ))به سر مى برند! (وطلح منضود).
((طـلـح )) درخـتـى است سبز و خوشرنگ و خوشبو, جمعى گفته اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا, و میوه اى شیرین و گوارا دارد.
بـعـضـى از مفسران گفته اند باتوجه به این که درخت سدر برگهائى بسیارکوچک و درخت موز بـرگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.
(آیه )ـ سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى کند: ((و سایه کشیده وگسترده )) (وظل ممدود).
بـعـضـى ایـن سـایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده اند که سایه همه جا را فراگرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است .
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متالم و ناراحت نمى کند,و دائما در سایه هاى مطبوع و گسترده و روح افزا به سر مى برند.
(آیه )ـ در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده , مى فرماید:بهشتیان ((در کنار آبشارها)) که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سرمى برند)) (ومـا مسکوب ).
(آیه )ـ و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه ها را نیزهمراه دارد, و لذا در پنجمین نعمت مى افزاید: ((و میوه هاى فراوان )) (وفاکهة کثیرة ).
(آیه )ـ ((که هرگز قطع و ممنوع نمى شود)) (لا مقطوعة ولا ممنوعة ).
آرى ! همچون میوه هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.
(آیه )ـ سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده , مى افزاید: ((و همسرانى بلندمرتبه )) (وفرش مرفوعة ).
(آیـه )ـ سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته , مى گوید:((ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم )) (انا انشاناهن انشا).
ایـن جـمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوندآفرینش تازه اى در قـیـامـت بـه آنها مى دهد, و همگى در نهایت جوانى و طراوت وجمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و همگى را دوشیزه قرار دادیم )) (فجعلناهن ابکارا).
و شـاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد, چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى ;? با آمیزش , وضع آنهادگرگون نمى شود.
(آیه )ـ و در اوصاف آنها باز مى افزاید: ((زنانى که تنها به همسرشان , عشق مى ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند)) (عربا اترابا).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((اینها همه براى اصحاب یمین است ))(لا صحاب الیمین ).
و این تاکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه ) به آنها.
(آیه )ـ ((که گروهى از امتهاى نخستینند)) (ثلة من الا ولین ).
(آیه )ـ ((و گروهى از امتهاى آخرین )) (وثلة من الا خرین ).
و بـه ایـن تـرتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند وگروه عظیمى از امـت اسـلام , چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان , بسیارند,هرچند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق باتوجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.
(آیه )ـ.
کیفرهاى دردناک اصحاب شمال !.
در تـعـقـیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.مى فرماید: ((و اصحاب شما چه اصحاب شمالى )) (واصحاب الشمال مـا اصحاب الشمال ).
هـمـانـها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلـوده و ستمگرند و اهل دوزخ , و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تـعـبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است , فى المثل مى گوئیم سعادتى به ما رو کرد, چه سعادتى ؟ یا مصیبتى رو کرد؟چه مصیبتى ؟!.
(آیه )ـ سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده , مى گوید: آنها ((درمیان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند)) (فى سموم وحمیم ).
(آیه )ـ ((و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا)) (وظل من یحموم ).
بـاد سـوزان کـشنده از یکسو, و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر, و سایه دودداغ و خفه کننده از سـوى سوم , آنها را چنان گرفتار مى سازد که تاب و توان را از آنان مى گیرد, و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفرآنها کافى است .
(آیه )ـ سپس براى تاکید مى افزاید: سایه اى که ((نه خنک است و نه آرامبخش )) (لا بارد ولا کریم ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى کند, و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى دربر دارد, ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد پیداست سایه اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود.
گـرچـه کـیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکرهمین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.
(آیـه )ـ سـپـس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم ووحشتناک در سه جمله خلاصه مى کند:.
نخست این که ((آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند))(انهم کانوا قبل ذلک مترفین ).
((مـتـرف )) بـه کـسـى مـى گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است .
درسـت اسـت کـه هـمـه ((اصـحـاب الـشـمـال )) در زمره ((مترفین )) نیستند, ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست .
همان گونه که امروز هم مى بینیم فساد جامعه هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است کـه عـامـل گمراهى دیگران نیز مى باشند, سرنخ تمام جنگها وخونریزیها و انواع جنایات , و مراکز شـهـوات , و گـرایشهاى انحرافى , به دست این گروه است , و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى گذارد.
(آیـه )ـ سـپـس بـه دومـیـن گـنـاه آنـهـا اشـاره کـرده , مى افزاید: ((و بر گناهان بزرگ اصرار مى ورزیدند)) (وکانوا یصرون على الحنث العظیم ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست , بلکه اصرار بر گناهان عظیم است , چرا که گـنـاه مـمـکـن است , احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند, ولى آنهاهرگز بر آن اصرار نمى ورزند, هنگامى که متذکر مى شوند فورا توبه مى کنند.
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:0 عصر
از آنـجـا کـه ایـن سـوره بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس ((رحمن )) که رمـزى از رحـمـت واسـعه اوست آغاز مى شود, چرا که اگر صفت ((رحمانیت )) او نبود این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند.
لذا مى فرماید: ((خداوند رحمان )) (الرحمن ).
(آیه )ـ ((قرآن را تعلیم فرمود)) (علم القرآن ).
و به این ترتیب نخستین و مهمترین نعمت را همان ((تعلیم قرآن )) بیان مى کند.
و جالب این که نعمت ((تعلیم قرآن )) راحتى قبل از مساله ((خلقت انسان )) و((تعلیم بیان )) ذکر کـرده , در حـالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مساله آفرینش انسان , و بعد نعمت تـعـلیم بیان , و سپس نعمت تعلیم قرآن شود, اماعظمت قرآن ایجاب کرده که برخلاف این ترتیب طبیعى نخست از آن سخن گوید.
ایـن آیه در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که وقتى پیامبر(ص ) نام ((رحمن )) را بیان کرد و آنـهـا را دعـوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: وماالرحمن ;? رحمن چیست )) (فرقان /60).
قرآن مى گوید خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده , انسان راآفریده , و تعلیم بیان به او کرده است .
بـه هـرحـال نام ((رحمن )) بعد از نام ((اللّه )) گسترده ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد, زیـرا مـى دانـیـم خـداونـد داراى دو رحـمت است : ((رحمت عام )) و((رحمت خاص )) نام ((رحـمـن )) اشاره به ((رحمت عام )) اوست که همگان را شامل مى شود, و نام ((رحیم )) اشاره به ((رحـمـت خـاص )) اوسـت کـه مـخـصـوص اهل ایمان وطاعت است , و شاید به همین دلیل نام ((رحمن )) بر غیرخدا هرگز اطلاق نمى شودـمگر این که با کلمه ((عبد)) همراه باشدـ ولى وصف ((رحـیـم )) بـه دیـگـران نیز گفته مى شود, چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست , اما رحمت خاص هرچند به صورت ضعیف درمیان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.
در ایـن که خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده ؟ از آنجا که این سوره بیانگررحمتهاى الهى به جـن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذکر بخشهایى از این نعمتها ازآنها سؤال مى کند ((کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید)) مناست است که بگوئیم خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمد(ص ) به جن و انس تعلیم فرمود.
(آیـه )ـ بـعـد از ذکـر نـعمت بى مثال قرآن به مهمترین نعمت در سلسله بعدپرداخته , مى فرماید: ((انسان را آفرید)) (خلق الا نسان ).
مـسـلـمـا مـنظور از ((انسان )) در اینجا نوع انسان است نه حضرت ((آدم )) وگستردگى نعمت ((بیان )) که بعد از آن مى آید نیز شاهدى بر عمومیت معنى انسان است .
ذکر نام انسان بعد از قرآن نیز قابل دقت است , چرا که قرآن مجموعه اسرارهستى به صورت تدوین اسـت , و انـسـان خـلاصه این اسرار به صورت تکوین است , وهرکدام نسخه اى از این عالم بزرگ و پهناور!.
(آیه )ـ این آیه به یکى از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان ,اشاره کرده , مى افزاید: ((به او بیان را آموخت )) (علمه البیان ).
((بـیـان )) از نـظـر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد, و به هر چیزى گفته مى شودکه مبین و آشـکـارکننده چیزى باشد, بنابراین نه فقط نطق و سخن را شامل مى شودکه حتى کتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى که مبین مسائل مختلف وپیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است , هرچند شاخص این مجموعه همان ((سخن گفتن )) است .
اگر نقش ((بیان )) را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها, و پیدایش و ترقى تمدنها درنظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگزنمى توانست تجربیات و علوم خود را بـه سـادگـى از نـسـلى به نسل دیگر منتقل سازد,و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخـلاق گـردد, و اگـر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قـهـقـرا را پیش خواهدگرفت , و هرگاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتى انواع هنرهامى شود تفسیر کنیم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
(آیه )ـ سپس به سراغ چهارمین نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته , مى گوید: ((خورشید و ماه با حساب منظمى مى گردند)) (الشمس والقمربحسبان ).
اصل وجود خورشید از بزرگترین نعمتها براى انسان است , چرا که بدون نورو حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غیرممکن است , نمو و رشدگیاهان و تمام مواد غذائى , بارش بارانها, وزش بادها, همه به برکت این موهبت الهى است .
مـاه نیز به سهم خودش نقش مهمى را در حیات انسان ایفا مى کند, علاوه براین که چراغ شبهاى تـاریـک اوسـت , جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد دراقیانوسهاست عاملى است براى بقا حیات در دریاها و مشروب ساختن بسیارى ازسواحل که رودخانه ها در مجاورت آن به دریا مى ریزند.
و افـزون بر همه اینها نظام ثابت حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دورخورشید که سبب پـیـدایـش مـنـظـم شـب و روز سـال و مـاه و فصول مختلف است ,سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ریزى براى امور تجارى و صنعتى و کشاورزى است که اگر این سیر منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى یافت .
نه تنها حرکت این کرات آسمانى نظام بسیار دقیقى دارد, بلکه مقدار جرم وجاذبه آنها و فاصله اى کـه از زمـین , و از یکدیگر دارند همه روى حساب و ((حسبان ))است , و بطور قطع هرکدام از این امـور به هم بخورد اختلالات عظیمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد.
ایـن نـکـته نیز قابل توجه است که خورشید هرچند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حرکت ثـابـت مـانـده اسـت , ولـى نـباید فراموش کرد که آن هم به اتفاق تمام سیارات و اقمارش در دل کـهـکـشانى که به آن تعلق دارد به سوى نقطه معینى (ستاره معروف وگا) در حرکت است و این حرکت نیز نظم و سرعت معینى دارد.
(آیـه )ـ در پـنـجـمـیـن موهبت بزرگ از آسمان به زمین نظر مى افکند, ومى فرماید: ((و گیاه و درخت براى او سجده مى کنند)) (والنجم والشجر یسجدان ).
((نـجـم )) گـاه بـه مـعنى ستاره مى آید, و گاه به معنى گیاهان بدون ساقه و در اینجابه قرینه ((شجر)) (درخت ) منظور معنى دوم یعنى ;? گیاهان بدون ساقه است .
مـى دانـیـم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گیاهان گرفته مى شود, با این تفاوت که قسمتى انسان مستقیما مصرف مى کند, و قسمت دیگرى صرف تغذیه حیواناتى مى شود که جز مواد غذائى انسانهاست , این معنى حتى در مورد حیوانات دریائى نیز صادق است , زیرا آنها نیز از گیاهان بسیار کـوچـکـى تـغـذیه مى کنند که میلیونهامیلیون از آن در هر گوشه و کنار دریا در پرتو نور آفتاب مى روید و در لابلاى امواج درحرکت است .
به این ترتیب ((نجم )) انواع گیاهان کوچک و خزنده مانند بوته کدو, خیار وامثال آنها و ((شجر)) انواع گیاهان ساقه دار مانند غلات و درختان میوه و غیر آن راشامل مى شود.
و تـعـبیر ((یسجدان )) (این دو سجده مى کنند) اشاره به تسلیم بى قید و شرطآنها در برابر قوانین آفرینش , و در مسیر منافع انسانهاست .
در ضمن اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست , چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.
لذا مى فرماید: ((خداوند رحمان )) (الرحمن ).
(آیه )ـ ((قرآن را تعلیم فرمود)) (علم القرآن ).
و به این ترتیب نخستین و مهمترین نعمت را همان ((تعلیم قرآن )) بیان مى کند.
و جالب این که نعمت ((تعلیم قرآن )) راحتى قبل از مساله ((خلقت انسان )) و((تعلیم بیان )) ذکر کـرده , در حـالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مساله آفرینش انسان , و بعد نعمت تـعـلیم بیان , و سپس نعمت تعلیم قرآن شود, اماعظمت قرآن ایجاب کرده که برخلاف این ترتیب طبیعى نخست از آن سخن گوید.
ایـن آیه در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که وقتى پیامبر(ص ) نام ((رحمن )) را بیان کرد و آنـهـا را دعـوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: وماالرحمن ;? رحمن چیست )) (فرقان /60).
قرآن مى گوید خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده , انسان راآفریده , و تعلیم بیان به او کرده است .
بـه هـرحـال نام ((رحمن )) بعد از نام ((اللّه )) گسترده ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد, زیـرا مـى دانـیـم خـداونـد داراى دو رحـمت است : ((رحمت عام )) و((رحمت خاص )) نام ((رحـمـن )) اشاره به ((رحمت عام )) اوست که همگان را شامل مى شود, و نام ((رحیم )) اشاره به ((رحـمـت خـاص )) اوسـت کـه مـخـصـوص اهل ایمان وطاعت است , و شاید به همین دلیل نام ((رحمن )) بر غیرخدا هرگز اطلاق نمى شودـمگر این که با کلمه ((عبد)) همراه باشدـ ولى وصف ((رحـیـم )) بـه دیـگـران نیز گفته مى شود, چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست , اما رحمت خاص هرچند به صورت ضعیف درمیان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.
در ایـن که خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده ؟ از آنجا که این سوره بیانگررحمتهاى الهى به جـن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذکر بخشهایى از این نعمتها ازآنها سؤال مى کند ((کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید)) مناست است که بگوئیم خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمد(ص ) به جن و انس تعلیم فرمود.
(آیـه )ـ بـعـد از ذکـر نـعمت بى مثال قرآن به مهمترین نعمت در سلسله بعدپرداخته , مى فرماید: ((انسان را آفرید)) (خلق الا نسان ).
مـسـلـمـا مـنظور از ((انسان )) در اینجا نوع انسان است نه حضرت ((آدم )) وگستردگى نعمت ((بیان )) که بعد از آن مى آید نیز شاهدى بر عمومیت معنى انسان است .
ذکر نام انسان بعد از قرآن نیز قابل دقت است , چرا که قرآن مجموعه اسرارهستى به صورت تدوین اسـت , و انـسـان خـلاصه این اسرار به صورت تکوین است , وهرکدام نسخه اى از این عالم بزرگ و پهناور!.
(آیه )ـ این آیه به یکى از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان ,اشاره کرده , مى افزاید: ((به او بیان را آموخت )) (علمه البیان ).
((بـیـان )) از نـظـر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد, و به هر چیزى گفته مى شودکه مبین و آشـکـارکننده چیزى باشد, بنابراین نه فقط نطق و سخن را شامل مى شودکه حتى کتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى که مبین مسائل مختلف وپیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است , هرچند شاخص این مجموعه همان ((سخن گفتن )) است .
اگر نقش ((بیان )) را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها, و پیدایش و ترقى تمدنها درنظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگزنمى توانست تجربیات و علوم خود را بـه سـادگـى از نـسـلى به نسل دیگر منتقل سازد,و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخـلاق گـردد, و اگـر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قـهـقـرا را پیش خواهدگرفت , و هرگاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتى انواع هنرهامى شود تفسیر کنیم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
(آیه )ـ سپس به سراغ چهارمین نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته , مى گوید: ((خورشید و ماه با حساب منظمى مى گردند)) (الشمس والقمربحسبان ).
اصل وجود خورشید از بزرگترین نعمتها براى انسان است , چرا که بدون نورو حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غیرممکن است , نمو و رشدگیاهان و تمام مواد غذائى , بارش بارانها, وزش بادها, همه به برکت این موهبت الهى است .
مـاه نیز به سهم خودش نقش مهمى را در حیات انسان ایفا مى کند, علاوه براین که چراغ شبهاى تـاریـک اوسـت , جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد دراقیانوسهاست عاملى است براى بقا حیات در دریاها و مشروب ساختن بسیارى ازسواحل که رودخانه ها در مجاورت آن به دریا مى ریزند.
و افـزون بر همه اینها نظام ثابت حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دورخورشید که سبب پـیـدایـش مـنـظـم شـب و روز سـال و مـاه و فصول مختلف است ,سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ریزى براى امور تجارى و صنعتى و کشاورزى است که اگر این سیر منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى یافت .
نه تنها حرکت این کرات آسمانى نظام بسیار دقیقى دارد, بلکه مقدار جرم وجاذبه آنها و فاصله اى کـه از زمـین , و از یکدیگر دارند همه روى حساب و ((حسبان ))است , و بطور قطع هرکدام از این امـور به هم بخورد اختلالات عظیمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد.
ایـن نـکـته نیز قابل توجه است که خورشید هرچند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حرکت ثـابـت مـانـده اسـت , ولـى نـباید فراموش کرد که آن هم به اتفاق تمام سیارات و اقمارش در دل کـهـکـشانى که به آن تعلق دارد به سوى نقطه معینى (ستاره معروف وگا) در حرکت است و این حرکت نیز نظم و سرعت معینى دارد.
(آیـه )ـ در پـنـجـمـیـن موهبت بزرگ از آسمان به زمین نظر مى افکند, ومى فرماید: ((و گیاه و درخت براى او سجده مى کنند)) (والنجم والشجر یسجدان ).
((نـجـم )) گـاه بـه مـعنى ستاره مى آید, و گاه به معنى گیاهان بدون ساقه و در اینجابه قرینه ((شجر)) (درخت ) منظور معنى دوم یعنى ;? گیاهان بدون ساقه است .
مـى دانـیـم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گیاهان گرفته مى شود, با این تفاوت که قسمتى انسان مستقیما مصرف مى کند, و قسمت دیگرى صرف تغذیه حیواناتى مى شود که جز مواد غذائى انسانهاست , این معنى حتى در مورد حیوانات دریائى نیز صادق است , زیرا آنها نیز از گیاهان بسیار کـوچـکـى تـغـذیه مى کنند که میلیونهامیلیون از آن در هر گوشه و کنار دریا در پرتو نور آفتاب مى روید و در لابلاى امواج درحرکت است .
به این ترتیب ((نجم )) انواع گیاهان کوچک و خزنده مانند بوته کدو, خیار وامثال آنها و ((شجر)) انواع گیاهان ساقه دار مانند غلات و درختان میوه و غیر آن راشامل مى شود.
و تـعـبیر ((یسجدان )) (این دو سجده مى کنند) اشاره به تسلیم بى قید و شرطآنها در برابر قوانین آفرینش , و در مسیر منافع انسانهاست .
در ضمن اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست , چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]